🌿 شهید جواد محمدی میگفت:
اگه خدا لطف کرد و شهادت و نصیبم کردبنده از آن شهیدایی هستم که...
#امام_زمان
@m_monavar_sh
سلام شهید غیرت.mp3
782.9K
🔴 سرود سلام شهید غیرت
تقدیم به روح پاک شهید#حمیدرضا_الداغی
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایستادگی ،ایثار و عشق مسیری بود که آنان برای رسیدن به لقاءالله می پیمودند🤍🌱
@m_monavar_sh
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنران باسوادی که حاصل عمر امام بود، استاد مطهری
🌹روز معلم گرامی باد
#روز_معلم
@m_monavar_sh
نماز کلاسی است که معلم آن،ماهستیم
و شاگردش قلب ماست،
ولی از سر کلاس غایب می شود..
استادمطهری یادداشتها جلد ۷،صحفه ۲۶۳
#روز_معلم
@m_monavar_sh
به بهانه روز معلم
جلوه هایی از معلمیِ حسین علم الهدی 🌿
حسین از بچگی معلم بود.
کلاس پنجم بود که پنج تا از همکلاسی هایش شاگردش بودند.
معلم خوبی بود...حسین وقتی شهید شد22ساله بود؛ اما 12سال سابقه تدریس داشت. معلم شهید...
🔺 حسین هیچ فرصتی را برای آموزش و تربیت بقیه از دست نمی داد. کتاب های دینی را تهیه می کرد و بین بچه های محل، مدرسه، اقوام و... پخش می کرد و بعد هم نتیجه مطالعه را پرس و جو می کرد.
رفته بود مشهد و نمی توانست مثل قبل معلمی کند. تدریس مجازی راه نیفتاده بود؛ حسین، اما قلم برداشت و شروع کرد به نامه نگاری.
نامه های عمیق حسین هنوز هم خواندنی است و کلاس درسی از غرب شناسی، جامعه شناسی، دین شناسی، قرآن و حدیث، روانشناسی.
🔺 وقتی استاد مطهری سال58 شهید شد امام خمینی رحمه الله علیه در توصیفش گفت: «تمام کتاب هایش بی استثنا مفید و آموزنده است.»
تعبیر عجیبی بود. حسین به طور جدی شروع کرد به مطالعه کتاب های #شهید_مطهری.
🔺 بعد از انقلاب شد معلم قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه، جهاد سازندگی، تربیت معلم و خلاصه هرجا که می شد.
تابستان 58 بود و من دانش آموز راهنمایی. هرجا می رفتیم کلاس های نهج البلاغه حسین گُل کرده بود. شرکت نفت، دانشگاه اهواز و... یکبار بعد از کلاس های دانشگاه رفتم سراغش. گفتم شما برای همه کلاس دارید غیر از دانش آموزها! قبول کرد گفت: بگذار ببینم کی می شود جا باز کرد؟ برنامه هاش صبح تا شب پُر پُر پُر.
تنها ساعتی که توانست قول بدهد با کم کردن نیم ساعت از یکساعت استراحت بعدازظهرش بود. جمعیت شلوغ و پرشور و هیجان ما 4نفر بیشتر نبود. حسین ما را رد نکرد و شدیم کوچیکترین جمع و شاگردهای نهج البلاغه اش.
یکساعت عصرها و ساعت2 تا اذان صبح کل خواب حسین در تمام شبانه روز بود. مطالعه اش هم ساعت 12تا 2 نیمه شب. بقیه اش کلّاً مال مردم و انقلاب.
کارش به جایی رسیده بود که ماه رمضان سال59 توی گرمای50 درجه اهواز روزی 8تا10 ساعت کلاس و سخنرانی و تدریس داشت.
درس هایی از نهج البلاغه عنوان سلسله برنامه های او بود که از رادیو اهواز بعد از انقلاب، مردم دنبال می کردند.
کلاس های عصر بقیه معلم ها ساعت خواب بود و چُرتولوژی! اما کلاس های حسین نه!
یکبار راه افتادیم رفتیم با کلاس ترین کلاس حسین یعنی دانشکده ادبیات دانشگاه اهواز. روی زمین و هوا دانشجو نشسته بود و اینقدر شلوغ که بیا و ببین. جمعیت هم کلّاًشده بود یک دونه گوش. کسی حرف اضافه نمی زد.
🔺 کافی بود خبردار شود یکی از شاگردانش هنری دارد. شکارچی بود.
هنرمندان کلاس را پیدا می کرد و به آنها ایده می داد تا از تاریخ اسلام و جنگ های دوره رسول خدا صلی الله علیه و آله تابلوهای نقاشی و طراحی خلق کنند.
روش تدریسش تلفیق روش های حوزه و دانشگاه و شاید هم بالاتر از جهاتی بود. دو سه جلسه اول به بچه های کلاس روش تحقیق را یاد می داد. بعد آنها را به چند دسته تقسیم می کرد. هر دسته باید با هم تحقیق و مطالعه می کردند. در پایان همه موظف بودند نتیجه تحقیق و مطالعه شان را در کلاس ارائه کنند.
روش خوبی بود هم از طرفی بچه ها سر کلاس فعال می شدند هم مطالب، جانانه و اساسی تو ذهنشان جاودانه می شد.
کاش حسین بود و این روزها در آموزش و پرورش پست مؤثری داشت... کاش...
روزت مبارک معلم شهید♥️
#روز_معلم
@m_monavar_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•۰🖋
معلمانبهماهنرسخنوریرامیآموزند
آنهابهمامیگویندکهآدمیباسخنگفتن،
شخصیتانسانیخودرابهنمایشمیگذارد
#روزمعلم
@m_monavar_sh
ما فرزندان کسانی هستیم که مرگ برایشان معنی ندارد... ♥️
🔰به بهانه تولد شهید جهاد مغنیه🌿
#حمیدرضا_الداغی
#روز_معلم
@m_monavar_sh
در وادے عشق،صحبت توست جـــهاد
دنیا همہ محو غیرت توست جـــــهاد
خـــــون تو،بلاے جان اسرائیل است
این تازه شروع نهضت توست جـــــهاد
#حمیدرضا_الداغی
#روز_معلم
@m_monavar_sh
مهدی عرفاتی مدیرعامل سابق خبرگزاری ایسنا درباره ماجرای عجیب آشناییاش با شهید غیرت حمیدرضا الداغی در دوره دانشگاه نوشت.
مهدی عرفاتی فعال رسانه ای در یاداشتی در صفحه اینستاگرامش نوشت: شهید حمیدرضا الداغی همدانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات میخوندم و حمید حسابداری(اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم. ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشیها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو مینوازه…
تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ...
رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوشهامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوشبریدهها…
شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش…
این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه.
پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد.
حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ…
@m_monavar_sh