eitaa logo
🌷مهمانی شهدا 🌷
54 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
674 ویدیو
26 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Ashmaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد گفت: من در عملیاتی شهید میشوم که رمز آن یازهرا سلام الله علیها است. من هم آن زمان فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها باشم! نمیدانم چرا یکدفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره گرفتيم. یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق روي سنگر فرماندهی خورده بود! به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه. دل توی دلم نبود. همه خاطرات گذشته‌ای که با محمد داشتم در ذهنم مرور میشد. با اینحال به خودم دلداری دادم. میگفتم: هیچ اتفاقی نیفتاده. اما انفجار خیلی شدید بود. مطمئن بودم خمپاره شصت نبوده. بالای تپه شلوغ بود. برادر اسدی کمی جراحت داشت. اما حالش خوب بود. بچه ها سریع برانکارد آوردند. محمدتورجی وسه نفر دیگر را به پایین منتقل کردند. همه میگفتند: محمد شدید مجروح شده. خيلي نگران بودم. آنها را سوار آمبولانس كرديم و رفتند. تا ساعاتي بعد هیچکس خبری نداشت. نمیدانستیم چه شده. با خودم گفتم: اگر چیزی بود تا حالا به بچه ها اعلام میکردند. بارش خمپاره ها شدت گرفت. همه داخل سنگرها بودند. عراق آماده پاتک بود. بچه های یکی دیگر از گردانها در ارتفاعات کنار ما مستقر شدند. نیروهای پیاده عراق جلو آمدند. اجازه دادیم خوب به ما نزدیک شوند! ساعتی بعد نیروها از چندطرف به آنها حمله کردند. بچه ها راه برگشت آنها را بستند. تلفات سنگینی از آنها گرفتیم. این طرح محمدتورجی بود. با شجاعت بچه ها توانستیم نزدیک به صد نفر از نیروهای دشمن را به اسارت درآوریم. بچه ها همه خوشحال بودند. توان نظامی دشمن از بین رفت. بقیه نیروهایشان فرار کردند. به همراه یکی از بچه ها به سنگرها سر میزدیم. همه خوشحال بودند. برادر مُحب را دیدم. با خوشحالی گفتم: دیدی عراقیها چطور تار و مار شدند. همه اش نتیجه کار تورجی بود. خیلی خوب بچه ها رو آرایش داد. در حالی که هنوز خوشحال بودم به چهره برادر محب خیره شدم. او نمی خندید. مثل من خوشحال نبود!! رنگ از چهره ام پرید. خنده از لبان من رفت. برای چند لحظه به چهره اش خیره شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد! برادر مُحب سرش را به علامت تأیید تکان داد. بعد به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب در حالی که اشک از گوشه چشمش جاری بود گفت: تورجی هم پريد. بغض گلویم را گرفت. نمیدانستم چه کار کنم. همانجا نشستم. یاد حرفهای چند روز پیش او افتادم. یاد مشهد و... برادر مُحب در حالی که به سمت بچه ها میرفت گفت: به کسی چیزی نگو، روحیه بچه ها خراب میشه. لحظاتی بعد برادر زنجیربند آمد. او هم مسئولیت یکی از گروهانها را داشت. تا چهره بچه ها را دید رنگش پرید! باتعجب گفت: چی شده!؟ وقتی خبر شهادت محمد را شنید یکدفعه غش کرد و افتاد! ادامه دارد............ 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺 🌸 امام على عليه السلام: 🌸 🍀 شرُّ الناسِ مَن لا يَقبَلُ العُذرَ ولا يُقِيلُ الذَّنبَ. 🍀 بدترين مردم كسى است كه عذر نپذيرد، و از خطا نگذرد. 📚 غررالحكم، ج 4، ص 165، ح 5685. 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ألسَّلاَمُ عَلَیکِ یَا فَاطِمَةَ المَعصُومِه.🌸 🌷مرغ دلم راهی قم می شود. 🌷در حرم امن تو گم می شود. 🌸 عمه سادات سلام علیک 🌸 روح عبادات سلام علیک 🌿 ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود پر خیر و برکت حضرت فاطمه معصومه ﴿سَلامُ اللهِ عَليها﴾ به سرزمین مقدس قم مبارک 🌿رهبرمعظم انقلاب: ایشان موجب شد که قم پایگاهی شود که انوار علم و معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیای اسلام منتقل کند. التماس دعا 🆔 @m_setarehha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه(س) به شهر مقدس قم مبارک باد. 🆔 @m_setarehha
چرا حضرت معصومه ازدواج نکردند.pptx
1.56M
✍پاسخ شبهه "چرا حضرت معصومه -سلام الله علیها- ازدواج نکردند؟!" استاد جواد حیدری - کارشناس مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی- ╔═ ⚘════⚘ ═ ⇲@javadheidari110@ramezan_ghasem110 ⚘════⚘ ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺🌺🌺 🌸 ادامه مطالب.......🌸 «« در آغوش یار »» «شهید محمود اسدی نقل از نوار خاطرات» صبح روز پنجم اردیبهشت بود. محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل سنگر آمد. ساعت حدود 7/5صبح بود. روز دوم حضور ما روی ارتفاعات بود. محمد کنار ورودی سنگر نشست. بیدار بودم و با او صحبت میکردم. در مورد آرایش نیروها و امکان پاتک عراقیها صحبت کردیم. سنگر ما کوچک بود. پنج نفر کنار هم بودیم که یک دفعه با يك انفجار مهيب سنگر خراب شد! خودم را به سختی از میان آوار بیرون کشیدم. برادر خدمتکن همان لحظه شهید شده بود. اما بقیه به شدت مجروح بودند. وقتی گردو غبارها خوابید دیدم تورجی به همان حالت که نشسته مجروح شده. سریع به سراغ او رفتم. مش رجبعلی مسئول تدارکات دنبال دوربین بود! میگفت: باید عکس بگیرم. ببین محمد چه لبخند قشنگی دارد! محمد را از سنگر بیرون آوردیم. دستم را به زیر پهلوی او بردم. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود تعجب کردم! چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور در دو طرف بدن زخم ایجاد کرده! لبهای محمد هنوز تکان میخورد. گوشم را جلو آوردم. اما نفهمیدم چه میگوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردیم. آمبولانس سريع حركت كرد. هنوز چند دقیقه ای نگذشت که پشت بیسیم اعلام کردند: برادر تورجی رفت پیش حاج حسین خرازی! این خبر کوتاه حکایت از شهادت محمد داشت. حال همه گرفته بود ما مدتي روی ارتفاعات مانديم. بعد هم برای تشییع محمد برگشتیم. فراموش نمیکنم حال و هوای اردوگاه مثل زمانی بود که حاج حسین خرازی شهید شده. تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند. بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)بود. خیلی ناراحت بودم. تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم. خوشحال بود و بانشاط. لباس فرم سپاه برتنش بود. چهره‌اش خیلی نورانی تر شده بود. یاد مداحی های او افتادم. پرسیدم: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی!؟ محمد در حالی که میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف )را در آغوش گرفتم! ادامه دارد.......... 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا