eitaa logo
معـــادشناســی
146 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔰نشر معارف و مطالبی نفیس برگرفته از کتاب #معاد_شناسی حضرت علامه حسینی طهرانی (قدّس سّره) 💐 باتشکر از همراهی شما 💐 📍https://eitaa.com/joinchat/1504051309C19f5b9894b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹پیام خدا🌹 🌱اى داود! به تمام اهل روى زمين من ابلاغ كن و اين پيام مرا برسان كه من حبيب آن كسى هستم كه مرا دوست داشته باشد، و همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند، و مونس كسى هستم كه با ياد من انس گيرد، و مصاحب كسى هستم كه با من مصاحبت نمايد، و اختيار كننده و انتخاب كننده كسى هستم كه مرا انتخاب كند، و به‏ ميل و اراده كسى رفتار مي‌كنم كه او مطيع من باشد. 🌱هر كس كه مرا دوست داشته باشد و من او را از دلش دانسته باشم، او را براى خودم قبول مي‌كنم، و چنان حيات و زندگى‏ اى به او می‌بخشم كه احدى از مخلوقات من بر او سبقت نخواهد گرفت. 🌹كسى كه مرا بجويد و طلب كند، مرا خواهد يافت؛ و كسى كه غير مرا طلب كند، مرا نخواهد يافت. 🌱بنابراين اى مردم دنيا! دست از اين برداريد! و و زندگى حيوانى را كه در آن بسر مي‌بريد رها كنيد، و بشتابيد به‌سوى كرامات من، و مصاحبت و همنشينى با من و مؤانست با من. و انس بگيريد با من تا من نيز با شما مؤانست كنم و در محبّت شما بشتابم. 🔻@maad_shenasy
🌹آمادگی مومن برای مرگ🌹 مرحوم حکیم هیدجی از علمای عارف مسلک بودند. ایشان در وصیت نامه خود می‌نویسد: از رفقا تقاضا دارم وقتى مُردم ؛ هاى و هوى نکنند، براى مجلس ختم من موى دماغ كسى نشوند زيرا كه عمر من ختم شده است و عمل من خاتمه يافته است. 💌دوستان من خوش باشند زيرا من از زندان طبيعت خلاص و به سوى مطلوب خود مي‌روم و عمر جاودان می‌یابم. و اگر دوستان از مفارقت ناراحتند إن شاء الله خواهند آمد و همديگر را در آنجا زيارت مى‏كنيم. دوست داشتم پولى داشتم و به رفقا مى‏دادم كه در شب رحلت من مجلس سورى تهيّه كرده و سرورى فراهم آورند، زيرا كه آن شب، شب وصال من است. 🔖طلّاب مدرسه منيريّه مي‌گفته‏اند كه: مرحوم هيدجى هنگام شب همه طلّاب را جمع می‌كرد و نصيحت و اندرز مى‏داد و به اخلاق دعوت مى‏نمود، و بسيار شوخى و خنده مى‏نمود، و ما در تعجّب بوديم كه اين مرد كه شب‌ها پيوسته در عبادت بود چرا امشب اين قدر مزاح مى‏كند و به عبارات نصيحت، ما را مشغول مي‌دارد؛ و ابداً از حقيقت امر خبر نداشتيم. 📌هيدجى نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق خواند و سپس در حجره خود آرميد. پس از ساعتى حجره را باز كردند ديدند رو به قبله خوابيده و رحلت نموده است. رحمة الله عليه. 🔻@maad_shenasy
🌱علت ناگواربودن مرگ🌱 🔸مردى از أبو ذر غِفارى سؤال كرد: چرا مردن براى ما ناپسند است؟ 🔹أبو ذر در پاسخ گفت: به علّت آنكه شما خود را نموده و خود را كرده‏ ايد؛ و البتّه بر شما ناگوار خواهد بود كه از محلّ آباد به محلّ خراب و ويران كوچ كنيد. 🔻@maad_shenasy
