#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امام على عليه السلام: 🌸
🍀 شرُّ الناسِ مَن لا يَقبَلُ العُذرَ ولا يُقِيلُ الذَّنبَ.
🍀 بدترين مردم كسى است كه عذر نپذيرد، و از خطا نگذرد.
📚 غررالحكم، ج 4، ص 165، ح 5685.
🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ألسَّلاَمُ عَلَیکِ یَا فَاطِمَةَ المَعصُومِه.🌸
🌷مرغ دلم راهی قم می شود.
🌷در حرم امن تو گم می شود.
🌸 عمه سادات سلام علیک
🌸 روح عبادات سلام علیک
🌿 ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود پر خیر و برکت حضرت فاطمه معصومه ﴿سَلامُ اللهِ عَليها﴾ به سرزمین مقدس قم مبارک
🌿رهبرمعظم انقلاب:
ایشان موجب شد که قم پایگاهی شود که انوار علم و معارف اهلبیت را به سراسر دنیای اسلام منتقل کند.
التماس دعا
#مناسبتی
🆔 @m_setarehha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه(س) به شهر مقدس قم مبارک باد.
#مناسبتی
🆔 @m_setarehha
چرا حضرت معصومه ازدواج نکردند.pptx
1.56M
✍پاسخ شبهه "چرا حضرت معصومه -سلام الله علیها- ازدواج نکردند؟!"
استاد جواد حیدری - کارشناس مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی-
#پاور_پوینت
╔═ ⚘════⚘ ═
⇲@javadheidari110
⇲@ramezan_ghasem110
⚘════⚘ ═
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« در آغوش یار »»
«شهید محمود اسدی
نقل از نوار خاطرات»
صبح روز پنجم اردیبهشت بود. محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل سنگر
آمد. ساعت حدود 7/5صبح بود. روز دوم حضور ما روی ارتفاعات بود. محمد
کنار ورودی سنگر نشست.
بیدار بودم و با او صحبت میکردم. در مورد آرایش نیروها و امکان پاتک
عراقیها صحبت کردیم.
سنگر ما کوچک بود. پنج نفر کنار هم بودیم که یک دفعه با يك انفجار مهيب
سنگر خراب شد!
خودم را به سختی از میان آوار بیرون کشیدم. برادر خدمتکن همان لحظه شهید
شده بود. اما بقیه به شدت مجروح بودند.
وقتی گردو غبارها خوابید دیدم تورجی به همان حالت که نشسته مجروح شده.
سریع به سراغ او رفتم.
مش رجبعلی مسئول تدارکات دنبال دوربین بود! میگفت: باید عکس بگیرم.
ببین محمد چه لبخند قشنگی دارد!
محمد را از سنگر بیرون آوردیم. دستم را به زیر پهلوی او بردم. شکاف عمیقی
در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود
تعجب کردم! چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور در دو طرف بدن زخم
ایجاد کرده!
لبهای محمد هنوز تکان میخورد. گوشم را جلو آوردم. اما نفهمیدم چه
میگوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردیم.
آمبولانس سريع حركت كرد. هنوز چند دقیقه ای نگذشت که پشت بیسیم
اعلام کردند: برادر تورجی رفت پیش حاج حسین خرازی!
این خبر کوتاه حکایت از شهادت محمد داشت. حال همه گرفته بود ما مدتي
روی ارتفاعات مانديم.
بعد هم برای تشییع محمد برگشتیم. فراموش نمیکنم حال و هوای اردوگاه مثل
زمانی بود که حاج حسین خرازی شهید شده.
تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش
میکردند. بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)بود. خیلی
ناراحت بودم. تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم.
خوشحال بود و بانشاط. لباس فرم سپاه برتنش بود. چهرهاش خیلی نورانی تر
شده بود.
یاد مداحی های او افتادم. پرسیدم: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی
او را ببینی!؟
محمد در حالی که میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف )را در آغوش
گرفتم!
ادامه دارد..........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸تضمین بهشت با شش شرط🌸
🌿شرح حدیثی از پیامبر اکرم (ص) توسط رهبر معظم انقلاب
🌿 پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند:
این شش چیز را شما قبول کنید، ما هم در مقابل بهشت را برای شما قبول میکنیم:
🌿 إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَکْذِبُوا
هرگاه سخن گفتید، «دروغ» مگویید.
🌿 وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تُخْلِفُوا
هر گاه «وعده» دادید، خُلف وعده نکنید.
