eitaa logo
🌷مهمانی شهدا 🌷
54 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
665 ویدیو
26 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Ashmaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
💚راه بدست آوردن هزار رحمت الهی در عصر جمعه، خواندن صد مرتبه سوره قدر است.👆👆 🌺برای برخورداری از این هزار برکت در امروز ،صد مرتبه سوره قدر را بخوانیم و هدیه کنیم به امام زمان علیه السلام. @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سرعت از دست رفتن ایمان در آخرالزمان 🔵 پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله وسلّم فرمودند: 🌕 فرصت را برای اعمال نیک پیش از آنکه فتنه‌هایی مانند پاره‌های شب تاریک پدید آید، غنیمت شمارید. در آن‌ هنگام انسان صبح مؤمن است و شب کافر می‌شود؛ شب کافر است و روز مؤمن می‌شود و دین خود را به عوض ناچیزِ دنیا می‌فروشد. 📚 نهج الفصاحه ترجمه ابوالقاسم پاینده ص ۲۱۶ 🛑 و بدین جهت بود که آیت الله مرعشی نجفی (ره) می گفتند: وقتی از منزل خارج می‌شوم، خدا را به ۱۲۴ هزار پیامبر قسم می‌دهم که با ایمان به خانه برگردم. چرا که در روایت آمده، چه بسا مرد با ایمان از خانه خارج می‌شود و بی‌ ایمان برمی‌گردد. @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💟 زیارت مجازی مزار مطهر شهید عزیز سپهبد حاج قاسم سلیمانی ⚜️ وارد درب شمالی شده و به مسیر ادامه دهید ✅ گلزار شهدای کرمان👇 🌐 tour.soleimani.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺 🌸حاج قاسم دست‌پرورده‌ی چنین پدر و مادری‌ بود🌸 زنی 50 ساله به نام حسنیه از عشیره‌ی ما بود که مرض سل داشت و همه رهایش کرده بودند. پدرم او را به خانه آورد و مادرم 4 سال از او پذیرایی کرد تا زمانی که حسنیه از دنیا رفت. هرگز ندیدم مادرم با پدرم در این مورد بگومگویی داشته باشد. برشی از کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم" ««خاطرات خودنوشت حاج قاسم سلیمانی»» 🆔 @m_setarehha
🕋🕋🕋 🏴آرامش حاج قاسم سلیمانی در مواجهه با جنگنده‌های آمریکایی🏴 🎙خاطره شهید شهید حسین پورجعفری : ▪️بین زمین و آسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم می‌رفتیم سوریه. نگاهم به حاجی بود، سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم‌هایش را بسته بود، انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دو جنگنده آمریکایی را دیدم که مثل لاشخور دورمان می‌پلکیدند🛫. دلم هری ریخت، ترس برم داشت، فکرم پیش حاجی بود، یک دقیقه گذشت، دو دقیقه، همانطوری که سرش را به صندلی تکیه داده بود چشم‌هایش را باز کرد. خون‌سرد گفت: نگران نباش چند دقیقه دیگه میرن😊، دوباره چشم هایش را بست. چند دقیقه گذشت و رفتند. هواپیما می‌خواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمت ما حواله شد💥. حاجی رو کرد به خلبان و گفت: ما سریع پیاده می‌شیم، تو دوباره تیکاف کن. 🛬تا چرخهای هواپیما به زمین خورد و سرعت کم شد پریدم پایین، خلبان دوباره سرعت گرفت و هواپیما از زمین توی چشم به هم زدن از آسمان فرودگاه دور شد و ما تغییر موضع دادیم و آمدیم یک کنج امن👌 تا خودمان را پیدا کنیم چند خمپاره درست خورد همان جایی که پیاده شده بودیم،خدا بخیر گذراند. 🆔 @m_setarehha