eitaa logo
مهجور 🏴
135 دنبال‌کننده
193 عکس
39 ویدیو
2 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
مهجور 🏴
هو الباقی کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ (عنکبوت؛ ۵۷) مرا در منزلِ
هو الباقی کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ (عنکبوت؛ ۵۷) باید چشایی‌ام را تقویت کنم! خیلی زیاد تا از دور بتوانم مزه، طعم و بویش را زودتر حس کنم و شصتم خبردار شود که وقتش رسیده، یک‌هو غافلگیر نشوم!!! باید حواسم به تمام چشیدنی‌ها باشد!! طعم امید و ناامیدی، طعم صواب و خطا، طعم گناه و ثواب، طعم بخل و کرم، طعم کبر و تواضع، طعم عجب و خضوع، طعم خست و گشاده‌دستی و..... و طعم مرگ و زندگی.... اصلا چطور می‌شود دو مفهوم متضاد را همزمان فهمید و آیا لزومی دارد وقتی طعم شیرین سخاوت را چشیده‌ای بدانی مزه خست چطور است؟! شایدم بی‌فهم خست، کبر، غرور و... اصلا نشود بخشندگی، تواضع، خضوع و... را فهمید، چطور وقتی شناختی از تلخی نداری شیرینی به کامت مزه کند؟! مگر بی درک شب، روز معنا دارد! بی‌حس سرما، گرما! بی فهم بالا پایین و... نمیدانم!! فقط می‌دانم اگر مرگ نبود، زندگی هم انقدر خواستنی نبود، میشد یک چیز دم‌دستی همیشگی غیرقابل اعتنا که همیشه هست و هست و هست... تا چشم کار میکند هست و نگرانی از تمام شدنش نیست.... اصلا مرگ و زندگی در تقابل با هم‌اند؟! خوب مرگ که بیاید، زندگی تمام می‌شود، زندگی در کجا؟! و مرگ که بیاید زندگی آغاز می‌شود، مرگ در کجا؟! آیا مرگ هم بخشی از زندگیست؟! اصلا نکند یک‌وقت حواس‌پرت زندگی شوم و مرگ یادم برود... مگر نه اینکه همیشه سر سفره‌اش نشسته‌ایم و منتظر که تعارف شود این حلوای تن‌تنانی!! آن‌موقع دیگر توفیق اجباریست و باید چشید و مزه مزه کرد.... نمی‌دانم تلخ هست یا شیرین، شور یا ترش، شاید ملس باشد یا حتی گَس شنیده‌ام برای اهل دل «احلی من العسل» است و تشنه‌اند به چشیدن و شوق وصال دارند چونان تمنای طفل شیرخوار به مادر ..‌‌.. و اما برای چون منی که طعم زندگی را درست نچشیده، طعم مرگ چگونه خواهد بود؟! الهی تو را به لحظه احلی من العسل اهل قُربت، کاممان را در لحظه فراق و وصال، تلخ و ناگوار نفرما.... و نگذار لحظه خداحافظی و دیدار کاممان تلخ باشد....‌ حرف‌های ما هنوز ناتمام... تا نگاه می‌کنی؛ وقت رفتن است... باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه باخبر شوی لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌شود آی... ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می‌شود! @maahjor