همون روزی که جشن فارغ التحصیلی زهرایاس بود اتفاقا جشن فارغ التحصیلی دختر یکی از بلاگرهای معروف هم بود.
یک عکسش رو بالا میبینید
همه بچه ها هم بلوز رسمی سفید، دخترها دامن کوتاه سورمه ای پسرها هم شلوارک سورمه ای!!!
خدایی بچه ها رو از این سن اینقدر لاکچری و نازپروده بار میاریگ تو نوجوانی چجوری میخوایم حریف خواسته هاشون بشیم؟!
بچه هایی که از این سن جشنشون اینقدر خفنه و لوکسه چجوری توقع داریم اول جوونی و کم تجربگی صبح تا شب برن سرکار با حقوق کم؟؟ چجوری اهل کار و تلاش بشن؟
باور کنید یا نکنید تجربه من میگه جوونهای فعلی ایران خیلی پرتوقع تر و تنبل تر و راحت طلب تر از جوونهای آلمان هستن.
رک بگم آماده خور هستن.
در صورتیکه اینجا به صورت نرمال بچه از ۱۸ سالگی از خانواده ش جدا میشه و زندگی مستقل خودش رو شروع میکنه با حداقل ترین ها...
با کرایه کردن یه اتاق تو یه خونه ۶۰ متری مثلا!
با خرید دوتا قابلمه و تیر و تخته دست دوم.
این آپشن تو ایران خیالش هم قفله.
کشور ما کلی مشکل اقتصادی و مدیریتی داره ، قبول دارم نمیخوام اونا رو توجیه کنم ولی باور کنید خودمونم خیلی....
خلاصه از ماست که بر ماست
نگین حالا یه جشن مهد کودک این همه اثر نداره
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
نظر شما چیه؟
@Dr_mutter
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
*«این چشمالوی خانهٔ ما»*
#ش_حسینی
(مامان #آقامحمدحسن ۳ساله و #فاطمهخانوم ۱.۵ساله)
چشم جان میدهد به چهره...
چشم سر به صورت جان میدهد و چشم دل به جان، روح میبخشد.
آنچه چشم مینگرد سرازیر میشود به قلب و آنچه دل از آیینهٔ بصر ادراک کند روح بدان سیراب میشود.
چهره با وجود چشم تمامرخ میشود.
و جان با وجود روح، تمام عیار میگردد.
از وقتی یک ساله بود چشمان عروسک بافتنی را جهت پارهای از تحقیقات بالینی کنده بود و هر موقع بساط جراحی چشم را به راه میکردم، به عنوان همراه غیر منطقی مریض بر نمیتابید و اجازهٔ بخیه و ترمیم چشم و ورود سوزن و نخ به صورت عروسکش را نمیداد.🤪
و در نهایت اخمکنان و عروسککشان میگریخت.
از آنجا که رضایت بیمار یا همراه معتبرش واجب است، ما هم از قانون تخطی نکردیم و عروسک درمانده را وانهادیم.😉
اکنون دوسال از ماجرای چالش جراحی چشم میگذرد و من در سحرگاهی که پسرک در خوابی عمیق سر میکرد، میز جراحی را چیدم و سوزن و نشتر به دست، دو دکمهٔ قهوهای ریز به جای چشمان عروسک دوختم.🪡
در واقع، زمان جراحی چشم فوق سنگین ما، طوری برنامهریزی شد که همراه بیمار بیهوش باشد.
فوق سنگین از این حیث که کار از پیوند قرنیه و رفع کدروت عدسی و ترمیم پارگی شبکیه و... گذشته بود! باید چشم میکاشتم و جان میگذاشتم در نگاهش.
سرعت در این جراحی حرف اول را میزد تا پسرک خواب سبک نکرده بود باید از جراحی تا پانسمان و دورۀ بهبودی را طی میکرد.
فیالجمله به اشارتی با هنر سر انگشتان اشاره و شست، نخ و سوزن چند مرتبه بالا و پایین رفت و چنان چشمی از دکمهها ساخت که هیچ انگشت چشمافکنی، قدرت عرض اندام نکند.😅
عروسک بافتنی فوراً به بالین همراهش منتقل شد و بعد از دو سال چشم انتظاری با دید باز خوابید.