🌿 وَ إِذَا ائْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا
هرگاه امینتان دانستند، خیانت نکنید. در امانت مالی، امانت موقعیت و مسئولیت، امانت سخن و حرف و خبر خیانت نشود.
🌿 وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ
چشمانتان را از چیزهایی که خلاف محارم الهی است فرو بندید.
🌿 وَ احْفَظُوا فُرُوجَکُمْ
«شهوت» خودتان را نگه دارید.
🌿 وَ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَلْسِنَتَکُمْ
زبان و دست خودتان را نگه دارید؛ یعنی در اختیار داشته باشید.
««اَلسَّلامُ عَلَیک یا رَسولَ الله صلوات الله علیه و آله و سلم»»
🆔 @m_setarehha
#نکات_اخلاقی. 🌺🌺🌺
🌸ازبوسیدن دوجا انسان به عرش میرسد.🌸
🌿بوسیدن دست پدر
🌿بوسیدن پای مادر
نیکی به پدر ومادر داستانی است
که تو آن را مینویسی وسالها بعد فرزندانت آن را برایت حکایت میکنند!
پس خوب بنویس.
🆔 @m_setarehha
#داستان_آموزنده 🌺🌺🌺
🌸حکایتیبسیارزیباوخواندنی🌸
🌿عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید.
کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
🌿کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
🌿جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد.
از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.
زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده ایم مهم این است به بهترین شکل انسانی زندگی کنیم.
🆔 @m_setarehha
💠 تلنگر کرونایی (۲)
🔸شاید بی خبر و غافل باشیم، ولی هر روز آزمایش می دهیم
🔹هر روز از ما تستِ اخلاص و ریا گرفته می شود، هر روز تبِ عصیان ما را می سنجند
🔸پرونده پزشکی روحمان پر از علائم و هشدارها و عبور از خط قرمزهای اخلاق است
🔹سرفه های خشکِ خودخواهی و عطسه های ناهنجارِ بدگویی، ویروسِ غیبت پخش می کند،
و اطرافیان مان را در معرضِ خطر قرار می دهد
🔸اگر به فکر وضع نامطلوب خودمان نیستیم، لااقل دیگران را مبتلا نکنیم.
👈 به قلم استاد جواد محدثی
#عکس_نوشت
#تلنگر_کرونایی
@taghcheh1399
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
««آیندگان می فهمند»»
«راوی برادر اکبر زنجیر بند (محتشم دوست)»
محمد را در جبهه و در ایام عملیات خیبر شناختم. و این آشنایی مسیر زندگی
ً من را عوض کرد. اصلا حال هوای جبهه همین بود. برادران رزمنده از هر کجای
ایران هم که آمده بودند، بعد از چند روز چنان با هم رفیق می شدند که گویی از
یک مادر متولد شده اند!
مدتی بعد از آشنایی ما متوجه شدم که او مداح است. مداحی بسیار خوش صدا،
در مراسم عروسی شهید روزگاری، بسیار زیبا مجلس را گرم نمود.
دیگر از محمد و رفقایش جدا نشدم. وقتی آنها به گردان یازهرا سلام الله علیها رفتند، من
هم راهی این گردان شدم. گویی سعادت خودم را در همراهی با آنها میدیدم.
سال 1365 برای یک دوره آبی خاکی و آموزش شنا راهی پادگان غدیر
اصفهان شدیم. آنجا بود که شاهد شروع فعالیت هیئت رزمندگان بودم. هیئتی که
هنوز هم میثاق هزاران انسان خداجو در اصفهان است.
آنجا متوجه شدم که وقتی برنامه آموزش تمام میشود، محمد به سوی یک
ساختمان متروکه می رود و ساعتی را در آنجا میماند!
تا اینکه یکبار با او صحبت کردم. محمد گفت: نزدیک غروب به آن ساختمان
میروم و ساعتی را مشغول مناجات میشوم.
از آن روز من هم همراه محمد بودم. یادم هست که من یک شعر را با خودم
زمرمه می کردم.
عشق تو ما را دیوانه کرده، جانم حسین جان...
تو شمع و ما را پروانه کرده، جانم حسین جان...
