عمل خوب یا بدت را کوچک مشمار
امام صادق (ع) فرمود:
لاَ تُصَغِّر شَيئاً مِنَ الخَيرِ فَإنَّکَ تَرَاهُ غَداً حَيثُ يَسُرُّکَ
وَ لاَ تُصَغِّر شَیئاً مِنَ الشَّرِ فَاِنَّکَ تَرَاهُ غَداً حَیثُ یَسُوءُکَ.
[ابن بابویه، ثواب الاعمال ص 134 و بحار الانوار ج 68 ص 182 حدیث 37].
📖 ترجمه:
1️⃣ هیچ كار خوبی را کوچک نشمار
زيرا فردای قیامت آن را طورى مى بينى كه شادمانت مى كند
2️⃣ هیچ عمل زشتی را هم کوچک نشمار
چون در قیامت آن را آنگونه خواهی دید که موجب ناراحتی ات خواهد شد.
شرح کوتاه:
خداوند نیز در قرآن کریم فرمود (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) [سوره زلزله آیات 7 و 8].
«پس هر كس به قدر ذره اى كار نيك كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد * و هر كس به قدر ذره اى كار زشتى مرتكب شده آن هم به كيفرش خواهد رسيد».
مقصود این است که کارهای خوب انسان در دنیا گرچه ناچیز باشد در آخرت به صورت نعمتهای بهشتی و کارهای بد او در دنیا گرچه ناچیز باشد در آخرت به صورت کیفر دوزخ برای او تبدیل میشود.
خارج ققه کتاب زکات درس 129 شنبه 6 بهمن
عدم فرق بین اختیار و اضطرار در مانعیت علف از زکات
متن عروه (ادامه مساله 6): «و لا فرق في منع العلف عن وجوب الزكاة بين أن يكون بالاختيار أو بالاضطرار لمنع مانع من السوم من ثلج أو مطر أو ظالم غاصب أو نحو ذلك [1]، و لا بين أن يكون العلف من مال المالك أو غيره باذنه أولا باذنه [2]، فانها تخرج بذلك كله عن السوم». «و كذا لا فرق بين أن يكون ذلك باطعامها للعلف المجزوز او بارسالها لترعي بنفسها في الزرع المملوک». «نعم لايخرج عن صدق السوم باستيجار المرعي او بشرائه اذا لم يكن مزروعا، كما انهالايخرج عنه بمصانعة الظالم علي الرعي في الارض المباحة [3].
[1] شرح: دلیل بر این عدم فرق اطلاق ادله است.
[2] شرح: دلیل بر این عدم فرق نیز اطلاق ادله است، بر خلاف کلام تذكره، و از الموجز و غير این دو.
علامه حلی در کتاب تذكرة الفقهاء [5: 48] گفت: «ولا فرق بين أن يعلفها مالكها أو غيره بأذنه أو بغير اذنه من مال المالك و لو علفها من ماله فالاقرب الحاقها بالسائمة لعدم المؤونة حينئذ».
و شهید ثانی در مسالك الأفهام [1: 370] فرع را به نحو اشكال ذکر کرد و سپس گفت: «ومثله ما لو علفها الغير من مال المالك بغير اذنه لثبوت الضمان».
و شهید اول در البيان [287] نیز دو فرع را به نحو احتمال ذکر کرد.
أقول: عدم زكات بنا بر قول به آن در دو فرع به خاطر عدم صدق معلوفه نیست، بلکه به خاطر الحاق آن به حکم سائمه است، و بعد از ابنکه موضوع زکات سائمه باشد بر الحاق محل نزاع به آن دليلی وجود ندارد. و علت مستنبطه ظني ملاك برای حكم شرعی نیست.
پس اگر تعليف غنم شخصی مجانا از جانب أهل خير فرض شود ایا قول به تعلق زكات به آن ممکن است؟ پس حق اطلاقی است که مصنف آن را اختیار کرد.
|3| شرح: قدر متيقن از افراد سائمه که در آن شك وجود ندارد آن است که خود در صحرایی که ملك اشخاص نیست بچرد و روییدن گیاه آن بدون کاشتن است.
و فرد شاخص از أفراد معلوفه آن است که با علف مزروع مجزوز اگر ملك مالك حیوان باشد علف بخورد.
و در اینجا مصاديق مختلف متشتت وجود دارد که ممکن است امر در آنها مشتبه شود، پس ایا به لفظ سومی که مرادف رعي است أخذ شود چنانکه به اطلاق آن قائل شده اند و آن صورت را که مرعي یا نبت در ان ملك برای مالك حیوانات و نیز این صورت را که نبت مزروع باشد و این صورت را كه رعي مستلزم خسارت مالي و نحو آن بشود را شامل گردد و یا به بعضی از انها اختصاص دارد؟
در كشف الغطاء [4: 172] گفته است: «والاقوي الحاق المرسل في الزرع حيث يكون بالصحراء بالمعلوف". و فيه أيضا: "ولورعت نبات الدار او البستان لم تكن سائمة مع احتمال ذلك خصوصا مع سعتهما". و فيه أيضا: "ولو منع عن السوم الا ببذل مال فبذله مال فبذله دخل في حكم السوم».
و محقق ثانی در مفتاح الكرامه [11: 139] گفته است: «لافرق بين أن يشتري مرعي او يستأجر أرضا للرعي أو يصانع ظالما علي الكلا و ان فرق بينها الشهيد و جماعة فاستظهروا ان شراء المرعي علف و ان الاستيجار و مصانعة الظالم ليسا بعلف، لان الظاهر ان الرعي في المرعي سوم ملكا كان أو غيره كما هو مقتضي اللغة و العرف و لعدم ظهور الفرق بين شراء المرعي و استيجار الارض للرعی».
و شهید اول در البيان [287] گفته است: «لومانع رب الماشية ظالم علي المرعي بعوض لم يخرج عن السوم ... و لو اشتري مرعي في موضع الجواز فان كان مما يستنبته الناس كالزروع فعلف و ان كان غيره فعندي فيه تردد نظرا الي الاسم و المعنی».
و حاشية امام حمینی (ره) در حاشیه بر العروة [المحشی 2: 41] گفته است; «ما يخل بالسوم هو الرعي في الاراضي المعدة للزرع اذا كانت مزروعة علي النحو المتعارف المألوف و اما لو فرض تبذير البذور التي هي من جنس كلا المرعي في المراتع من غير عمل في تربيتها فلا يبعد عدم اخلاله بالسوم».
این بعضی از كلمات فقها در این مقام بود. و ملخص كلام این است که اعتبار – چنانکه دانستید - مفهوم سوم به معنای حدثي مصدري که مقتضای تلبس به مبدأ حدثي بالفعل باشد نیست، بلکه اعتبار به مفهوم سائمه حاكي از نحوه ای از ملكه در حيوان است و این وصف ثبوتي برای حیوان و بر آن صدق میکند گرچه متلبس به مبدأ نشود، بلکه گرچه موقتا متلبس به ضدش بشود.
پس در حقيقت انعام ثلاثه بر حسب طور حيات به دو قسم تقسیم میشوند: یک قسم ما لها حياة بدوية ترسل في مرجها الوسيعة و يستفاد من درها و نسلها، و قسم دوم مالها حياة حضرية تعلف و يغرم لعلفها المالك و يستفيد منها قهرا بطرق عديدة منها الركوب و العمل. پس سائمه عنوان برای قسم اول است، و عوامل عنوان مشير به قسم دوم است، و لذا عوامل در أخبار مسأله قسيم برای سائمه قرار داده شد. و مجاني بودن و عدم غرامت برای نبات گرچه غالبا ملازم قسم اول است، و شاید همین نکته حكمت حكم به زكات در آن است، ولی حكم دائما دائر مدار آن نیست، بر خلاف آنچه از کتاب تذكرة الفقهاء و مانند آن استفاده میشود - كما مر-. بنا براین در سائمه زكات ثابت است گرچه مالك برای علفش دچار خسران شود، و معلوفه زكات ندارد گرچه علفش مجانی باشد.
