چند سال پیش در همین ایام ، اتفاقی افتاد بسیار تلخ که هر سال در این روز ها این خاطره برای من تداعی می شود. برای انجام کاری داشتم از فلکه اول تهرانپارس رد می شدم که یک موتوری دو ترک ،پشت چراغ قرمز یک نارنجک زد وسط چند تا ماشین ... صدایی مهیب ، دودی غلیظ و آتشی چشم گیر!!! بعد از چند لحظه ، ماشینی که نارنجک جلوی آن منفجر شده بود ، درب سمت مسافرش باز شد و خانمی سعی کرد از ماشین پیاده بشه.... نتونست ...با صورت خورد زمین. راننده که شوهر این خانم بود کمی شوکه شده بود خانم را از جا بلند کردند و بردند داخل مغازه ای در کنار خیابان از جا که بلند شد ، جایش غرق خون بود اول نفهمیدم چه شده بعد از چند لحظه صدای زن همراه با ناله و گریه بلند شد : بچه ام افتاد!!! بچه ام افتاد!!! تازه فهمیدم این بنده خدا در اثر حماقت چند نفر انسان بی شخصیت ، نوزاد خود را سقط کرده. شک ندارم تاوان این قتل نفس و سوزاندن دل این پدر و مادر ، خیلی سنگین خواهد بود. برایم عجیب است ، تا چند سال پیش جوان ایرانی خود را فدا می کرد ، در میدان مین می خوابید و تکه تکه می شد برای آرامش همین زن و بچه ها و حالا بعضی ها چقدر بی غیرت و پست شده اند که برای چند لحظه لذت و هیجان ، با جون و آرامش همین زن و بچه ها بازی می کنند. نمی گم جشن نگیرید اما اگر می خواهید شادی کنید ، کمی آرامتر ، امن تر ، عاقلانه تر ... م.سراج #چهارشنبه_سوری

بازنشر به مناسبت #چهارشنبه_سوری