محمد از این شعر خیلی لذت می برد. از آن روز همیشه این شعر را زمزمه
میکرد. روزها گذشت و عشق و علاقه ما آنقدر زیاد شده بود که نمی توانستم
دوری محمد را تحمل کنم. در مرحله اول کربلای پنج کار بسیار سخت بود.. گردان
امام حسن (ع) که قرار بود ما را پشتیبانی کند نتواست به ما ملحق شود، مهمات ما
رو به پایان بود. هر لحظه احتمال پیشروی دشمن و سقوط محور ما می رفت. من و
محمد هر کدام مسئولیت گروهان را برعهده داشتیم.
در آن شرایط برادر اصغر یبلویی را دیدم. از طرف محمد برای من پیغام آورده
بود. پرسیدم: محمد کجاست؟
پشت یکی از سنگرها را نشان داد. رفتم آنجا و دیدم از سرما بدن محمد میلرزد.
تا من را دید روبوسی کردیم و گفت: اکبرم چه خبر؟
گفتم: مهمات نداریم، گردان پشتیبان هم نرسیده و... محمد پرید تو حرفم و
گفت: به بچه ها بگو توسل پیدا کنند به حضرت زهرا سلام الله علیها تا فرجی بشود.
پیام محمد را به همه بچه ها گفتم. همه مشغول ذکر و توسل شدند. چیزی
نگذشت که یکباره گردان پشتیبان از راه رسید! عملیات کربلای پنج اوج حماسه
آفرینی محمد، با توسل به مادر سادات بود.
٭٭٭
بعد از نوروز سال 1366 راهی منطقه غرب شدم. از دوستم (شهید مرادیان )
شنیده بودم که محمد در سفر مشهد برات شهادت خود را گرفته.
ادامه دارد...............
برای همین به دنبال محمد بودم. وقتی قبل از عملیات کربلای او را دیدم خیلی
خوشحال شدم. محمد هم خیلی خوشحال شد و بعد از کمی صحبت گفت: باید
بروی گروهان ذوالفقار را آماده کنی برای عملیات.
گفتم: محمدجان، اومدم توی رکابت باشم. نمیخوام مسئولیت قبول کنم.
محمد ضربه ای به سینه من زد و گفت: تو که می تونی باید مسئولیت قبول کنی،
در ثانی جواب خون شهدا را چطور میخوای بدی؟
بعد هم از ضربه ای که به سینه ام زده بود عذرخواهی کرد. گفتم: اگر قول بدهی
که شفاعتم میکنی می بخشمت. محمد هم قول داد و رفتیم برای آماده كردن
نيروها و عملیات.
کربلای 10 عملیات موفقی بود. صبح زود بعد از نماز بود که محمد پشت
بیسیم گفت: اکبرم بیا بالا باهات کار دارم.
از شیار کوه بالا رفتم و رسیدم به سنگر محمد. بعد از صحبت هایی که انجام شد
گفتم: محمد، ما دیشب بدون تلفات این منطقه رو آزاد کردیم، واقعًا چه نیرویی
ما رو به اینجا رساند؟
محمد هم گفت: آیندگان می فهمند! آیندگان عنایات اهل بیت را نسبت به
رزمندگان خواهند فهمید.
آن روز بعد از صبحانه از محمد جدا شدم. امکان ساخت سنگر در دل کوه نبود.
اما به بچه ها توصیه کردم که برای خودتان جان پناه درست کنید تا مورد اصابت
قرار نگیرید.
شب که فرا رسید هوا کمی طوفانی شد. من رفتم تا به بچه ها سر بزنم. در آن
تاریکي یکی از بچه ها مرا اشتباه گرفت و به سمت من تیراندازی کرد. خدا لطف
کرد که تیرش به خطا رفت!
صبح بود که محمد بیسیم زد و گفت: ساعت 8 بیا با هم صبحانه بخوریم.
اما نمی دانم چرا آن روز صبح، با اینکه طوفان فروکش کرد اما دلم عجیب
شور می زد! خدا شاهد بود که من از نبرد و شهادت نمی ترسیدم اما عجیب نگران
شده بودم!
به رفقا گفتم من کمی استراحت می کنم. ساعت 8 با محمد قرار دارم، بیدارم
کنید. با نیم ساعت تأخیر بیدار شدم و دیدم برادر عزیزالهی پشت بیسیم گفت:
اكبر سریع بیا بالا
سریع حرکت کردم. خیلی بیخیال از شیارها گذشتم. رسیدم روبروی سنگر
محمد. یک لحظه ایستادم. همه اطراف را خوب نگاه کردم! سقف سنگر خراب،
برادر نصر و عزیزالهی و اسدی با لباسهای خونی در بیرون سنگر نشسته بودند و از
گریه ،چشمانشان سرخ شده بود.