و بالجمله: حكم دائر مدار عنوان سائمه حاكي از طور حيات بدوي برای حيوان است و مملوكيت زمین و مملوكيت نبت و نیز غرامت مالك برای تحصيل مرعی به ان زیان نمی رساند. هذا.
حمید احمدی, [۲۵.۰۱.۲۵ ۱۱:۲۵]
✍🏻 با حسادت از خاندان کرم و نور دور ماند!
● (به مناسبت شهادت امام کاظم علیه السلام )
برادرزادهاشاست،
فرزند اسماعیل، پسر ارشد امام صادق علیهالسلام که پدرش در حیات امام صادق علیهالسلام رخت از این جهان بست.
در زمان امامت امام کاظم علیه السلام مردی شده که مقام و موقعیت امام که عمویش است آزارش میدهد. چند سالی از محضر جدش امام باقر علیهالسلام و پدربزرگش امام صادق علیهالسلام بهره برده است.
نامش محمد است.
بیمار است، مبتلا به حسد!
این کلام نورانی حضرت امیر علیهالسلام است :
"لا راحت للحسود"[۱]
رغم آنکه در خاندان کرم و ایمان رشد یافته است اما به دلیل همین بیماری مهلک به کجراههای پا گذاشت که دین و دنیاش را تباه ساخت.
" فان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب" [۲]
حسد همانند آتشی است که در هیزم افتاده، ایمان را خاکستر می کند."
او از احترامی که امام در بین عالمان و توده مردم برخوردار بوده و اموال زیادی که شیعیان از شرق و نواحی مرکزی و جنوب ایران و عراق و... برای امام ارسال تا هزینه ترویج معارف الهی نماید و از مقام بلند امام که او را در چشم همه حتی عالمان اهل سنت و حکمرانان بزرگ نشانده بود، به شدت رشک میبرد.
حسادت که به جانش نشست و دینش را دستخوش
تزلزل ساخت و ایمانش سست گردید. طمع به مال را هم بر او افزود و بر آن حریص شد و خردش از اندیشه درست باز ماند.این کلام امام موسی کاظم علیهالسلام است که زیبا حال و درمان او را بیان میکند:
مَنْ اَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلَامَةَ فِی الدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ فِی مَسْاَلَتِهِ بِاَنْ یُکْمِلَ عَقْلَهُ.»[۳]
تا بدانجا رسید که تصمیم میگیرد علیه امام به خدمت هارونالرشید حاکم پرنخوت و متکبر عباسی در آید.
اما هنوز از کور سویی از نور خاندان بزرگ نبوی در قلب او سو سو می زند تا نسبتش را با امام به خاطر آورد و قبل رفتن به سمت دربار جور عمویش را ملاقات کند اما نمیتواند و نگران است که او را به خاطر پیشینه و اندیشهاش نپذیرد، لذا سراغ عموی دیگرش علی بن جعفر میرود که در سفر عمره در مکه است تا او را واسطه قرار دهد و با خود در این دیدار همراه سازد.
علی بن جعفر عریضی درنگ و تأملی می کند و بعد می پذیرد که برادرزادهاش را برای ملاقات با امام که در حومه مکه ساکن است، همراهی کند. روانه خانه امام میشوند.
وقتی در خانه امام علیه السلام رسیدند، علی بن جعفر کوبه در را میکوبد و اجازه ورود میخواهد
علی بن جعفر خود جریان ملاقات را چنین روایت میکند:
حضرت تشریف آورد و جلوی در اتاق نشست. نزدیک رفتم و سر امام را بوسیدم و عرض کردم: «برای کاری آمدم، اگر خیر باشد، توفیق خدایی است و اگر نه، اشتباه زیاد داریم، این هم یکی از آنها»
فرمود: «چه کاری داری؟» گفتم: «برادرزادهات میخواهد شما را دیدار کند و به نزد هارون برود» فرمود: «کجاست؟ بگو بیاید» بیرون منتظر بود، او را خواندم، نزدیک آمد و سر امام را بوسید و عرض کرد: «قربانت گردم! مرا سفارشی فرمایید تا راهنمای سعادتم باشد» امام فرمود: «تو را سفارش میکنم که از خدا بترس و در خون من، شرکت مکن و خون مرا به گردن مگیر.»
محمد گفت: «خدا ذلیل کند کسی را که به شما سوء قصدی داشته باشد.»
دوباره سر امام را بوسید و گفت: «عموجان مرا سفارشی میفرمایید؟»
امام فرمود: «از خدا بترس و سبب خون من مشو» او هم دوباره نفرین کرد کسی را که درباره امام سوء قصد کند، آنگاه از امام فاصله گرفت تا بازگردد، من هم حرکت کردم تا با او برگردم.
امام فرمود: «علی! بنشین» سپس وارد اتاق شد و مرا خواست، خدمتش رفتم، کیسه زری که در آن صد اشرفی بود، به من داد و فرمود: «آن را به محمد بن اسماعیل بده و بگو هزینه سفرش کند.»
علی بن جعفر میگوید آن را گرفتم و گوشه عبا قرار دادم، دوباره صد اشرفی دیگر داد و فرمود: «این را نیز بده» سپس صد اشرفی دیگر داد و فرمود: «این را هم به او بده» عرض کردم: «قربانت گردم! اگر شما از او بر جان خود بیم دارید، چرا کمکش میکنید! ؟»
فرمود: «هرگاه من به او نیکی کنم و او قطع رحم نماید، خدا اجلش را قطع میکند» آنگاه کیسه چرمی که در آن، سه هزار درهم نقره بود، به من داد و فرمود: «به او بده» از خدمت امام بیرون آمدم و صد اشرفی اول را به او دادم، خوشحال شد و برای عمویش دعا کرد، کیسه زر دوم و سوم را دادم، خیلی خوشحال شد، آنچنانکه فکر کردم از این قصدش پشیمان میشود، سپس سه هزار درهم را به او دادم، پولها را گرفت و راهی شد.
محمد بن اسماعیل نزد هارون الرشید به دارالخلافه رفت، به حاجب وزیر دربار هارون
گفت می خواهم امیر المومنین هارون الرشید را ملاقات کنم.
همین که بر هارون وارد شد، چنین گفت: «ای امیرمؤمنان! در زمین، دو خلیفه وجود دارد: یکی موسی بن جعفر در مدینه که از اطراف، مالیات برایش میآورند و دیگری تو که در عراق، مالیات میگیری، هارون گفت: تو را به خدا قسم! چنین است؟ محمد: آری! به خدا قسم چنین است، هارون، دوباره او را سوگند داد و او هم، سوگند یاد کرد، هارون صد هزار درهم برایش حواله نمود، آن را گرفت و به مدینه حواله نمود، چون وارد مدینه گشت، مریض شد، هنگامی که پولها رسید، او در حال جان دادن بود و چون درگذشت، پولها را به بیتالمال برگرداندند.[۴]
نه به مالی رسید و نه فرصتی یافت تا مقامی یابد اما سعایت او سبب شد تا امام به دستور هارون !بازداشت و روانه زندان شود و در همین زندان هم به شهادت رسید.
◇حمید احمدی
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
۲۵ رجب ۱۴۴۵
منابع:
۱-الإرشاد في معرفة حجج الله
۲-الکافی ج۲، باب الحسد
۳- میزانالحکمه ج۱۳، اندرزهای امام کاظم
۴- بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۴۰- ۲۳۹
۳- میزانالحکمه ج۱۳، اندرزهای امام کاظم
۴- بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۴۰- ۲۳۹
خورشید در زنجیر
(به مناسبت شهادت مظلومانه امام موسی کاظم (علیه السلام))
بسم الله الرحمن الرحیم
بیست و پنجم رجب سال ۱۸۳ هجری قمری حضرت امام «موسی کاظم» (علیه السلام)، نواده پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)، به شهادت رسید.
