#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امیرالمؤمنین علیه السلام:🌸
🍀 من قَنِعَ لم يَغتَمَّ.
🍀 كسی كه قانع باشد، اندوهگین نشود.
📚 غرر الحكم، ح 7771.
🆔 @m_setarehha
#چند_دقیقه_تفکر. 🌺🌺🌺
چند دقیقه است زٌل زدهام به این توئیت آقای حسامالدین آشنا مشاور رئیسجمهور و دارم فکر میکنم:
1⃣ واقعاً معنی معیشت را میداند یا دارد سر به سرمان میگذارد؟
2⃣ مگر چیزی از معیشت هم مانده که گروگان گرفته شود یا نه؟
3⃣ استقلال و اقتدار دولت؟ استقلال و اقتدار؟ شوخی میکنید؟ این کلمات ،آبرو دارند آقای مشاور.
4⃣ مخاطب این جملات کیست؟ خودتان خسته نشدید از این هواییزدنهای بیهدف؟ اگر جسارت ندارید با مخالفان دولت شجاعانه روبهرو شوید دست از این ژستهای قهرمانانه بردارید.
5⃣ واقعاً عمدی برای عصبانی کردن مردم دارید یا توان تحلیلتان از جامعه همینقدر است؟ نظرات مردم را زیر همین توئیت بخوانید کافیست.
6⃣ حرف زدن بلد نیستید، حرف نزدن که بلدید. مدتی روزه سکوت بگیرید، چیزی نگویید، به خدا مصرف قرص سردرد را کاهش میدهید. به خدا لطف بزرگی به ما مردم میکنید که گروگان مدیریت امثال شما هستیم!
🙏 خدایا به مسئولان ما سکوت و به ما چگونه بیخیال شدن بیاموز!
✍احسان محمدی
🆔 @m_setarehha
#مباحث_اخلاقی. 🌺🌺🌺
🌸توصیه های اخلاقی آیت الله بهجت🌸
تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان،
می نشینی بگو یا صاحب الزمان،
برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان،
صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست ،صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن.
بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن،
شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو
"السلام علیک یا صاحب الزمان"
بعد بخواب.
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد
شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،
دیگر نمیتوانی گناه کنی،
دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی
و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است که
"در حیرت دوران غیبت، فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر
و با مولا و صاحب خود
مأنوس باشند"
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« نظم »»
««راوی دوستان و خانواده شهید»»
چند روز از تدفین محمد گذشت. از طرف
لشكر ساک وسایل محمد را
آوردند.
در داخل ساک یک پلاستیک قرار داشت. روی آن نوشته بود: وسایل داخل
جیب شهید تورجی.
ً در عملیاتها ضروریترین وسایل را با خود میبرند.
پالستیک را باز کردیم. معمولا
وسایل داخل جیب محمد اینها بود:
یک جلد قرآن کوچک، دو شیشه عطرکوچک، یک جانماز، مهر و تسبیح،
یک نامه، آینه کوچک، شانه و یک عدد مسواک!
از محمد این وسایل طبیعی بود. محمد بسیار انسان منظمی بود. همیشه حتی در
شرایطی که در خط اول نبرد بودیم عطر زدن و شانه کردن موها و محاسنش ترک نمیشد.
در بیش از دویست قطعه عکسی که از دوران جنگ محمد باقی مانده حتی
یک عکس وجود ندارد که با ظاهری آشفته باشد.
صبحها وقتی از خواب بلند میشد لباسهایش را منظم میکرد. مسواک میزد.
مواظب بود دهانش بوی بد ندهد.
موها را مرتب میکرد. حتي در جبهه همیشه ظاهری زیبا و منظم داشت.
وقتی هم در شهر بود. پاکیزگی او بسیار بهتر بود. لباسهایش را اتو میکرد.
بسیار مرتب بود.
همیشه عطر استفاده میکرد. خرید عطرهای خوشبو یکی از کارهای همیشگی
او بود. هر جا وارد میشد بوی عطر ملایمی مشام ما را نوازش ميداد.
محمد در خصوص نظم ویژگیهای خاصی داشت. اگر با کسی قرار
میگذاشت سر وقت حاضر میشد.
به دوستانش هم توصیه میکرد که همیشه نظم را سرلوحه کارهای خود قرار دهند.
محمد در وصیتنامه اش هم به مسئله نظم تأکید کرده بود.
گویی میدانست؛ وفایبه عهد و نظم در احادیث مکرر از سوی معصومین
شرط اولیه ایمان است.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
#تلنگر. 🌺🌺🌺
🌸 یک داستان، یک درس🌸
🌿روزی که مردم بفهمند؟؟!!
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر که از چهرهاش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند.
سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند.
اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛
مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد.
و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاهپوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند !
و ظرف غذایش را که دست نخورده و روی آن یکی میز مانده است.!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت نویسنده:
این داستان را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
کسانی که تصور می کنند به خاطر برتریهایشان، در حق دیگران لطف می کنند؛ غافل از اینکه خودشان مورد تکریم و مهربانی و بزرگ منشی دیگران قرار گرفته اند...
💎•┈••✾••┈•💎
@javadheidari110
🆔 @m_setarehha
#داستان_آموزنده 🌺🌺🌺
🌸ماجرای پرداخت بدهی یار امام حسن عسکری(ع) به روش عجیب🌸
🌿یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چارهاندیشی بودم.
در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعهای طلا داخل خاکها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانوادهام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعهای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم.
بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهیهایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندیهای منزل و خانوادهام را تهیه و تأمین کردم
📚چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی
🆔 @m_setarehha
📚پائیزه کتاب ۹۹
با مساعدت معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، «پاییزه کتاب ۹۹» از شنبه (۲۴ آبان) تا جمعه (۳۰ آبان) به مدت هشت روز همزمان با سراسر کشور در کتابفروشی عضو طرح برگزار میشود.
در پانزدهمین دوره طرح توزیع یارانه کتاب از طریق کتابفروشیها، سقف مجاز برای هر خریدار افزایش ۲۵ درصدی خواهد داشت، در این دوره هر خریدار میتواند تا سقف ۲۰۰ هزار تومان کتاب بخرد.
این طرح با مشارکت خانه کتاب و ادبیات ایرانیان اجرا و کتابهای عمومی، دانشگاهی و کودک و نوجوان مشمول طرح هستند.
وی تصریح کرد: کتابهای آموزشی، کمک آموزشی، فاقد شماره شابک، دارای شابک غلط و کتابهایی که در بانک اطلاعاتی خانه کتاب و ادبیات ایران ثبت نشدهاند مشمول طرح نمیشوند.
علاقمندان میتوانند جهت مشاهده فراخوان طرح پاییزه کتاب و لیست کتابفروشیهای این طرح در اصفهان به نشانی اینترنتی زیر مراجعه کنند.
تعداد کتاب فروشی های فعال استان اصفهان: ۸۶ کتاب فروشی
http://tarh.ketab.ir/OstanBookShop.aspx?Bid=4
🆔 @m_setarehha