یکدفعه آب گلویم را فرو دادم و گفتم: محمد کو؟ با صداي گريه ي رفقا
ُ جوابم را گرفتم. یکدفعه پاهایم سست شد و بيهوش روی زمین افتادم...
سالها از آن ماجرا گذشت. بعد از آن، هر زمان دلمان برای محمد تنگ میشد
به مغازه نانوایی خدا بيامرز حاج حسن تورجی، پدر محمد سر میزدیم.
ایشان می گفت: شما مثل محمد من هستید.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امام صادق علیه السلام:🌸
🍀 ثلاثَةٌ تُورِثُ المَحَبَّةَ : الدّینُ وَالتَّواضُعُ وَالبَذل.
🍀 سه چیز محبت می آورد: قرض دادن، تواضع، بخشش.
📚 تحف العقول، ص 316.
🆔 @m_setarehha
#مناسبتی. 🌺🌺🌺
٢١آبان سالروز شهادت پدر موشکی ایران سردار حاج حسن تهرانی مقدم گرامی باد.
🆔 @m_setarehha
#داستان_آموزنده 🌺🌺🌺
🌸حکایتیبسیارزیباوخواندنی🌸
🌿عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید.
کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
🌿کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
🌿جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد.
از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.
زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده ایم مهم این است به بهترین شکل انسانی زندگی کنیم.
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امام على عليه السلام:🌸
🍀 كيفَ يُفرَحُ بِعُمُرٍ تَنقُصُهُ السّاعاتُ؟
🍀 به عمرى كه گذر زمان ،از آن میکاهد، چگونه مىتوان دل شاد بود؟
📚 غررالحكم، ح 6983.
🆔 @m_setarehha
🔴🔶 نرم افزار اندرویدی پیامبر مهربانی
📱این اپلیکیشن شامل ۴۲۰ پرسش و پاسخ پیرامون شخصیت والای پیامبر اعظم، بخش های زندگانی، سیره وسنت، ویژگی ها و فضایل، معجزات،کلام و سخنان،قران و سایر مباحث است.
✅دریافت از کافه بازار:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.pasokhgoo.payambar&ref=share
#معرفی_اپلیکیشن
@taghcheh1399
#مباحث_تربیتی_خانواده 🌺🌺🌺
🌸 سوال نجات بخش🌸
در زمان انجام رفتار غلط فرزندتان
پیش از واکنش
یا تنبیه
یا فریاد
و یا عصبانی شدن
ابتدا به دنبال این سوال باشید
علت این رفتار او چیست؟
خستگی، خشم، گرسنگی،...
جواب این سوال مقدمه اقدام شما برای رفع نیاز کودکتان است.
🆔 @m_setarehha
🌸پاسخ به شبهات نوجوان پیرامون نماز
درمحضراستادرضوانی (۱۸آبان)
❓1⃣پسربچه۱۰سالهکهعلاقهبهنمازنشان نمیدهدوبااصرارخانوادهگاهی
نمازمیخواند،آیانیازهستکهبرایاقامه نمازبراوسختگرفت؟
✍پاسخ:درایندورانجدیتخانواده براینماز بچههابایدبرایآنهامشهودباشد یعنیبچههابفهمندخانوادهبراینمازجدی است واحساسنکنداگرنمازنخواندخانواده بیخیالردمیشونداماجدیتوقاطعیت غیراز خشونتوتندیاستیعنینبایدبه بهانهجدیتنمازبهکامبچههاتلخشوداگر طبقبرنامهایکهروایاتدادهانداز 7سالگیوضو را به بچههاکامل بیاموزیم و آنها را امر به نماز کنیماینکار از همان سنشروعشودبچه ها بسیار راحت همراه میشونداماوقتیبهتاخیربیفتددشواری آنبیشترمیشودامابههرحالدر این مرحله علاوهبرجدیت نیازبهخلاقیت و فضاسازیهستگاهیبجایتکرار دستوردادنکهنماز رابخوان،یا نمازت را خواندهایبایدروشراتغییرداد
❓2⃣ اگر از ۷سالگی مسجدهم میرفته ولی ناگهان به بازی اهمیتمیدهدوبی علاقه بهنمازشده باشدچه بایدکرد؟
✍پاسخ:باید ببینیدعلتبیعلاقه شدن به مسجدچیبوده؟دوستانش؟ برخورد مسجدیها؟ یا اصلاطبیعیبوده و به خاطر کرونا بوده؟ اما در هر صورت با تغییر روشهایی در این فایل اورده ام میشه تا حدودی کمک کرد.در کنار این تو این مرحله یعنی از 10-13سالگی باید به محیط فرهنگی و دوستان سالم وصلش کنید. اون محیط هم می تونه تاثیر زیادی داشته باشه.فراموش نکنید تو این دوران، گفتیم که انگیزه رفتار بچه ها، بیشتر انگیزه های دیگر پیروانه هست و از طرفی ساختار فکر دینی اونها از طریق داستان و حکایت انسجام پیدا می کنه. لذا کتابهای داستانی و واکنشهای خودتون به نماز خوندن ایشون می تونه اثرگذار باشه.
❓3⃣آیابادادن هدیه میشه تشویق به نمازخواندن کردیااینکه شرطی میشود؟
پاسختشویق اگه منظمو از قبل تعیین شده باشهشرطی میشه.مثلا اگه بهش بگید اگه یک ماه نمازترا بخونی برات دوچرخهمیخرمغلط هستاما اگر بدون شرط قبلیبعد از این که چند بار نمازش را خوند هر چند دست و پا شکسته، یهویی براش یه هدیه بخرید و یه موقع بعد نماز یا بعد از برگشتن از مسجد بهش هدیه بدید مشکلی نیست.
❓4⃣دربرخی روایاتبحث از تنبیه بچه ها در کوتاهیهای دینیمطرحشدهاست حدود و ثغور و کیفیت آن؟
✍پاسخدر مورد تنبیه دو نکتههست:
1)در همان روایات تنبیه، قبل از آن مراحلی در هفت سال اول و حتی دوم بیان شده که بدون آن مقدمات، یا کوتاهی در آنها، رفتن سراغ تنبه اثر مطلوب ندارد و متاسفانه امروزه اکثر خانواده ها آن شرایط را رعایت نمیکنند.
2)واژه تنبیه از "نبه" به معنی بیداری و تنبه است، لذا تنبیه مربوط بجایی است که بدانیم به وسیله آن، بیداری و تنبه حاصل می شود نه این که باعث لجاجت شود با توجه به این شرایط اصل عدم تنبیه است مگر این که علم و ظن قوی به تنبه حاصل شود از نظر مراحل بدون هیچ قصدی مانند آیه ضرب نسوان هست که هم موضوعا و هم حکما این قدر شرایط قبل از آن هست که به ندرت کار به ضرب می رسد.
❓5⃣دختری که وقتی 10 ساله شده به بازی و تلوزیون... می پردازد وکاهل نمازشده و می گوید خدا چه نیازی به نماز من دارد.. وقتی بخاطر کاری دخترم دعوا می کنم میگه قبلش برام توضیح نداده بودی؟
✍پاسخ:سستی ایشان یه ظاهرش همین مانع فکری هست که خودش به زبون آورده و میگه چرا باید نماز بخونم.
این مرحله شناختی هست که باید با گفتگو(دقت کنید گفتگو نه موعظه و نصیحت صرف) ذهن و فکرش را قانع کرد. اما احتمال داره یه مشکلی در انگیزه هم باشد که باید مسائل مختلف بی انگیزگی هم بررسی شود از محیط دوستان و مدرسه و..
❓6⃣وقتی بهش گفته شده بخاطر تشکر از خداوند که این همه نعمت به ما داده نماز می خونیم.در جواب.. گفته.. خدا چون ما را خلق کرده وظیفشِ به ما نعمت بده و نیاز به تشکر ما نداره
✍پاسخفلسفه تشکر برای نماز که خیلی جاها مطرح میشه به نظر بنده غلط هست، شاید تا قبل از نوجوانی این منطق جواب بدهد ولی بعد از نوجوانی اصلا پاسخگو نیست
❓7⃣درسن۱۰_۱۴سال شنیدیمکهسن کاهلی نمازهست علت و وظیفه چیه؟
✍پاسخ:تو بحث تربیت عبادی، در دوران نوجوانیبهخاطر نوسانات خلقی دوران نوجوانی تقریبااکثر نوجوانها یهدوره سینوسی دارندیعنیگاهیدر تکالیف و احساساتدینیدر اوج هستند وگاهیاصلاحالهیچ کاریندارندلذا اصلمهمتربیتیدر این دورانحلمومدارا هستو تو این نوسانات باید با صبر و حوصلههمراهی کرد.تاایندورهتمومبشه
❓8⃣ولیحلمومداراباجدیتوقاطعیت ونبه که فرمودیدچطورجمع میشه؟
✍پاسخقرآن برای نماز به پیغمبرمی فرماید:وامر اهلکبالصلوه واصطبر علیها: دعوتبهنماز نیاز بهصبربلکه اصطبار(صبر شدیدشدید و اکید)دارد بنابراین بایدصبور بودبنابراین دست از دعوتبه نمازبرندارید ولیگاهیلازم هستروشراعوض کنیددر این فایل مفصل توضیح داده ام👇
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« تشییع »»
««راوی علی تورجی زاده »»
چند روز از شهادت محمدرضا گذشت. پیکر او امروز به اصفهان رسید. روز
بعد یعنی 12 اردیبهشت مصادف با اول ماه رمضان بود. به ستاد تعاون لشكر رفتم.
همانطور که خواسته بود لباس سپاه را با خودم آوردم.
ترکش خمپاره به بازوی راست و قسمت چپ پهلو اصابت کرده بود. طبق
وصیت، لباسهای او را عوض کردیم.
محمد نیروی رسمی سپاه بود. اما تقریبًا هیچگاه از لباس سپاه استفاده نکرد!
میگفت: این لباس حرمت دارد. مقدس است. اما قبل از دفن این لباس را بر من
بپوشانید. میخواهم با این لباس وارد محشر شوم.
پس از آماده کردن پیکر شهید، به حسینیه بنی فاطمه سلام الله علیها رفتیم. قرار بود مادر و
اعضای خانواده به آنجا بیایند.
بیشتر ناراحت پدر بودم. او ناراحتی قلبی داشت. از همه بیشتر هم محمد را
دوست داشت. محمد وصیت کرده مادر و پدرش او را داخل قبر بگذارند!
پیکر شهید وارد حسینیه شد. مادر جلو آمد. برخی از بستگان ما که انقلابی
نبودند حضور داشتند.
مادر درب تابوت شهید را باز کرد! از داخل کیف خودش شانه و عطر را در
آورد! موهای پسر را شانه کرد. به او عطر زد. بعد شروع به سخنرانی کرد!
من مات ومبهوت نظاره میکردم. تنها چیزی که فکر نمیکردم همین بود. مادر
داغ دیده با صلابت شروع به صحبت کرد. از انقلاب گفت. از شهدا و راه آنها.
از امام حسین علیه السلام و... بعد هم دعا کرد. مادر اجازه نداد کسی گریه کند. حتی
دخترانش. گفت: پسرم راضی نیست.
بعد از آن جمعیت زیادی که در حسینیه جمع شده بودند حرکت کردند.
پیکر محمد تشییع شد. با عبور از پل خواجو به سمت گلزارشهدا رفتیم. چندتن از
دوستانش برای هماهنگی قبر زودتر به آنجا رفته بودند.
با دیدن محل قبر به یاد یک ماه قبل افتادم. درست کنار مزار سید رحمان هاشمی، قبر
محمد آماده شده بود!
کمی فکر کردم. دقیقًا یک ماه قبل بود که محمد با مسئول گلستان شهدا
صحبت کرد. کنار قبر رحمان را نشان داد. بعد گفت: اینجا را یک ماه برای من
نگه دارید!
پیکر محمد را روی زمین گذاشتیم. پیکر محمد طبق وصیت، توسط پدر و
مادرش داخل قبر قرار گرفت! همه خواسته های محمد انجام شد.
شب جمعه اول ماه رمضان مصادف با هفتم محمد بود. قرار شد ابتدا مراسم
افطاری برقرارشود بعد هم دعای کمیل.
یکی از دوستانش آمده بود. خیلی گریه میکرد. بعد گفت: من چند روز قبل
از شهادت بامحمد صحبت کردم.
محمد گفت: من دوست دارم در مراسم من ابتدا به مردم شام بدهند بعد
دعای کمیل باشد. من با خودم گفتم: مگر میشود!
اما حالا بدون اینکه ما دخالتی داشته باشیم این خواسته محمد هم انجام شد.
ادامه دارد........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امیرالمؤمنین علیه السلام:🌸
🍀 من قَنِعَ لم يَغتَمَّ.
🍀 كسی كه قانع باشد، اندوهگین نشود.
📚 غرر الحكم، ح 7771.
🆔 @m_setarehha