•••📕🎭🎬•••
📕| #سیاه_صورت
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
📖| #قسمت_هشتم
پریسیما دیدن دکتر را ترجیح داد به دیدن دنیل؛ یعنی اول رفت مطب،
دکتر مریض داشت و پریسیما بین مریضهایش وارد اتاق شد.
ابروهای دکتر بالا ماند:
-ناپرهیزی کردی؟
پریسیما نشست روی مبل کنار دیوار و خودی به دکتر نشان داد:
- نه بابا دنیل قایق تفریحیش رو راه انداخته برای مهمونی؛ دیگه نمیشه که لباس کارگری بپوشم!
-امشب؟
-امشب!
-جدیدا زیاد دور و برت میپلکه؛ شوهرت رو ده ساله انداختی یه آپارتمان دیگه که کلاغ باشی!
پریسیما ناراحت نمیشد کسی زندگیش را میزد توی سرش؛ بهخاطر همین خندید و گفت:
- ببین اون این جوری راحته، منم این جوری! در ضمن کلاغ نه، پرستو!
- تو رو باید داد یه دور ریکاوری بشی تا شاید از عوضی بودن دربیای!
پریسیما کیفش را از روی شانهاش پایین کشید و با خنده گفت:
-آی آی دکتر، مؤدب بودی که!
-تو ادب هم حالیت میشه؟ فقط تو مجالس اتو کشیده میشی و اِلا که....
صدای خندۀ پریسیما دوباره در اتاق پیچید.
⏳ادامه دارد...