eitaa logo
مهدی تخاوری
625 دنبال‌کننده
413 عکس
138 ویدیو
38 فایل
محب اهل بیت[علیهم السلام]‌ و دیگر هیچ... برای ارتباط @Moheeb
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 معجزه عجیب امام باقر(ع) ابن شهراشوب در كتاب «مناقب» از امام باقر عليه السلام نقل كرده است كه جابر از آن حضرت درباره اين فرمايش پروردگار: «وَكَذلكَ نُري إبْراهيمَ مَلَكُوتَ السمواتِ وَالأرْض وَلِيَكُونَ مِنَ المُوقِنين » انعام/۷۵ «ما باطن آسمان‌ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا اينكه از اهل يقين باشد»، سئوال كرد. امام عليه السلام دستش را بالا برد و فرمود: سرت را بلند كن و نگاهى به بالا بينداز. جابر گويد: سر خود را بلند كردم، ديدم سقف جدا جدا و پراكنده گشته است، به شكافى از آن پيوسته نگريستم تا اينكه نورى را ديدم كه چشمم از ديدن آن سرگردان شد. امام عليه السلام فرمود: ابراهيم عليه السلام اين گونه ملكوت آسمان‌ها و زمين را ديد، اكنون به زمين نگاه كن و سپس سرت را بلند كن. چون سرم را بلند كردم ديدم سقف به حال اوّل برگشت. سپس امام عليه السلام دست مرا گرفت و از خانه خارج شد و لباسى به من پوشانيد و فرمود: چشمان خود را ببند. پس از مدّتى فرمود: تو الآن در ظلمات و آن تاريكى هائى هستى كه ذوالقرنين ديد. چشمان خود را باز كردم هيچ چيزى را نديدم، سپس چند گام برداشت و فرمود: اكنون كنار آن چشمه آب حيات هستى كه خضر از آن نوشيد، سپس از اين عالم خارج شديم و از پنچ عالم گذشتيم، آنگاه فرمود: اين ملكوت زمين است، بعد از آن فرمود: چشمان خود را ببند و دستم را گرفت، ناگهان ديدم در همان خانه اى هستيم كه قبلاً آنجا بوديم و آن لباسى را كه بر من پوشانيده بود بيرون آورد. عرض كردم: فداى شما گردم چند ساعت از روز گذشته است؟ فرمود: سه ساعت. 📚 مناقب ابن شهراشوب: ۱۹۴/۴، بحار الأنوار: ۲۶۸/۴۶ ذيل ح ۶۵، تفسير برهان: ۵۳۲/۱ ح۹ به نقل از اختصاص: ۳۱۷ (با كمى اختلاف) الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🔰 | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/m_takhavarii
💢بخدا قسم از نزد آن حضرت برنخاستم مگر اينكه با هفتاد و سه لغت مى توانستم سخن بگويم ابن شهر آشوب رحمه الله در كتاب «مناقب» و قطب راوندى رحمه الله در كتاب «خرائج» از ابوهاشم جعفرى نقل كرده اند كه گفت: خدمت امام هادى عليه السلام شرفياب شدم، آن حضرت با من به زبان هندى سخن گفت، و من نتوانستم به خوبى پاسخ دهم در پيش روى آن حضرت سطل كوچكى بود كه پر از سنگريزه بود. امام عليه السلام يكى از آن سنگريزه‌ها را برداشت و در دهان مبارك خود نهاد و قدرى آن را مكيد، و سپس آن را به من مرحمت فرمود و من آن را در دهانم گذاشتم، بخدا قسم از نزد آن حضرت برنخاستم مگر اينكه با هفتاد و سه لغت مى توانستم سخن بگويم كه يكى از آنها هندى بود. [۱] ---------- [۱]: الخرائج: ۶۷۳/۲ ح۲، مناقب ابن شهراشوب: ۴۰۸/۴، إعلام الورى: ۳۶۰، بحار الأنوار: ۱۳۶/۵۰ ح ۱۷، كشف الغمّة: ۳۹۷/۲، مدينة المعاجز: ۴۵۱/۷ ح ۳۴. الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🔰 | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/m_takhavarii
💢 هر گاه حاجتى داشتى فقط لبهاى خود را حركت بده سيّد بن طاووس قدس سره در كتاب «كشف المحجّه» از كتاب «الرسائل» كه نوشته كلينى رحمه الله است از كسى كه او را نام برده نقل كرده است كه گفت: به امام هادى عليه السلام نوشتم، شخصى دوست دارد كه با امام عليه السلام خود راز و نياز كند و مشكلات خود را با او در ميان بگذارد همانطور كه با خداوند راز و نياز مى كند و حوائجش را اظهار مى دارد. امام عليه السلام پاسخ او را اينگونه نوشتند: إن كان لك حاجة فحرّك شفتيك، فإنّ الجواب يأتيك. هر گاه حاجتى داشتى فقط لبهاى خود را حركت بده و مطمئن باش كه جواب به تو مى رسد. [۱] ---------- [۱]: كشف المحجّة: ۱۵۳، بحار الأنوار: ۱۵۵/۵۰ ح ۴۲. الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🔰 | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/m_takhavarii
💢 همينكه او را از نزديك ديدم محبّت و دوستى او در قلب من جاى گرفت قطب راوندى رحمه الله در كتاب «خرائج» از گروهى از اهل اصفهان نقل كرده است كه گفتند: در اصفهان شخصى بنام عبد الرحمان بود كه مذهب شيعه داشت، از او پرسيدند چه چيز باعث شد كه مذهب شيعه را اختيار كردى و امامت حضرت هادى عليه السلام را پذيرفتى؟ گفت: كرامتى را از او مشاهده كردم كه بر من لازم شد به امامت او اعتراف كنم، و قضيه اش اين است كه: من گرفتار فقر و نادارى بودم ولى زبان قوى و جرأت زيادى داشتم، در يكى از سالها اهل اصفهان مرا با گروه ديگرى براى شكايت و دادخواهى به نزد متوكّل فرستادند. روزى بر درِ سراى متوكّل بودم كه ناگهان دستور احضار حضرت هادى عليه السلام صادر شد. به بعضى از حاضرين گفتم: شخصى كه متوكّل دستور احضار او را صادر كرده چه كسى است؟ گفتند: يكى از علويين و فرزندان على عليه السلام است كه رافضى‌ها (شيعيان) او را امام مى دانند، و ممكن است متوكّل او را طلبيده تا به قتل برساند. با خود گفتم: از اين جا حركت نمى كنم و مى مانم تا او را مشاهده كنم و ببينم چگونه شخصى است. مدّتى كه گذشت ديدم او در حاليكه بر اسبى سوار شده و مردم دو طرف جاده ايستاده به او نگاه مى كنند بطرف ما مى آيد، همينكه او را از نزديك ديدم محبّت و دوستى او در قلب من جاى گرفت و در دل برايش دعا كردم كه خداوند شرّ متوكّل را از او دور سازد. او در ميان مردم عبور مى كرد و سر را پايين انداخته به يال اسبش نگاه مى كرد و به چپ و راست نمى نگريست، همينكه در مقابل من قرار گرفت رو به من كرد و فرمود: قد استجاب اللَّه دعاءك، وطوّل عمرك، وكثّر مالك وولدك. خداوند دعايت را اجابت فرمود و عمر طولانى ومال و فرزند زياد برايت مقدّر نمود. از هيبت گفتار او بلرزه در آمدم و در ميان رفقايم بر زمين افتادم، آنها از من پرسيدند: چه شد و چه اتفاقى افتاد؟ گفتم: خير است و قضيّه را از آنها پنهان كردم. چون به اصفهان برگشتم خداوند به دعاى آن بزرگوار درهاى رحمت خود را به روى من گشود، و مال و ثروت زيادى نصيب من گردانيد بطوريكه امروز موجودى من در خانه معادل هزار هزار درهم است غير از اموالى كه در خارج خانه دارم، و ده فرزند به من روزى كرده است و از عمرم تاكنون هفتاد و چند سال مى گذرد، و من به امامت اين بزرگوار كه از ضمير و باطن من خبر داد و خداوند دعاى او را درباره من اجابت فرمود اقرار مى كنم. [۱] ---------- [۱]: الخرائج: ۳۹۲/۱ ح۱، بحار الأنوار: ۱۴۱/۵۰ ح ۲۶، حلية الأبرار: ۵۱/۵، مدينة المعاجز: ۴۶۳/۷ ح ۵۰، كشف الغمّة: ۳۸۹/۲، الثاقب في المناقب: ۵۴۹ ح ۱۱، إثبات الهداة: ۳۷۱/۳ ح ۳۷. الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🔰 | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/m_takhavarii
💢 آیا دوست داری آنها را ببینی؟ طبرى در كتاب «الثاقب فى المناقب» در بخش معجزات امام هادى عليه السلام در مورد زنده كردن مردگان، مى نويسد: ابراهيم بن بلطون از پدرش نقل مى كند كه گفت: من يكى از دربانان متوكّل بودم، روزى پنجاه غلام از ناحيه خزر به او هديه شد، او به من دستور داد تا آنها را تحويل گرفته و با آنان به نيكويى رفتار نمايم. يكسال از اين ماجرا گذشت، روزى من در دربار متوكّل بودم كه ناگاه امام هادى عليه السلام وارد شد، وقتى حضرت در جايگاه خود نشست، متوكّل به من دستور داد كه غلامان را وارد مجلس نمايم. من دستور او را اجرا نمودم، وقتى آنان وارد شده و چشمشان به امام هادى عليه السلام افتاد، همگى به سجده افتادند. چون متوكّل اين صحنه را ديد، نتوانست خود را كنترل كند و (از ناراحتى) خود را كشان كشان حركت داد و پشت پرده پنهان شد، آنگاه امام هادى عليه السلام برخاست و از دربار خارج شد. وقتى متوكّل متوجّه شد كه امام عليه السلام مجلس را ترك فرمود، از پشت پرده بيرون آمد و گفت: واى بر تو اى بلطون! اين چه رفتارى بود كه غلامان انجام دادند؟ گفتم: سوگند به خدا! من نمى دانم؟ گفت: از آنان بپرس. من از غلامان پرسيدم: اين چه كارى بود كه كرديد؟ گفتند: اين آقايى كه در اينجا حضور داشت، هر سال نزد ما مى آيد و ده روز كنار ما مى ماند و دين را براى ما عرضه مى كند، او جانشين پيامبر مسلمانان است. وقتى متوكّل از اين جريان با خبر شد، دستور داد همه غلامان را از دم تيغ گذرانده و به قتل برسانم. من نيز فرمان او را اطاعت كرده و همه آنها را كشتم (!!) شامگاهان خدمت امام هادى عليه السلام شرفياب شدم، ديدم خادمش كنار درب ايستاده و به من نگاه مى كند، وقتى مرا شناخت گفت: وارد شو! من وارد شدم، ديدم امام هادى عليه السلام نشسته، رو به من كرد و فرمود: اى بلطون! با آن غلامان چه كردند؟ عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! سوگند به خدا! همه آنها را كشتند. حضرت فرمود: همه آنها را كشتند؟ عرض كردم: آرى، سوگند به خدا! حضرت فرمود: أتحبّ أن تراهم؟ آيا دوست دارى آنها را ببينى؟ عرض كردم: آرى، اى فرزند رسول خدا! امام هادى عليه السلام با دست مباركش اشاره فرمود كه: پشت پرده وارد شو! من وارد شدم، ناگاه ديدم همه آن غلامان نشسته اند، در برابر آنان ميوه هايى است كه مشغول خوردن آنها هستند. [۱] ---------- [۱]: الثاقب في المناقب: ۵۲۹ ح ۱. الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🔰 | عضوشوید 👇 https://eitaa.com/m_takhavarii