❣داییهای مجید همه نانوایی داشتند؛ مجید میرفت دم در نانوایی بربری داییاش میایستاد به کسانی که توانایی خرید نان نداشتند از جیب خودش نان میخرید ودستشان میداد
❣بعضی وقت ها هم با مناسبت و بی مناسبت هزینه یک روز پخت نان را به شاطر میداد و میگفت نان رایگان به مردم بدهد.
❣آنقدر در این نانوایی ایستاد تا به مجید بربری🥖 معروف شد؛ از بس به این اسم معروف شده بود؛ وقتی هم که ثبت نام کرد برای اعزام به سوریه حاج جواد از مسئولین گردان امام علی(علیه السلام) فکر میکرد فامیلش بربری است.
راوی: مادر شهید
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@m_khadem110
#تلنگر
می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود !
با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !!
هفته ی بعد ، شب آخر ، جورابهای همرزمانش را میشست ،
همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری؟!
گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه و یا اینکه پاک میشه!!
فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش نشست و با ذکر یا زهرا (سلام الله علیها) به شهادت رسید.
پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت....
مدافع حرم
#شهید_مجید_قربانخانی
« اللهم عجل لولیک الفرج »
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌸 @m_khadem110
✨ داداش مجید میگفت خواب #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) را دیدم و بهم گفتند، یک هفته بعد از اینکه بیای سوریه، میای پیش خودم...
💔 میدیدم مجیدی که تا این اندازه شیطون و سرحال بود و میخندید، این هفتههای آخر خیلی اشک میریخت.
#شهید_مجید_قربانخانی به روایت مادر| تسنیم🌹
پ.ن : خوشابحال بی ادعاها
🏴https://eitaa.com/m_khadem110