eitaa logo
مادر خوب | مدرسه مادری
120.6هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
221 فایل
❤️به کانال #مادر_خوب خوش آمدی❤️ اینجا دور هم جمع شدیم تا در مسیر شیرین و پر چالش مادری، تنها نباشیم🤝 💌پاسخگو @admin_madarekhoob تبلیغات https://eitaa.com/maadar_khoob_AD https://eitaayar.ir/anonymous/bD3q.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 موضوع بحث: "ارتقاء روابط اجتماعی فرزندان" 🔰 گام دوم: ❓در گام دوم این سوال مطرح است که این ارتباطات چگونه ارتقاء پیدا می‌کند؟؟؟ ⚪️ در هفت مورد بیان شد که ارتباطات اجتماعی با چه مهارت‌هایی حاصل می‌شود. ❇️ اکنون قصد داریم تا برخی از مهارت‌های روابط اجتماعی دار باشند را برای شما ارائه دهیم: 4️⃣ به بچه‌ها یاد بدهیم که مودب باشند. ☑️ بعضی از بچه ها را می‌بینیم وقتی که می‌خواهند با بزرگتر صحبت کنند به آنها می‌گویند: " تو" ❌ این غلط است یعنی به او یاد نداده‌ایم که چگونه باید با بزرگتر از خودش صحبت کند. و نمی‌داند که وقتی به بزگتر از خودت تو می‌گویی در اصل شخصیت خودت را در نگاه او پایین می‌آورد. 🌺 مثال) 🌻 پدری می‌گفت که پسرم به من می‌گوید: "عباس آقا" !!! 🔺اصلا این کار منع شده است. در روایات داریم که فرزندان نباید پدر و مادرشان را با اسم صدا بزنند. 5️⃣ توجه به وضعیت ظاهری؛ 🔸بچه ها باید ساده باشند و به سمت تجمل گرایی نروند. 📍به ظاهر و پوشش بچه‌ها اهمیت بدهیم و به آنها یاد بدهیم که به این نکته نسبت به خودشان توجه داشته باشند. 6️⃣ اصلاح رفتارهای معیوب؛ 🔵 از همان ابتدا اگر می‌بینید که فرزندتان خصاصت یا ویژگی دیگری دارد، از همان ابتدا شروع کنید و نسبت به اصلاح کردنش اقدام کنید. 7️⃣ ارتباط کلامی را ارتقاء دهیم؛ ♻️ در زمان‌هایی اجازه بدهیم که در جمع خانوادگی ما، بچه‌ها حضور داشته‌باشند و صحبت هم بکنند و ما هم به صحبت‌هایشان گوش کنیم، همین عمل باعث تقویت این ارتباط می‌شود و کمک بزرگی را می‌تواند انجام بدهد. ⚠️ البته در این موارد باید توجه داشته‌ باشیم که بچه‌ها حس این را پیدا نکنند که دارند مورد بازخواست قرار می‌گیرند. 8️⃣ صحبت با دیگران را خوب شروع کند؛ 🔹این هم بستگی به خودمان دارد. 🌸 مثال) 🌹 من می‌خواهم با فرزندم صحبت کنم اینگونه شروع می کنم: "خب، محمد آقا میخواهم نکته ای را به شما بگویم...." 👆این نمونه یک شروع خوب است. ❤️ @maadar_khoob
اسم قصه :"نیکو و سارا و تصمیم بزرگ" 🍓گروه سنی : ۴ تا ۸سال 🪴آنچه بچه ها در این قصه می آموزند: 💠قصه‌ی "نیکو و سارا و تصمیم بزرگ" 👭روزی روزگاری، در دهکده‌ای کوچک و سبز، دو دوست به اسم نیکو و سارا زندگی می‌کردند. اون‌ها هر روز با هم بازی می‌کردند، از درخت هایی که کاشته بودن نگهداری می کردن ، توی رودخونه با هم به ماهی ها غذا میدادن و برای هم نقاشی می‌کشیدند. 🏫یه روز که مثل همیشه رفته بودن به مدرسه معلمشون بهشون گفت: 👩🏻‍🏫"فردا قراره مسابقه‌ی ساخت کاردستی با وسایل دور ریختنی داشته باشیم. هر کسی می‌تونه هر چی دوست داره بسازه." وقتی مدرسه تموم شد، سارا هیجان‌زده گفت: "نیکو! بیا با هم یه قلعه‌ی بزرگ بسازیم! تو همیشه فکر هات مثل مال من خوب نیست، پس من می‌گم چی بسازیم و تو کمکم کن." نیکو یه کم ناراحت شد. همیشه سارا تصمیم می‌گرفت و نیکو فقط کمک می‌کرد. اما اون شب، نیکو توی رختخواب فکر کرد: "منم فکر های خوبی دارم... شاید این‌بار باید خودم تصمیم بگیرم چی بسازم." 🏰فردا صبح، وقتی سارا دوباره از قلعه حرف زد، نیکو گفت: "سارا، من تصمیم گرفتم یه چیز دیگه بسازم. یه قایق کوچیک با بادبان‌های رنگی."⛵ سارا جا خورد، ولی گفت: "اما ما همیشه با هم کار می‌کردیم!" نیکو لبخند زد و گفت: "درسته، اما منم دوست دارم فکر های خودمو انجام بدم ، اگه خواستی، تو هم می‌تونی ایده‌ خودتو بسازی!" سارا کمی فکر کرد. بعد لبخند زد و گفت: "باشه! منم می‌خوام یه مزرعه‌ی کوچولو با بطری‌های پلاستیکی بسازم. ببینیم آخرش چی می‌شه!"🚜👩 🧡 @maadar_khoob