امام موسی کاظم (علیه السلام)، در سال ۱۲۸ هجری قمری، در منطقه ابواء - بین مکه و مدینه - دیده به جهان گشود. آن حضرت تا ۲۰ سالگی از محضر پدر بزرگوارش امام جعفر صادق (علیه السلام)، بهرههای فراوان برد. امام موسی کاظم (علیه السلام) پس از شهادت پدر به مدت ۳۵ سال، امامت و رهبری مسلمین را برعهده داشت و در این راه سختیهای فراوانی را تحمل کرد. در دوران زندگی آن حضرت که مصادف با عصر شکوفایی علم و تمدن اسلامی و توسعه روابط با دیگر ملتها بود، علوم و معارف اسلامی توسط دانشمندان، فقیهان و متکلمانی که از شاگردان امام موسی کاظم (علیه السلام) بودند، در اطراف جهان انتشار و گسترش یافت. سرانجام هارون الرشید حاکم عباسی که از نفوذ معنوی امام موسی کاظم علیه السلام در میان مسلمانان هراسان بود و تزلزل حکومت خود بیم داشت، امام موسی کاظم (علیه السلام) را دستگیر و زندانی کرد. تا اینکه هارون حاکم عباسی طی توطئهای امام را مسموم کرد و به شهادت رساند. ضمن عرض تسلیت به مؤمنان، بدین مناسبت فرازهایی از زندگی ان امام موسی کاظم علیه السلام به خوانندگان گرامی تقدیم میگردد.
امام موسى كاظم(ع) از دیگاه علمای اهل سنت
1. ابن حجر نوشته است: موسى كاظم، وارث او [جعفر صادق علیه السلام] در علم، معرفت، كمال و فضل شد. كاظم ناميده شد به خاطر كثرت گذشت و بردبارى او. نزد مردم عراق به «باب قضاء حوايج» معروف شده بود. او عابدترين، داناترين و سخىترين مردم زمان خود بود. (الصواعق المحرقه، ص 203).
2. ابن صباغ در باره امام موسى كاظم علیه السلام نوشته است: بعضى از اهل علم گفتهاند كاظم امام بزرگ منزلت، حجّت يگانه، حِبرى كه شبها را تا هنگام سحر به عبادت مىايستاد و روزها روزه بود. به خاطر بردبارى فراوانش و گذشت او از متجاوزان كاظم خوانده شد. او نزد اهل عراق به باب الحوائج إلى اللّه معروف است، چون نيازهاى مسلمانان را بر آورده مىكند. (الفصول المهمه، ص 217).
عبد الاعلى از فيض بن مختار روايت كرد و گفت: به ابو عبداللّه جعفر صادق علیه السلام گفتم: دست مرا بگير و از آتش دوزخ بيرون بياور! چه كسى امام پس از تو است؟»، موسى كاظم كه در آن روز كودك بود داخل شد، جعفر علیه السلام گفت: «او امام شما است، از او پيروى كن». (الفصول المهمه، ص 217).
3. رشيد براى حج رفت، نزد قبر پيامبر صلی الله علیه وآله رفت، در حالى كه موسى بن جعفر با او بود، رشيد گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّه يَاابْنَ عَمٍّ»، او با اين سلام مىخواست در ميان اطرافيان خود فخر بفروشد، موسى نزديك شد و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا أَبَتِ»، چهره هارون دگرگون شد و گفت: «اى ابو الحسن اين افتخار حقيقت است». (ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 273؛ تاريخ الاسلام، ج 12، ص 418؛ ابن طولون، الائمّة الاثناعشر).
4. گفته شد كه موسى كاظم[علیه السلام] از زندان در نامهاى به رشيد نوشت: «هيچ روزى از بلاى بر من سپرى نمىشود جز اينكه از آسايش تو يك روز سپرى مىشود، تا اينكه همگى به روزى برويم كه پايانى ندارد و باطلگرايان در آن زيان مىبينند». (سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 273؛ تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، ج 18، ص 456).
علم امام كاظم (ع)
موصلى در باره امام كاظم علیه السلام نوشته است: «او حِبر، عالم، اهل آشتى، با بزرگى شأن، علوّ مكان، علم فراوان، فهم و فراوانى بردباريش، جواد كريم بود و عبد صالح خوانده مىشد.
