#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 وَاللّه قسم، که قطعهای از بهشت را جدا کردهاند و در «مشهد» جای دادهاند...
🔖 در روایتی إمام جواد علیهالسلام فرمودند:
📋 إِنَّ بَیْنَ جَبَلَیْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا کَانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ النَّارِ
🔻در میان دو کوه طوس، قطعهای از زمین وجود دارد که از بهشت برداشته شده است؛ هر کس داخل آن گردد، در روز قیامت از آتش جهنم ایمن خواهد بود.
📚عیوناخبارالرضا علیهالسلام، ج۲ ص۲۵۶
🔖 در روایتی دیگر حضرت ثامنالحجج علی بن موسی الرضا علیهالسلام فرمودند:
📋 ... هِیَ بِأَرْضِ طُوسَ وَ هُوَ وَاللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّة
🔻آن بُقعهای که من در آن دفن میشوم، خاک طوس است که به خدا سوگند، آنجا باغی از باغهای بهشت است.
📚عیوناخبارالرضا علیهالسلام، ج۲ ص۲۶۴
✍ هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشتهای که به پابوس آمده
انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست نه اینجا مدینه نیست
پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟!
حتی اگر به آخر خط هم رسیدهای
اینجا برای عشق، شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل میشود
جایی که بین عالم و آدم زبانزد است
هرجا دلی شکست به اینجا بیاورید
اینجا بهشت ـ شهر خدا ـ شهر مشهد است
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸آمدن حضرت جواد الأئمه علیهالسلام بر بالین پدر ...
اباصلت گوید:
🥀 وقتی که امام رضا علیهالسلام وارد خانه شدند و به من فرمودند تا درب خانه را ببندم؛ و من همین کار را کردم.
📋 و مَکَثْتُ وَاقِفاً فِی صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً
▪️ سپس با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم.
📋 فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا علیهالسلام
▪️در همین موقع مشاهده کردم جوانی خوش روی با زلفهای تابدار شبیه به حضرت رضا علیه السّلام وارد شد.
📋 فَبَادَرْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ مِنْ أَیْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ
▪️پیش رفتم و عرض کردم: از کجا آمدی؟ درها که بسته بود!!
📋 فَقَالَ الَّذِی جَاءَ بِی مِنَ الْمَدِینَةِ فِی هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِی أَدْخَلَنِی الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ
▪️فرمود: کسی که در این ساعت مرا از مدینه به طوس آورده، از درهای بسته نیز داخلم کرده است.
📋 فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لِی أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْکَ یَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ
▪️گفتم: شما کیستید؟ فرمود: ای ابا صلت! من حجت خدایم بر تو. من محمّد بن علی هستم،
📋 ثُمَّ مَضَی نَحْوَ أَبِیهِ علیهالسلام فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِی بِالدُّخُولِ مَعَهُ
▪️و به طرف اطاق علی بن موسی الرضا علیهماالسّلام رفت. به من نیز فرمود: وارد شوم.
📋 فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ الرِّضَا علیهالسلام وَثَبَ إِلَیْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ
▪️همین که چشم حضرت رضا علیهالسّلام به او افتاد، از جای خود تکانی خوردند و فرزندش را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و پیشانیاش را بوسید.
📋 ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً فِی فِرَاشِهِ وَ أَکَبَّ عَلَیْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام یُقَبِّلُهُ وَ یُسَارُّهُ بِشَیْ ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ
▪️سپس او را به جانب خود کشاند. امام جواد علیه السّلامُ پیوسته پدر را میبوسید و آرام با او سخنانی میگفت که من نفهمیدم.
📚عیون اخبارالرضا علیهالسلام ج۲ ص۲۴۳
✍بسکه در حجرهاش به خود پیچید
کمرش مثل مادرش تا شد
نالهای زد: کجایی ای پسرم!
چشم بر هم زد و دری وا شد
آمد از راه، کودکی گریان
سر او را گرفت بر دامن
گفت بابا منم جواد شما
جان مادر سخن بگو با من
پسرم! هست آرزوی پدر
که بیاید پسر به بالینش
گریه کن بر غم علی اکبر
که نشسته پدر به بالینش
جد ما را میان کرب و بلا
دشمن بیحیا مکرر کشت
در دل علقمه شهیدش کرد
در کنار علیِ اکبر کشت..