برادر شوهرم را که پس آوردند، همه توی گورسفید جمع شدند تا جنازه را خاک کنیم. روستا، شهید و زخمی زیادی داده بود و همه عزادار بودند. مرد و زن سیاه پوشیده بودند. همه گریه می کردند. حدود بیست نفر از اقوام جمع شدند و جنازه را بردند تا غسل بدهند.
علیمردان مثل سایه این طرف و آن طرف میرفت. تمام غم دنیا روی دلم بود. اما انگار چیزی داشت از درون، شکمم را پاره میکرد. احساس کردم حال خوبی ندارم. باید تا بعد از مراسم چیزی نمی گفتم.
یک دفعه غرش هواپیماها بلند شد. به آسمان نگاه کردم. هواپیماها در آسمان بودند. مردم شروع کردند به دویدن سمت سنگرها. خودم را توی سنگر انداختم و رحمان را بغل کردم. هواپیماها شروع کردند به بمباران، اما مردم توی سنگر بودند. بعد از مدتی، هواپیماها رفتند.
کنار چشمه گورسفید جمع شدیم. برادرم رحیم بیلی دست گرفت و گفت: 《 باید سریع قبرها را بکنیم. صدامی ها دوباره میآیند. باید عزیزانمان را خاک کنیم. زود باشید.》
رحیم مشغول کندن قبر شد. بیست نفر کنار قبر ایستاده بودند و گریه می کردند. این بار که صدای هواپیماها آمد، همه آن بیست نفر، به طرف قبری که رحیم می کند، هجوم بردند و خودشان را توی قبر انداختند.
از دیدن چیزی که می دیدم، شوکه شدم. فریاد زدم:《 بیایید بیرون. الان رحیم خفه میشود.》
اما همه می ترسیدند.
صدای رحیم از آن ته میآمد. فریاد میزد:《 خفه شدم.》
وحشتناک بود. قبر شده بود جانپناه. هواپیماها بمب نمی انداختند، فقط تیراندازی می کردند.
هواپیماها که رفتند. جماعت از توی قبر بیرون آمدند و رحیم توانست نفس بکشد. خیلی روز سختی بود. آن روز نُه نفر را خاک کردیم. هواپیماها مرتب می آمدند و بمب میانداختند و می رفتند. ما قبر می کندیم و گریه می کردیم و خاک می کردیم. برادرم رحیم و شاهمراد پسر داییم کمک کردند و جنازهها را خاک کردند.
می خواستیم مراسم بگیریم، اما با وجود هواپیماها فایده نداشت. نتوانستیم فاتحه بگیریم. ترسیدیم فاتحه بگیریم. از مردم خواستیم هرکس خودش فاتحه بدهد. شوهرم با صدای بلند گفت:《 خدا پدر و مادرتان را بیامرزد. قهرمان شهید شد و رفت. برایش فاتحه بدهید. راضی نیستیم کسی جانش را بخاطر فاتحه برادرم از دست بدهد.》
با دلی پر از غم، کمی روی خاک ها نشستم و گریه کردم. قهرمان مثل برادرم بود. مردم همه دوستش داشتند. دستم را توی خاک کردم و اشکهایم روی خاک قبرش ریخت. علیمردان، رحمان را بغل کرده بود و آن طرف نشسته بود. آرام گفتم:《 کاکه قهرمان، حلالمان کن.》
چقدر فاتحه اش مظلومانه و غریبانه بود.
از سر خاک قهرمان به خانه رفتم، اما حالم خوب نبود. دل درد امانم را بریده بود. نبات داغ درست کردم و خوردم، شاید حالم بهتر شود، اما بدتر شد. تمام بدنم عرق می کرد. سعی کردم تحمل کنم. به خودم گفتم چون ناراحت شدهام و داغ دیده ام، اینطور درد دارم.
شب بود. اقوام علیمردان از اسلامآباد آمدند دنبالمان. میگفتند اینجا خطرناک است، بیایید با ما به اسلام آباد برویم. حال مرا که دیدند، پرسیدند:《 چی شده؟》گفتم:《چیزی نیست، دل درد دارم.》
زن پسر عمویم توران گفت: 《 نکند بچهات می خواهد دنیا بیاید؟》 گفتم:《 نه، هنوز زود است. دو ماه دیگر مانده.》
توران گفت:《 ممکن است تکان خورده و زودتر بخواهد دنیا بیاید.》
آن شب ما را با خودشان به اسلام آباد بردند. شب به خانه برادر شوهرم رضا حدادی رفتیم. حالم خیلی بد بود، اما نمی خواستم از خواب بیدار شوند. تا ساعت شش صبح تحمل کردم. ساعت شش صبح بود که حالم بد شد.
کنار همان کوهی بودیم که خانهام بالای آن بود. یاد شبی افتادم که رحمان را به دنیا آوردم. اما الان زود بود. بچه ام باید مدتی دیگر به دنیا می آمد. وقتی درد امانم را برید، فهمیدم بچه ام زودتر دارد دنیا می آید. لرز شدید داشتم. علیمردان را بیدار کردم و گفتم برو دنبال کمک، بچهام دارد دنیا می آید.
شوهرم رفت دنبال توران. همین که توران رسید، بچه به دنیا آمد. توران که رحمان را به دنیا آورده بود، سهیلا را هم به دنیا آورد! بچه را توی پارچه پیچیدند و من از حال رفتم.
چشمم را که باز کردم، توی بیمارستان بودم. چشمهایم اول سفیدی میدید. بعد آرام آرام تختم را دیدم. من توی بیمارستان بودم. چنگ انداختم و ملحفه را گرفتم و خواستم بلند شوم. نتوانستم. آرام پرسیدم:《 کی اینجاست؟》
همعروسم توران کنارم بود. دستم را گرفت و گفت:《 بخواب فرنگیس، دیگر بس است. این همه خودت را اذیت کردی.》 گفتم:《 من کجا هستم؟》
لبخندی زد و گفت:《توی بیمارستان. حال دخترت خوب است. حال خودت بد شد، اما حالا خوبی. فقط بخواب.》
اما خواب به چشمم نمی آمد. سرم را برگرداندم و قیافه آشنایی دیدم. مادر شوهرم بود، روی تخت روبهرویی من. با خودم گفتم او اینجا چه کار میکند؟ چیزی یادم نمیآمد. سعی کردم به مغزم فشار بیاورم. دوباره همه چیز یادم آمد: مغز قهرمان، مصیب زیر تن قهرمان، مادر شوهرم با تن مجروح، مرگ قهرمان، دختر ننه خاور بدون سر...
همه چیز توی سرم چرخ می خورد. استفراغ کردم و دوباره از حال رفتم.
#ادامه_دارد
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#مشارکت_حداکثری
#خواهیم_آمد
#احساس_تکلیف
#من_هم_رای_میدهم
#تبلیغ_میکنم
🆔 @m_setarehha
🌻 امیرالمؤمنین عليه السلام:
🍀 غضَبُ الجاهِلِ في قَولِهِ، و غَضَبُ العاقِلِ في فِعلِهِ.
🍀 خشم نادان در گفتار اوست و خشم خردمند در رفتارش.
📚 كنز الفوائد، ج 1، ص 199.
#حدیث_روز
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#مشارکت_حداکثری
#خواهیم_آمد
#احساس_تکلیف
#من_هم_رای_میدهم
#تبلیغ_میکنم
🆔 @m_setarehha
🔰 رأی می دهم چون :
۱. امنیت اولین و بالاترین نعمت است که تا هست ما قدر نمی دانیم وقتی از دست رفت قدر آن را می دانیم.
⬅️ مردم سوریه را ببینید قبل از حمله داعش با تحریک احزاب غربگرا تظاهرات های چندصدهزار نفره علیه حکومت برپا می کنند و شعار براندازی سر می دادند همین انشقاق بین مردم و حکومت فرصت را به غرب و اسرائیل داد
⏪ تا داعش را به جان آنها انداخت نتیجه چه شد؟
✅ مال و جان و ناموسشان تاراج شد
حالا ان مردم در حالی که خیلی از عزیزانشان سربریده شدند و زیرساخت هایشان نابود شد
⬅️ و الان روزی ۶ تا ۸ ساعت فقط برق دارند و صف های طولانی نان و بنزین به چشم می خورد
✅✅ دو هفته قبل ضمن مشارکت ۸۷درصدی با رای ۹۵٪ به بشار اسد نشان دادند که طعم تلخ ناامنی را چشیده اند
۲. آیا از وضع موجود راضی هستید؟
اگر راضی هستید پس بروید رای بدهید تا کاندیدای مورد نظر دولت رای بیاورد والا رقبای انقلابی اش اوضاع را تغییر خواهند داد
✅ و اگر ناراضی هستید پس رای بدهید تا با یک دولت انقلابی و مقتدر و توانمند اوضاع را تغییر دهد
✍ حجة الاسلام مهدوی ارفع
🆔 @mahdavi_arfae
[وَ تَواصَوا بِالحَقّ...]
تنها یک روز دیگر فرصت باقیست ‼️
اگر این روزها یکدیگر را توصیه به #حقّ نکردیم، باید ۴ یا ۸ سال، همدیگر را به
#صبر توصیه کنیم!🙂⚠️
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#مشارکت_حداکثری
#خواهیم_آمد
#احساس_تکلیف
#من_هم_رای_میدهم
#تبلیغ_میکنم
🆔 @m_setarehha
■ #شھیدانہ🕊🖇
_______________
شهید حججی میگفت:💔
همـه میگویند:
خــوش بـه حال فلانی،شهید شــد
امــا هيچڪـس حـواسش نیست
کـه فلانی بــرای شهید شـدن،
شهید بـودن را يـاد ڱـــرفت..!
49.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑چهارسال پیش اشتباه رأی دادی؟
✅ حالا باید چی کنیم؟
4️⃣پیامک شماره چهار
——————-
📝سلام و عرض ادب
با حضور پای صندوق و یک انتخاب درست
اگرنتیجه خوب شود یا بد شود ما درمحضر خدا روسپیدیم چراکه به وظیفه خودمان عمل کرده ایم
——————-
💯وعده ما؛ جمعه 28 خرداد 1400
#رای_میدهم
#انتخابات
#رسانه_باشیم
🔰با ما باشید با تولیدات رسانه ای استان اصفهان👇
@es_tajrobeyaramesh
هموطن،به گوشی؟📞
جمعه بود که خبر تلخ شهادت حاج قاسم ،دلمون روخون کرد.این جمعه اول وقت برای انتقام آماده باش.
رمز عملیات.یازهرا(سلام الله علیها)
#انتقامماانتخابما
هدایت شده از یا ابا صالح المهدی ادرکنی
لیست انتخابات شورای شهر اصفهان
عبدالرسول امامی ۱۱۹۷
غلامحسین صادقیان ۱۸۴۵
سید امیر سامع ۱۷۱۵
محمد نورصالحی ۲۵۱۷
ابالفضل قربانی ۱۹۸۱
مهدی فوقی ۱۹۶۴
عباسعلی علیخاصی ۱۹۱۹
احمدرضا مصور ۲۲۷۶
مجیدنادر الاصلی ۲۴۵۷
رسول میرباقری ۲۴۴۱
فرزانه کلاهدوزان ۲۱۴۵
سیدرضا حکیم فعال ۱۵۲۴
حامدیزدیان۲۵۶۱
هدایت شده از a.m
سامانه «مردم ناظر» فعال شد
🔰همزمان با آغاز انتخابات ریاست جمهوری در سراسر کشور و در برخی از شهرها انتخابات میاندورهای مجلس خبرگان و میاندورهای مجلس شورای اسلامی سامانه «مردم ناظر» فعال شد.
🔹بر اساس این گزارش، مردم عزیز میتوانند در صورت مشاهده تخلفات انتخاباتی، گزارش آن را از طریق سامانه مردم ناظر به آدرس (mardomnazer.shora-gc.ir) برای شورای نگهبان ارسال کنند.
🆔 @Masaf
هدایت شده از یا ابا صالح المهدی ادرکنی
حی علی خیرالعمل اینک برماست درمحضر حجت ابن الحسن(عج) با عمل به تکلیف، فرصت را از دست ندهیم وبا جلب قلوب مردم خالق حماسه ای ملی باشیم.
⭕️نــــــوخــــــــــوارج
✅رای دادن خاتمی و کروبی
❌و رای نــــــــدادن احمدی نژاد
💯💯نشان داد همواره خوارج از سپاه معاویه خطرناکترند!
‼️عاقبت به شر!!
#انتخابات
#جریان_انحرافی
🔴 غیررسمی
آمار شمارش آرا تا این لحظه از حدود 15 میلیون رای شمارش شده
جایگاه اول : حدود 9 میلیون آیتالله رئیسی
جایگاه دوم : حدود 2.5 میلیون آرا باطله
جایگاه سوم : حدود 2.1 میلیون رضایی
جایگاه چهارم : حدود 1.5 میلیون همتی
جایگاه پنجم : حدود 300 هزار قاضی زاده
غیررسمی