🌹حال انسان در پیشگاه خداوند🌹 ☘️از أبو ذر سؤال شد: حال ما در هنگام ورود بر خدا چطور خواهد بود؟ ☘️أبو ذر گفت: مردم دو دسته هستند: و . 📌ورود شخص در نزد خدا مانند ورود كسى است كه مدّتى از خانه و اهل خود دور شده ، وقتى به خانه بر مي‌گردد و خانواده خود را ملاقات می‌کند چه نشاط و سروری به او دست می دهد، همينطور نشاط و سرور بى حدّ به چنين شخص نيكوكارى رخ می دهد كه بر خداى مهربان خود وارد شده و مورد اکرام و احسان بی اندازه او واقع می گردد. 📌و امّا شخص ، همانند ورود غلام فرارى است كه با جرم و جنايت از دست مولاى خود گريخته باشد. وقتى آن بنده را بگيرند و به نزد مولا بياورند چه حالى بر آن غلام متمرّد دست خواهد داد كه خود را در زير چنگال غضب و خشم بى حدّ مولا می‌بیند؛ همينطور است شخص زشت كردارى كه از ساحت تجاوز كرده و به حقوق او و به حقوق مخلوقات او تعدّى نموده و سركشى كرده است، وقتی در نزد خداوند منتقم، حاضر شود، و بى حدّى عارض او می شود و از طرفى هم خود را مورد هر گونه جزا و عذاب می نگرد!!! 🔻@maad_shenasy
🌹راه بهشت و راه جهنم🌹 🌱رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: راه پر است از ناگواریها و مشکلات، کسی که در بر مشکلات راه خدا کند و با نفس خود مجاهده کند داخل می شود. ولی راه از لذّات و شهوات پر است، کسی که در مقابل خواسته های نفس امّاره سر تسلیم فرود آورد و هر چه نفسش بخواهد به او بدهد عاقبتش دوزخ است. @maad_shenasy
🌱عمل نمودن طبق حقّ قدرى مشكل است. مثلا مى‏ خواهد به فقرا اطعام كند، از يتيم دستگيرى بنمايد؛ اين محتاج به است، محتاج صرف مال و آسايش است. مى‏ خواهد از مريضى عيادت كند، بايد راهى را بپيمايد و براى او هديّه‏ اى ببرد، لحظاتى در مقابل او بنشيند، مريض را در حال ناراحتى ببيند، شكايت او را گوش كند، با ملايمت او را دلدارى دهد و دعوت به صبر و تحمّل كند گرچه با او سالهاست كه جدائى و تنافر دارد. 📌البتّه اينها است و انسان بايد به نيروى عقل و تقوى بر خواسته‏ هاى مسلّط شود تا بتواند كارى بكند. @maad_shenasy
🍃 راه بهشت🍃 اگر انسان بخواهد در مقام و تسليم أوامر پروردگار سستى نورزد، و در خوشی و سختی با مردمان خدا شركت كند و با رياضات شرعی نفس خود را ادب كند، تمام زندگى انسان با ناگواريها مواجه شده و بايد با قدم راستين در اين گام برداشت. ♨️چون اين‌ها راه بهشت و رضوان و مقدّمه طهارت و است؛ و تا نفس پاك نشود، وصول به بهشت امكان پذير نخواهد بود. 🔻@maad_shenasy
📌محتویات جهنم ♨️جهنّم مملوّ است از شهوات و لذّات بى بند و بار، و دروغ و غيبت، و خيانت و فسق و فجور، و تعدّى به اموال و نواميس مردم، و تجاوز به حقوق زن و فرزند و همسايه و شريك و رفيق و عالِم و امام و پيمبر. 🔻@maad_shenasy
☘️نتیجه اعمال خوب و بد در برزخ☘️ 🍂مرحوم نراقى در ايّامِ اقامت در نجف،يكی از روزهای ماه رمضان در منزلشان براى صرف افطار هيچ نداشتند، عيالش ميگويد: هيچ در منزل نيست، لطفا چيزى تهيّه كنید! مرحوم نراقى در حاليكه حتّى يك پول سياه هم نداشت از منزل بيرون می آيد و يكسره براى زيارت اهل قبور به وادی السلام می رود؛ در ميان قبرها قدرى می نشيند و فاتحه مي‌خواند تا اينكه آفتاب غروب می‌كند و هوا كم كم رو به تاريكى می‌رود. ناگاه می بيند جنازه‏ اى را آوردند و قبرى براى او حفر نموده و جنازه را در ميان قبر گذاشتند، و رو كردند به من و گفتند: ما عجله داريم،شما بقيّه تجهيزات اين جنازه را انجام دهيد! جنازه را گذاشتند و رفتند. مرحومِ نراقى می گويد: من در ميان قبر رفتم كه كفن را باز نموده و صورت او را بروى خاك بگذارم، و بعد بروى او خشت نهاده و خاك بريزم؛ ناگهان دريچه ای دیدم ، از آن دريچه داخل شده ديدم باغ بزرگى است، درخت‏ هاى سر سبز سر به هم آورده و داراى ميوه‏ هاى مختلف و متنوّع است. 🍂از در اين باغ يك راهى است بسوى قصر مجلّلى كه تمام سنگ ريزه‏ هاى اين راه از جواهرات فرش شده است. بى اختيار وارد شدم ، به‌سوى قصر رهسپار شدم، ديدم قصر با شكوهى است و خشت‏هاى آن از جواهرات قيمتى است؛ از پلّه بالا رفتم، در اطاقى بزرگ وارد شدم، ديدم شخصى در صدر اطاق نشسته و دور تا دور اين اطاق افرادى نشسته‏ اند. سلام كردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند. اطرافیان از آن شخصى كه در صدر نشسته احوالپرسى می كنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال می كنند و او هم پاسخ می دهد و آن مرد خوشحال و مسرور به يكايك از سؤالات جواب می گويد. قدرى كه گذشت ناگهان ديدم كه مارى از در وارد شد!! يكسره به‌سمت آن مرد رفت و نيشى زد و برگشت و از اطاق خارج شد. آن مرد از درد نيش مار، صورتش متغيّر شد و قدرى به خود پیچید، و كم كم حالش عادّى شد. ✍️این داستان ادامه دارد... @maad_shenasy
☘️نتیجه اعمال خوب و بد در برزخ☘️ 📌(قسمت دوم) 🍂سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن. ساعتى گذشت ديدم براى مرتبه ديگر، آن مار از در وارد شد و مثل سابق او را نيش زد و برگشت. آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره‏ اش دگرگون شد و سپس به حالت عادّى برگشت. من در اين حال سؤال كردم: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست؟ اين قصر متعلّق به كيست؟ اين مار چيست؟ چرا شما را نيش می زند؟ گفت: من همين مرده‏ اى هستم كه الآن شما در قبر گذارده‏ ايد، و اين باغ، بهشت برزخى من است كه خداوند به من عنايت نموده است، كه از دريچه‏ اى كه از قبر من به عالم برزخ باز شده است پديد آمده است. اين قصر مال من است، اين درختان با شكوه و اين جواهرات و اين مكان كه مشاهده می كنيد بهشت برزخى من است، من آمده‏ ام اينجا. اين افرادى كه در اطاق گرد آمده‏ اند ارحام من هستند كه قبل ازمن مرده اند و حالا براى ديدن من آمده‏ اند و جویای احوال بازماندگان خود در دنيا هستند. گفتم اين مار چرا تو را می زند؟ گفت: قضيّه از اين قرار است كه من مردى هستم مؤمن، اهل نماز و روزه و خمس و زكات، و هر چه فكر ميكنم از من كار خلافى كه مستحقّ چنين عقوبتى باشم سر نزده است، و اين باغ با اين خصوصيّات نتيجه برزخى همان اعمال صالحه من است؛ مگر آنكه يك روز در هواى گرم تابستان كه در ميان كوچه حركت می كردم، صاحب دكّانى با يك مشترى خود دعوا می کردند صاحب دكّان می گفت: سيصد دينار (شش شاهى) از تو طلب دارم و مشترى مى‏گفت: من پنج شاهى بدهكارم. من به صاحب دكّان گفتم: تو از نيم شاهى بگذر، و به مشترى گفتم: تو هم از نيم شاهى دست بردار و پنج شاهى و نيم بصاحب دكّان بده. 🍂صاحب دكّان ساكت شد و چيزى نگفت؛ ولى چون حقّ با صاحب دكّان بوده و من به قدر نيم شاهى به قضاوت خود كه صاحب دكّان راضى بر آن نبود- حقّ او را ضايع نمودم، به كيفر اين عمل خداوند عزّ و جلّ اين مار را معيّن نموده كه هر يك ساعت مرا بدين منوال نيش زند، تا در نفخ صور دميده و خلائق براى حساب محشر حاضر شوند، و به بركت شفاعت محمّد و آل محمّد عليهم السّلام نجات پيدا كنم. ✍️این داستان ادامه دارد... 🔻@maad_shenasy
