#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«« اسراف »»
««راویّ دکتر سیداحمد نواب»»
خیلی دقت میکرد. مواظب بود چیزی از غذا اسراف نشود. همیشه اینطور
بود. حتی در مورد آب وضو و... مراقب بود.
محمد همیشه دقت داشت. مواظب بود هیچ مکروهی از او سر نزند.
چه رسد به اسراف که حرام است و خدا اسرافکاران را برادران شیطان
معرفی کرده.
نه تنها خودش، بلکه دیگران را هم به رعایت این موارد توصیه میکرد.
الگوی کاملی از دینداری بود.
کسی نمیتوانست عملی مخالف دستورات دین از او مشاهده کند. در عین
حال بسیار خوش برخورد بود. به همین علت تمامی بچههای رزمنده عاشق او
بودند.
با اینکه فرمانده بود اما کارت تدارکات گرفته بود! یعنی مسئول تدارکات
گردان بین او و بقیه نباید فرقی بگذارد! هر چیزی که به بچههای گردان تحویل
میداد به محمد هم همان را میداد.
همیشه موقع غذا در کنار بچههای گردان بود. همان چیزی را میخورد که
بقیه بچهها میخوردند.
يكروز ناهار مرغ دادند. برنج و مرغ. حسابی هم میکشیدند. بچهها شوخی
میکردند ومیخندیدند. میگفتند: لشكر ولخرجی کرده! نکنه میخواستند
مرغها رو دور بریزند! نکنه مرغها خراب بوده و...
صرف ناهار تمام شد..
ًمعمولا محمد هر روز ناهار در یکی چادرها بود. آن
روز محمد از چادر خارج شد.
سراغ بقیه چادرها رفت. همینطور که جلو میرفت بر عصبانیتش افزوده
میشد. ظرفهای غذای نصفه! برنجهای اسراف شده! بعضی از بچهها استخوان
مرغ و... به هم پرت میکردند!
فریاد زد و همه بچهها را به خط کرد. کل نیروها در چند دقیقه با تجهیزات
پشت سر هم ایستادند.
دستور حرکت داد. همه به ستون راه افتادند. آن روز حسابی همه را اذیت
کرد. بچهها میگفتند: بابا نخواستیم! یه مرغ هم که خوردیم از دهن ما درآورد!
بعد از کلی اذیت کردن همه را جمع کرد. بعضی از بچهها نمیدانستند چرا
محمد این کارها را میکند. بعضی میگفتند: کارهای تورجی بیدلیل نیست.
برادرها اگر شما را تا اینجا آوردم و اذیت کردم فقط یک دلیل داشت. بعد
مکثی کرد و گفت:
خدا از قومی که اهل اسراف باشند برکت را میگیرد. ما اینجا هستیم که
قدمی به خدا نزدیکتر شویم. اینجا هستیم برای رضای خدا.
مگر خدا در قرآن مبذّرین را برادران شیطان معرفی نکرده. مگر به کسانی
که ریخت و پاش اضافه دارند، اسراف میکنند، نافرمانی خدا را انجام میدهند،
وعده عذاب نداده؟!
بعد ادامه داد: چرا ما بیش از اندازهای که میخوریم غذا تحویل میگیریم!!
چرا این همه برنج و مرغ در چادرهای گردان اسراف شد!؟ غذا که خوب
بود. شما یا کم غذا میگرفتید یا وقتی زیاد تحویل گرفتید همه را می خوردید.
چرا بعضیها در خوردن نان، کناره آن را
نمیخورند. ما چه زمانی باید این
مسائل را رعایت کنیم؟!
اگر در جبهه که محل آدم شدن و مبارزه بانفس است این کارها را نکنیم
هیچوقت نمیتوانیم.
جلسه مسئولین و معاونین گردانها با فرمانده لشكر بود. حاج حسین خرازی از نیروها
خواسته بود هر مشکلی هست بگویند. نوبت به محمدتورجی رسید. خیلی باادب
گفت:
حاجی بعضی اتفاقات در لشكر رخ میدهد که بی تأثیر در معنویت نیروها
نیست! اشکال کار هم از خود ماست! حاج حسین خرازی باتعجب منتظر بقیه صحبتها
بود.
ً محمد ادامه داد: مثال همین برنامه غذا در لشكر! مسئول تدارکات بدون اینکه
آمار دقیق بچهها را داشته باشد غذا را توزیع میکند. این غذاهای اضافه به خاطر
گرما خراب و اسراف میشود.
مگر پرسنلی لشكر آمار بچهها را ندارد. چرا در این کارها دقت نمیکنیم!
حاج حسین خرازی هم مطلب را نوشت و گفت: تذکر به جایی بود. حتمًا پیگیری
میکنم.
ادامه دارد........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
۲۶ مهر ۱۳۹۹
۲۷ مهر ۱۳۹۹
#نماز_روز_اول_ماه
🌻💫امروز
👈اول ماه هست و
نماز اول ماه یادتون نره🌺
🔮🌿طریقه ی خواندن نماز اول ماه :
🍁🌿رکعت اول
✴️سوره حمد👈یک مرتبه
✴️سوره توحید👈سی مرتبه
🍁🌿رکعت دوم
💟 سوره حمد👈یک مرتبه
💟سوره قدر👈سی مرتبه
🌸دعایی هم داره که در مفاتیح الجنان ذکر شده.
✴️🌸🌿بعد از نماز صدقه اول ماه فراموش نشه
یادتون باشه صدقه جهت سلامتی آقا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
🆔 @m_setarehha
۲۷ مهر ۱۳۹۹
🌹 کرسی نقد علمی؛ راهکارهای رفع موانع اخلاق فردی ازدواج جوانان
🔹 چهارشنبه 30 مهر 9:30 صبح
📝 لینک شرکت در جلسه: dte.bz/1001
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 @Morsalat_ir
۲۷ مهر ۱۳۹۹
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«« رفاقت »»
««راوی ابراهیم شاطری پور»»
اواخر سال 65 بود. در ایام عملیات کربلای پنج برادر تورجی به عنوان معاون
و سپس فرمانده گردان یازهرا (س) انتخاب شد.
از طرف لشكر برادر حسین خالقی مسئول گروهان ذوالفقار و جایگزین
تورجی شد.
یک روز در کنار محمد نشسته بودم. همان موقع برادر خالقی وارد شد. با
آقای تورجی شروع به صحبت کرد.
ایشان بی مقدمه گفت: آقای تورجی اینها کی هستند تو گروهان ذوالفقار
جمع کردی!؟ محمد با چشمانی گرد شده از سرتعجب گفت: مگه چی شده!؟
آقای خالقی ادامه داد: وقتی به من گفتند به جای شما به گروهان بیایم
خوشحال بودم.
فکر میکردم یک گروهان نمازشب خوان تحویل میگیرم! اما حالا پشیمانم.
نگاهشان کن!
بعد گفت: بیشترشان اهل شوخی، سر کار گذاشتن و... هستند. حتی بعضی
از اینها زمانی جزو لاتها و... بودند. برای ما از دعواها و چاقوکشی هایشان
حرف میزنند.
تورجی خندید و گفت: همین بود! ترسیدم. گفتم چی شده! بابا تازه یک
هفته است اومدی! تحمل کن.
محمد لبخندی زد و ادامه داد: ببین حسین جان، اگر توانستیم اینها که به قول
تو لات و چاقوکش بودند را با خدا رفیق کنیم هنر کرده ایم.
در ثانی ما نیرویی میخواهیم که بتونه شب حمله بزنه به خط دشمن و کپ نکنه!
همین بچههایی که حرف تو رو گوش نمیدن. یا به قول تو مشکل دارن رو
باید توی فاو میدیدی!
وقتی زدیم به قرارگاه دشمن نبرد تن به تن بود. همین آدمهایی که اهل
نمازشب نیستند یا زیاد اهل حال نیستند پابرهنه شدند!
دنبال دشمن میدویدند. پدر عراقیها رو در آورده بودند. دل شیر داشتند. تو
چند ساعت قرارگاه رو پاکسازی کردند. همین آدمها!
بعد گفت: سعی کن با این نیروها رفیق بشی! تو عالم رفاقت خیلی مشکلات
حل میشه!
من بعضی از کسانی که تو این عملیاتها شهید شدند رو میشناختم.
