#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 آن شعبده باز برای همیشه ناپدید گردید ...
▪️زرّافه ، دربان متوكل مى گويد :
از هندوستان مرد شعبده بازى نزد متوكل آمد. و متوكل ، شعبده بازى را خيلى دوست مى داشت. و اين شخص در فنِ خويش ، خيلى ماهر بود. متوكل خواست امام على النقى-عليه السّلام-را شرمنده سازد. به مرد شعبده باز گفت : اگر بتوانى او را خجل سازى ، هزار دينار به تو مى دهم ! زرّافه مى گويد : متوكل دستور داد نان هاى نازک و سبكى بپزند و آن ها را بر سر سفره بگذارند. و مرا نيز كنار سفره نشاند. و امام-عليه السّلام-را هم براى غذا خوردن دعوت كرد. و طرف چپ حضرت ، متّكايى بود كه تصوير شير بر آن بود. شعبده باز هم روبروى متّكا نشست. وقتى كه امام-عليه السّلام-دستش را به سوى نان دراز كرد ، مرد شعبده باز كارى كرد كه نان به هوا پريد. دوباره امام-عليه السّلام-دست برد تا نان را بردارد ، باز شعبده باز كار سابق خويش را تكرار نمود. و همه خنديدند. در اين هنگام ، حضرت دست خود را به تصوير شيرى كه در متّكا بود ، زد و فرمود : اين مرد را بگير. ناگهان شير از متّكا پريد و مرد شعبده باز را دريد و خورد و به جاى سابق خويش برگشت. مردم از اين كار ، حيران شدند. سپس امام برخاست. متوكل گفت : خواهش مىكنم بنشين و اين مرد را برگردان. حضرت فرمود : به خدا قسم ! او ديگر بعد از اين ديده نخواهد شد. و رو به متوكل كرد و فرمود : آيا دشمنان خدا را بر دوستان او مسلّط مى گردانى. حضرت رفت و آن مرد ، ديگر رؤيت نگرديد.
📚الخرائج و الجرائح ج ۱، ص ۴۰۰
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 چه چيز باعث شد كه به امامت امام هادی ( سلام الله علیه ) قائل شدى؟
▪️جماعتى از اصفهانی ها از جمله احمد بن نصر و محمّد بن علويه مىگويند:در اصفهان يک نفر شيعه به نام«عبد الرحمن»بود به او گفتند چه چيز باعث شد كه تو از ميان مردم،فقط به امامت امام على النقى قائل شدى؟گفت:چيزى را از وى مشاهده كردم كه موجب شد به امامت او قائل شوم.من مردى فقير اما با جرأت و سخندان بودم.سالى اهل اصفهان شكايتى داشتند و مرا با عدهاى به سوى متوكل روانه كردند.رفتيم و به آنجا رسيديم.روزى نزد درب قصر متوكل بوديم كه دستور صادر شد تا امام على النقى را احضار كنند.از كسانى كه آنجا بودند پرسيدم:اين شخصى كه دستور صادر شده كه آن را بياورند،كيست؟گفته شد:مردى علوى است كه رافضىها مىگويند:او«امام»است. بعد گفتند شايد متوكل او را احضار مىكند تا به قتلش برساند. با خود گفتم:از اينجا نمىروم تا ببينم اين شخصى را كه مىآورند كيست.ناگهان ديدم سوار بر اسب مىآيد،و مردم نيز طرف راست و چپ او ايستادهاند.و او را نظاره مىكنند. وقتى كه او را ديدم محبتش در قلبم افتاد.و پيوسته دعا مىكردم كه خدا شرّ متوكل را از او دفع نمايد. همين طور از ميان مردم عبور مىنمود و به چپ و راست نگاه نمىكرد،فقط چشمش را به موهاى گردن اسب دوخته بود.و من هم پيوسته براى او دعا مىكردم.هنگامى كه مقابل من رسيد،رو به من كرد و فرمود:خدا دعايت را اجابت كند و عمرت را طولانى نمايد و ثروت و فرزندت را زياد گرداند. عبد الرحمن مىگويد:در اين هنگام،از هيبت و جلالت او لرزه بر اندامم افتاد و در ميان رفقايم بر زمين افتادم.به من گفتند:تو را چه شده است؟ گفتم:خير است. و به آنها چيزى از ماجرا نگفتم. بعد از آن به اصفهان برگشتيم.و خدا به بركت دعاى او درهاى نيكبختى را به رويم گشود.و ثروتمند شدم تا حدى كه امروز، ثروت درون خانهام،بالغ بر هزار هزار(یک ميليون)درهم مىشود، به غير از ثروتى كه در خارج خانه دارم. و خداوند ده فرزند به من عطا نموده است. اكنون هفتاد سال و اندى از عمرم مىگذرد. آرى،من به امامت شخصى قائلم كه از قلبم خبر داد و خدا دعايش را در مورد من اجابت كرد.
📚الخرائج والجرائح ج۱ص۳۹۲
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 صحبت کردن با یک سپهدار تُرک ، به زبان خودش و بوسیدن سمّ مرکب حضرت ..
▪️[إعلام الوری] السَّیِّدُ أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْحُسَیْنِیُّ الْجُرْجَانِیُّ عَنْ وَالِدِهِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ طَاهِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَیَّاشٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَالِکِیِّ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کُنْتُ بِالْمَدِینَةِ حَتَّی مَرَّ بِهَا بغا أَیَّامَ الْوَاثِقِ فِی طَلَبِ الْأَعْرَابِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ أَخْرِجُوا بِنَا حَتَّی نَنْظُرَ إِلَی تَعْبِئَةِ هَذَا التُّرْکِیِّ فَخَرَجْنَا فَوَقَفْنَا فَمَرَّتْ بِنَا تَعْبِئَتُهُ فَمَرَّ بِنَا تُرْکِیٌّ فَکَلَّمَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام بِالتُّرْکِیَّةِ فَنَزَلَ عَنْ فَرَسِهِ فَقَبَّلَ حَافِرَ دَابَّتِهِ قَالَ فَحَلَّفْتُ التُّرْکِیَّ وَ قُلْتُ لَهُ مَا قَالَ لَکَ الرَّجُلُ قَالَ هَذَا نَبِیٌّ قُلْتُ لَیْسَ هَذَا بِنَبِیٍّ قَالَ دَعَانِی بِاسْمٍ سُمِّیتُ بِهِ فِی صِغَرِی فِی بِلَادِ التُّرْکِ مَا عَلِمَهُ أَحَدٌ إِلَّا السَّاعَةَ
🔸️ابو هاشم جعفری می گوید : در مدینه بودم که بغاء (یکی از سپهداران متوکل) در عهد واثق عباسی در جستجوی اعراب لشکر به مدینه رسید ، حضرت هادی علیه السّلام فرمود : برویم ببینیم این سپهدار ترک چگونه صف آرایی کرده ، بیرون شدیم و ایستادیم تا سپاه آمد ، مردی از ترک ها از کنار ما گذشت ، حضرت هادی علیه السلام با او به زبان ترکی صحبت کرد ، مرد ترک از اسب پیاده شد و سُم مرکب سواری امام را بوسید ؛ من او را قسم دادم که این مرد به تو چه گفت؟ از من پرسید ، این مرد پیامبر است؟ گفتم : نه ، گفت : مرا به نامی صدا زد که در کودکی در سرزمین ترک آن نام را بر من گذاشته بودند و کسی تا این ساعت از آن نام اطلاع نداشت.