بالاخره موعد بیداری فرا رسید و نگاه پسرک به چشمان عروسک دوخته شد.
با تعجب آمیخته به ذوق گفت: «مامانی عروسک چشم درآورده، بیا ببین چقد چشمالو شده.»
از لفظی که بهکار برد غافلگیر شدم. خندهای بر لبانم سرازیر شد و خود را آمادهٔ پاسخگویی به سوالات فراوان او در مورد نحوهٔ چشم درآوردن و مراحل جراحی و توضیحاتی از این قبیل، نمودم.
اکنون او مشغول معرفی چشمالو به خواهر کوچکش هست و خواهرش مشغول تلاش جهت چیدن چشمالو...
سن کنجکاویست دیگر... بماند بقیهاش...
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آگهی نظافت منزل برای شما دوست عزیز😍
با ۳۰ درصد تخفیف
من که خیلی راضی بودم، میخوام همه عِیدا ایشونو دعوتش کنم خونهمون واسه نظافت و گردگیری.☺️😂
#بچه_فوضول تو کانالش منتظرتونه:
https://eitaa.com/bache_foozool
◽️برای ثبت نام فرزندم به مدرسه می روم، معاون مدرسه، فرمی را روی میز مقابلم میگذارد! شروع به پر کردن فرم میکنم؛به قسمت مشخصات مادر می رسم:
نام:
نام خانوادگی:
کد ملی:
شغل:
در میان گزینه های این قسمت، گزینه ای به شغل مادری اختصاص داده نشده؛ فقط در گزینهی آخر نوشته: خانه دار!
به برگه خیره میشوم و ناگاه خودم را در خانه میبینم!
صبح زود رسیده؛ جاذبهی رختخواب در این ساعات روز به حداکثر میزان خود می رسد! پتو را روی سرم میکشم تا به مبارزه با نور خورشید که نیزه های بیداری را به سوی چشمم روانه کرده، بروم!
اما با خیال خانواده ام که با صداهای ریز و درشت به وقت ظهر، سمفونی گرسنه ام به راه میاندازند، شیطان را لعنت کرده و از جا بر میخیزم!🥱
زیر لب، بسم الله می گویم و برای آغاز مجدد مادری و خانه داریم، وضویی به قصد قربت می گیرم و روانهی آشپزخانه میشوم! 💪
کارها یکی پس از دیگری مقابلم قد میکشند:
جمع کردن رختخواب ها ودم کردن چای، پختن ناهارو شستن ظرف های صبحانه، رسیدگی به گلدان ها و اتو کشی لباس ها، رسیدگی به فرزندان و خدا قوتی پیامکی به پدرِ فرزندان، دم کردن برنج و جمع کردن هال و پذیرایی، جمع کردن سفره ناهار و فیصله دادن به جر و بحث فرزندان، رسیدگی به اتاق ها و پهن کردن لباس ها، شستن ظرف های ناهار و آماده سازی ملزومات شام!...
خوش و بش با خانواده و حل مشکلاتشان، شستن و آماده سازی میوه ها و پذیرایی از خانواده با کیک دستپخت مادر!
شب میشود، نوبت قصه ی وقت خواب و لالایی آخر شب!
روز پرکاری بود، تقریبا همهی روزهای مادریم پرکار است، تمام تن وجسم و حتی فکر و اعصابم خسته است، اما...
وقتی همه خوابند و چشم های نازشان را در خواب ناز میبینم، لبخندی می زنم و زیر لب می گویم:
*خدایا امروز هم، مادریم را قبول کن!*
▫️از خیال بیرون می آیم، مجدد نگاهی به برگه ی روی میز می اندازم!
در میان گزینه های شغل ،گزینه ی *مادری* را نمی بینم!
شغلی که ۲۴ ساعته و بدون استراحت و مرخصی است؛ شغلی مادام العمر برای *تربیت تمامی شاغلان در هر شغل و لباس و جایگاهی!*
پس خودکار را در دست میگیرم و بالای گزینه ها اضافه می کنم:
شغل :
*۱.مادری خانه دار، با افتخار*
فرم را تحویل معاون مدرسه می دهم و زیر لب زمزمه میکنم:
*شغل : مادری خانه دار؛ با افتخار!*
#مادری_شغل_مادرم_زهرا
#مادری_شغل_اول_من_است
#مادرم_با_افتخار
#تقدیم_به_مادران_خانهدار_سرزمینم
#امیدوارم_به_اصلاح_فرمهای_مشخصات!
#خدمت_در_هر_شغل_نتیجه_مادری_مادرها_ست
✍آينــــــــــﮫ
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari
هدایت شده از واگویههای مامان پنج فرشته🇵🇸🇮🇷
می رسه روزی که خونهات از تمیزی برق میزنه!
دیگه خبری از خط خطی و نقاشیهای کودکانه روی دیوارها و اثری از هستههای آلبالو و آلوچه پشت و زیر مبلها نیست!
فرشها بدون لک و تمیزن ، مبلها از ریخت و قیافه نیفتادن!
در یخچال ساعتهاست که باز نشده و عمر خوراکیها از دقیقه به هفتهها افزایش پیدا میکنه!
دیگه چیزای عجیب و غریب زیر پات نمیاد و فریادت به آسمون نمیره!
دیگه خبری از سر و صدای خندههای انفجاری و دعواهای بیخودی نیست!
اون روز همه چی سرجاشه و میتونی باخیال راحت هر لحظه منتظر رسیدن یه مهمون سرزده باشی!
میتونی بدون نگرانی از گِل بازی و کثیف کاری کودکانت ، درخت و گلهای باغچه رو آب بدی!
میتونی تنهایی و بدون غُر و دعوای بچههات در مورد ناهار تصمیم بگیری!
میتونی در عرض چند دقیقه آمادهی رفتن به مهمونی و حتی مسافرت بشی!
کیف بزرگ و پر از لباس و شلوارای رنگارنگ و ریز و درشت جاشو به یه کیف شیک خانومانه و جمع و جور داده!
ساعتها کاری برای انجام دادن و حرفی برای گفتن نخواهی داشت!
روزهای زیادی باید تنهایی سر کنی!
دیگه برق چشمهای معصوم و ذوق کودکانهشون بابت یه پارک رفتن ، یه غذای مورد علاقه ، یه اسباببازی کوچیک، یه دلخوشی ساده و.. رو نخواهی دید!
و...
روزی که فرزندانت بزرگ بشن و آشیونهشونو ترک کنن خونهات ساکت ، آروم ، خالی و بی روح خواهد شد...
اون موقع آرزوی گذر زمان و رسیدن به روزهایی که کودکانت بزرگ بشن، جاشو به مرور خاطرات و حسرت روزهای گذشته میده...
اون روز دلتنگ امروزت میشی...!
حالا که امروز رو داری قدرش رو بدون ، ازش لذت ببر و کنارشون عاشقانه و شاکرانه زندگی کن...
#مادرانه
___________________________________
لطفا حتما مطالب رو با ذکر منبع ارسال بفرمایید ، متشکرم❤️
@mamanjoona
مارو به دوستاتون معرفی کنید😊
به کسانی که دوست دارید حال خوش مادری رو تجربه کنند🦋
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشتها
اینجا، دنیا مادرانه است...
جایی برای اشتراک دلنوشتههای مادرانه
به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/maadarestaan
🔆 وقتی خانه «مسجد» میشود!
🔻 ما در روایت میخوانیم: «مسجدِ زن، خانۀ اوست» یعنی اینکه هر کار و هر اقدامی که در منزل انجام میدهد، هر گامی از آن، «سجده» محسوب میشود.
«شببیداری» او برای مراقبت از فرزندش، تهجد و نماز و سجده محسوب میشود.
هر کاری که برای کمک به شوهرش انجام میدهد، نماز و سجده است.
بنابراین، زن میتواند زندگی خانوادگی خویش را به عبادت و نماز و سجده تبدیل کند؛
البته، تحقق این امر در صورتی است که زن بخواهد و نیت کند.
👤 #امام_موسی_صدر
📚 از کتاب #دین_در_جهان_امروز
با ما در مادرستان
https://eitaa.com/maadarestaan