☘️نتیجه اعمال خوب و بد در برزخ☘️ 📌(قسمت آخر) 🍂چون اين را شنيدم برخاستم و گفتم: عيال من در خانه منتظر است، من بايد بروم و براى آنان افطارى ببرم. همان مردى كه در صدر نشسته بود برخاست و مرا تا دم در بدرقه كرد، از در كه خواستم بيرون آيم يك كيسه برنج به من داد، كيسه كوچكى بود، و گفت: اين برنج خوبى است، ببريد براى خانواده تان. خداحافظى كردم و آمدم بيرون باغ، از دريچه‏ اى كه داخل شده بودم خارج شدم، ديدم داخل همان قبر هستم و مرده هم به روى زمين افتاده و دیگر دريچه‏ اى نيست؛ از قبر بيرون آمدم و خشت‏ها را گذارده و خاك ریختم . كيسه برنج را با خود به منزل آورده و طبخ نموديم. 🍂و مدّتها گذشت و ما از آن برنج طبخ می كرديم و تمام نمی شد، و هر وقت طبخ می كرديم چنان بوى خوشى از آن متصاعد می شد كه محلّه را خوشبو ميكرد. همسايه‏ ها می گفتند: اين برنج را از كجا خريده ايد؟ بالاخره بعد از مدّتها يك روز كه من در منزل نبودم، يك نفر به ميهمانى آمده بود و چون عيال از آن برنج طبخ کرد، عطر آن فضاى خانه را فرا گرفت ميهمان ‏پرسید: اين برنج از كجاست كه از تمام اقسام برنج‏ هاى عنبر بو خوشبوتر است؟ اهل منزل، مأخوذ به حيا شده و داستان را براى او تعريف‏ مى كنند. پس از اين بيان، آن مقدارى از برنج كه مانده بود چون طبخ كردند ديگر برنج تمام شد. آرى اينها غذاهاى بهشتى است كه خداوند براى مقرّبان درگاه خود روزى می فرمايد. 🔻@maad_shenasy
🍃احاطه ملکوتی مرحوم آقای قاضی رضوان الله علیه🍃 💠یکی از بزرگان علمی نجف نقل می کرد که: من از احوالاتى كه از بگوشم می رسيد در شكّ بودم. با خود می‌گفتم آيا اين مطالبى كه اينها دارند درست است يا نه؟ مدّتها در این فکر بودم و كسى هم از نيّت من خبرى نداشت. تا يكروز برای اعمال مسجد کوفه به آنجا رفتم. در بيرون مسجد به مرحوم رحمة الله عليه برخورد كردم و سلام و احوال پرسی كرديم و مشغول صحبت شدیم تا رسيديم پشت مسجد، روى زمين نشستيم تا قدرى رفع خستگى كرده و سپس به مسجد برويم. 💠 رحمة الله عليه از عظمت توحيد و قدم گذاردن در اين راه، و در اينكه يگانه هدف خلقت انسان است مطالبى را بيان می نمود من در دلم می گفتم: كه واقعا ما در شكّ و شبهه هستيم و نمی دانيم چه خبر است؟ اگر حقيقتى باشد و به ما نرسد واى بر ما! و از طرفى هم نمی دانيم كه واقعاً راست است تا دنبال كنيم. در اين حال مار بزرگى از سوراخ بيرون آمد و در جلوى ما خزيد چون در آن نواحى مار بسيار است و غالباً مردم آنها را مى‏بينند. همينكه مار در مقابل ما رسيد من وحشت كردم، رحمة الله عليه اشاره‏اى به مار كرده و فرمود: مُتْ بِإذْنِ اللَهِ! «بمير به اذن خدا!» مار فوراً در جاى خود خشك شد! سپس بدون آنكه اعتنائى كند مشغول صحبت شدند.، سپس برخاستيم رفتيم داخل مسجد. 💠اين عمل بواسطه اسم المُميت پروردگار صورت تحقّق پذيرفته است و با آن قبض روح انجام گرفته است. 🔻@maad_shenasy