وقتی پیکر این شهدا در اصفهان تشییع میشد خیلیها تعجب میکردند! باور
نمی کردند که مثال فلانی شهید شده باشد.
راست میگفت. خیلیهها را میشناختم که رفاقت با تورجی مسیر زندگی
آنها را عوض کرد. خیلی از آنهایی که الان در گلستان شهدا آرمیده اند.
چند روز بعد برادر تورجی طرح یک دوره مسابقات فوتبال را داد! همه
گروهانها و دسته ها تیم دادند.
با اصرار تورجی یک تیم هم از مسئولین گردان انتخاب شد! سن آنها بالاتر
از بقیه نیروها بود. اکثر آنها بازی بلد نبودند.
زنگ تفریحی بودند برای بقیه تیمها. بچه ها خیلی میخندیدند. روحیه بچه ها
را واقعًا عوض کرد.
برادر تورجی از این کارها زیاد میکرد. هر کاری که در شادابی نیروها اثر
داشت انجام میداد.
با نیروها رفیق بود. همه او را دوست داشتند. این رفتار او تأثیر زیادی در
روحیه نیروها داشت.
خیلیها به محض ورود به منطقه سراغ گردان او را میگرفتند. میخواستند
جزو نیروهای او باشند.
در حالی که اکثر گردانها با کمبود نیرو مواجه بودند گردان ما هميشه نیرو
اضافه داشت!
در عملیاتها سخت ترین مأموریتها به گردان یا زهرا (س) سپرده میشد.
گردان هم به خوبی از پس این مأموریتها برمیآمد. نمونه بارز آن در شلمچه
وعملیات کربلای پنج بود.
ادامه دارد................
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
۲۷ مهر ۱۳۹۹
۲۸ مهر ۱۳۹۹
#حدیث_روز. 🌺🌺🌺
🌸 امام على عليه السلام:🌸
🌱 أكْلُ السَّفَرْجَلِ قُوَّةٌ لِلْقَلْبِ الضَّعيفِ وَهُوَ يُطَيِّبُ الْمِعْدَةَ وَ يُذَكِّى الْفُؤادَوَ يُشَجِّعُ الْجَبانَ وَ يُحَسِّنُ الْوَلَدَ.
🌱 خوردن بِه، قلب ضعيف را قوى، معده را پاك، دل را نشاط، ترسو را شجاع و فرزند را زيبا مى كند.
📚 تحف العقول، ص 101.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
🆔 @m_setarehha
۲۸ مهر ۱۳۹۹
#مباحث_تربیتی_خانواده 🌺🌺🌺
هرچند فضای آموزشی برای دانشآموز بصورت مجازی و بر خط شده است
اما با رعایت نکاتی میتوان اثربخشی این آموزش را بالا برد.
١_ ساعت آموزش مشخص شده و مداوم باشد همانند ساعت های مدرسه رفتن.
٢_ دانش آموز با لباس مناسب و حتی فرم مدرسه حاضر شود.
٣_ محل قرار گرفتن دانش آموز مشخص و ترجیحا پشت میز باشد.
۴_ گوشی همراه با فاصله مناسب و به صورت ثابت قرار گیرد.
۵_ عوامل برهم زننده تمرکز مانند تلفن و تلویزیون را از محیط درس دور کنیم.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
🆔 @m_setarehha
۲۸ مهر ۱۳۹۹
#داستان_آموزنده 🌺🌺🌺
🌸حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!!🌸
از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده :
در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأثر شد و با همين حال تأثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟
اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .
حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟
حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟
عرض كرد: آقا جان !از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .
امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود.
حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد.
بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش مى كرد.
📚منبع:حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
🆔 @m_setarehha
۲۸ مهر ۱۳۹۹
۲۸ مهر ۱۳۹۹
۲۹ مهر ۱۳۹۹
#حدیث_روز. 🌺🌺🌺
🌸 حضرت على عليه السلام: 🌸
🌿 من تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ.
🌿 هر كس با كتاب ها آرام گيرد ، هيچ آرامشى را از دست نداده است.
📚 غرر الحكم، ج 5، ص 233.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
🆔 @m_setarehha
۲۹ مهر ۱۳۹۹