او در مكّه با رشيد در كنار هم قرار گرفتند، مسائلى در ميان آن دو ردّ و بدل شد، رشيد پرسيد: «فريضه تو چيست؟»، گفت: «يك فريضه، پنج فريضه، هفده فريضه، چهل و سه فريضه، چهل و نه فريضه، نود و چهار فريضه و صد و [و سه] و پنجاه و هفت؛ از دوازده
يكى، در عمر يك بار، از دويست پنج و از چهل يكى»، رشيد گفت: «اين چيزهاى غريب چيست؟»، گفت: «يك فريضه دين اسلام، پنج فريضه نمازهاى پنجگانه، هفده
فريضه ركعتهاى نماز، چهل و سه فريضه سجدهها، نود و چهار فريضه تكبيرها و صد
[و سه] و پنجاه فريضه تسبيحات است، امّا عدد هفت اين است كه نماز صحيح نيست جز
بر هفت عضو و آنها: دو قدم، دو زانو، دو دست، پيشانى و بينى، از دوازده يكى واجب، روزه ماه رمضان از ميان ماهها است، پنج چيز از دويست، زكات مال با شرايطش است، يكى از چهل؛ يعنى از چهل گوسفند يك زكات واجب است و امّا آنچه در طول عمر يك بار واجب است حَجّةُ الاسلام است».
رشيد گفت: «به خدا سوگند شناختن مانند تو را بايد غنيمت و همنشينى با او را گرامى دانست»؛ سپس فرمان داد تا دو بدره به او بدهند، او در همان وقت آن دو بدره را صدقه داد، از نام او پرسيدند، دريافتند او موسى كاظم است، رشيد گفت: «فضيلت نيست جز براى اهلش، چگونه نسلى با طهارت، داراى بخشش فراوان و فضيلت آشكار مىشود».(النعيم المقيم (مناقب آل محمّد)، ص 133)
وفات امام موسى كاظم عليهالسلام
ابن صباغ نوشته است: پس از اينكه نامه عيسى بن جعفر به رشيد رسيد، به سندى بن شاهك نامه نوشت تا موسى بن جعفر را از دست عيسى بن جعفر تحويل بگيرد، و همان فرمان [قتل موسى كاظم عليهالسلام] را كه به عيسى داده بود به او داد، و كسى كه به كشتن او عليهالسلام اقدام كرد سندى بود، كه در خوراك او سم ريخت، و نزد او برد، برخى گفتهاند سم را در خرما ريخت و نزد او برد و موسى بن جعفر عليهالسلام از آن خورد، و براى سه روز زمينگير شد، و وفات كرد، و پس از وفات او سندى بن شاهك فقيهان و چهرهاى شاخص بغداد را كه ابو الهيثم بن عدى در ميان آنان بود به زندان برد، تا نگاه كنند كه بر بدن او اثرى از جراحت و يا چركين و يا خفگى وجود ندارد، و او خود به خود مرده است، چون گروهى در زمان موسى بن جعفر گمان مىكردند موسى كاظم عليهالسلام، همان قائم منتظَر است، و زندانى شدن او را غيبت ياد شده براى قائم مىدانستند، يحيى بن خالد دستور داد تا جنازهاش بر روى پل بغداد گذاشته شود، و منادى بانگ بزند اين موسى بن جعفر است كه رافضه گمان مىكردند او نمىميرد، نگاه كنيد كه او مرده است، مردم به جنازه او نگاه كردند، سپس از آنجا بر داشتند، و به گورستان قريش بردند، و در باب تين دفن كردند. [الفصول المهمه، ص:226].
وفات موسى كاظم عليهالسلام پنج روز مانده به پايان ماه رجب سال صد و هشتاد و سه هجرى بود، و او پنجاه و پنج سال عمر كرد، كه بيست سال را با پدر خود، و سى و پنج سال را، كه مدت امامت او بود، پس از پدر خود زندگى كرد. [الفصول المهمه، ص:227].
مسعودى نوشته است: موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابو طالب عليهمالسلام در سال صد و هشتاد و شش در بغداد مسموم از دنيا رفت. [مروج الذهب، ج:3، ص:355].