📚بحارالانوار، جلد ۵۰، ص ۱۲۴
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 چه چيز باعث شد كه به امامت امام هادی ( سلام الله علیه ) قائل شدى؟
▪️جماعتى از اصفهانی ها از جمله احمد بن نصر و محمّد بن علويه مىگويند:در اصفهان يک نفر شيعه به نام«عبد الرحمن»بود به او گفتند چه چيز باعث شد كه تو از ميان مردم،فقط به امامت امام على النقى قائل شدى؟گفت:چيزى را از وى مشاهده كردم كه موجب شد به امامت او قائل شوم.من مردى فقير اما با جرأت و سخندان بودم.سالى اهل اصفهان شكايتى داشتند و مرا با عدهاى به سوى متوكل روانه كردند.رفتيم و به آنجا رسيديم.روزى نزد درب قصر متوكل بوديم كه دستور صادر شد تا امام على النقى را احضار كنند.از كسانى كه آنجا بودند پرسيدم:اين شخصى كه دستور صادر شده كه آن را بياورند،كيست؟گفته شد:مردى علوى است كه رافضىها مىگويند:او«امام»است. بعد گفتند شايد متوكل او را احضار مىكند تا به قتلش برساند. با خود گفتم:از اينجا نمىروم تا ببينم اين شخصى را كه مىآورند كيست.ناگهان ديدم سوار بر اسب مىآيد،و مردم نيز طرف راست و چپ او ايستادهاند.و او را نظاره مىكنند. وقتى كه او را ديدم محبتش در قلبم افتاد.و پيوسته دعا مىكردم كه خدا شرّ متوكل را از او دفع نمايد. همين طور از ميان مردم عبور مىنمود و به چپ و راست نگاه نمىكرد،فقط چشمش را به موهاى گردن اسب دوخته بود.و من هم پيوسته براى او دعا مىكردم.هنگامى كه مقابل من رسيد،رو به من كرد و فرمود:خدا دعايت را اجابت كند و عمرت را طولانى نمايد و ثروت و فرزندت را زياد گرداند. عبد الرحمن مىگويد:در اين هنگام،از هيبت و جلالت او لرزه بر اندامم افتاد و در ميان رفقايم بر زمين افتادم.به من گفتند:تو را چه شده است؟ گفتم:خير است. و به آنها چيزى از ماجرا نگفتم. بعد از آن به اصفهان برگشتيم.و خدا به بركت دعاى او درهاى نيكبختى را به رويم گشود.و ثروتمند شدم تا حدى كه امروز، ثروت درون خانهام،بالغ بر هزار هزار(یک ميليون)درهم مىشود، به غير از ثروتى كه در خارج خانه دارم. و خداوند ده فرزند به من عطا نموده است. اكنون هفتاد سال و اندى از عمرم مىگذرد. آرى،من به امامت شخصى قائلم كه از قلبم خبر داد و خدا دعايش را در مورد من اجابت كرد.
📚الخرائج والجرائح ج۱ص۳۹۲
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#کرامات_امام_هادی_سلاماللهعلیه
🔴 آن شعبده باز برای همیشه ناپدید گردید ...
▪️زرّافه ، دربان متوكل مى گويد :
از هندوستان مرد شعبده بازى نزد متوكل آمد. و متوكل ، شعبده بازى را خيلى دوست مى داشت. و اين شخص در فنِ خويش ، خيلى ماهر بود. متوكل خواست امام على النقى-عليه السّلام-را شرمنده سازد. به مرد شعبده باز گفت : اگر بتوانى او را خجل سازى ، هزار دينار به تو مى دهم ! زرّافه مى گويد : متوكل دستور داد نان هاى نازک و سبكى بپزند و آن ها را بر سر سفره بگذارند. و مرا نيز كنار سفره نشاند. و امام-عليه السّلام-را هم براى غذا خوردن دعوت كرد. و طرف چپ حضرت ، متّكايى بود كه تصوير شير بر آن بود. شعبده باز هم روبروى متّكا نشست. وقتى كه امام-عليه السّلام-دستش را به سوى نان دراز كرد ، مرد شعبده باز كارى كرد كه نان به هوا پريد. دوباره امام-عليه السّلام-دست برد تا نان را بردارد ، باز شعبده باز كار سابق خويش را تكرار نمود. و همه خنديدند. در اين هنگام ، حضرت دست خود را به تصوير شيرى كه در متّكا بود ، زد و فرمود : اين مرد را بگير. ناگهان شير از متّكا پريد و مرد شعبده باز را دريد و خورد و به جاى سابق خويش برگشت. مردم از اين كار ، حيران شدند. سپس امام برخاست. متوكل گفت : خواهش مىكنم بنشين و اين مرد را برگردان. حضرت فرمود : به خدا قسم ! او ديگر بعد از اين ديده نخواهد شد. و رو به متوكل كرد و فرمود : آيا دشمنان خدا را بر دوستان او مسلّط مى گردانى. حضرت رفت و آن مرد ، ديگر رؤيت نگرديد.
📚الخرائج و الجرائح ج ۱، ص ۴۰۰
#کرامات_اهلبیت
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa