هدایت شده از ماه شعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از کمال الدین
ای اهل حریم حرم عشق ، میلاد نورانی امیر سپاه عاشقان عاشورایی بر شما مبارک باد
یک نکته 👇
به این جمله در تصویر دقت کنید بخش اصلی آن قسمتی از یک نوحه بسیار مانا عاشورایی است(ای اهل حرم میر علمدار نیامد ) که در روز تاسوعا خوانده میشود واقعا با دل انسان غوغا می کند !
با اینکه این جمله برای القای شادی و سرور بیان شد اما بقدری اصل آن بقدری تاثیر گذار است که دل هر انسان عاشورایی را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد به روز واقعه میبرد این نشان از تاثیر گذاری یک نوحه حقیقتمدار بی پیرایه در طول تاریخ است.
آیا می دانید سالیان طولانی معلوم نبود این نوحه عجیب تاثیر گذار از کیست برخی آن را از مرحوم مرزوق برخی آن را از علی اکبر ناظم ره می دانند اما هیچ سندی در دست نبود تا این که روزی آیت الله العظمی محمد تقی بهجت ره به کسی که نزد او این نوحه را خواند در پایان فرمود این نوحه از مرحوم ابوی است دفتر شعرش هنوز است .....
رضوان الهی بر آن پدر این پسر
اما امشب باید خوش آمد گفت👇
ای اهل حرم میر و علمدار چو آمد خوش آمد
ای اهل حرم ساقی و سردار چو آمد خوش آمد .
ای اهل حریم حرم عشق علمدار چو آمد خوش آمد
سید کمال الدین عمادی
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
شنبه زیباتون بخیر🕊❄️
در اولین روز هـفته آرزو میکنم ....🕊❄️
از خـورشیـد مـهربـانـیاش🕊❄️
از دنیـا تمام خـوبی هـایـش🕊❄️
و از خـــدا لـطف بیکـرانـش🕊❄️
نصیب لحظه هایتان باشد🕊❄️
اول هفته تـون عـالـی🕊❄️
🗓 تقویم شیعه:
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۰۶ اسفند ۱۴۰۱
میلادی: Saturday - 25 February 2023
قمری: السبت، 4 شعبان 1444
🗞 وقایع مهم امروز:
🔹ولادت حضرت عباس علیه السلام، 26ه-ق
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام
▪️7 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
▪️11 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
▪️27 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️36 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
باسمه تعالی
یک فایلی از کانال بازنگری جناب آقای ترکاشوند در باره علم غیب امامان به دستم رسید ان را نقد کرده و ابتدا اصل مقاله او را و سپس پاسخم را تقدیم می کنم.
نوشته کانال بازنگری
علم غیب امام معصوم
باسمه تعالی
《امامانِ بیخبر از پشت پردههای زندگی خود، چگونه میتوانستند پردههای قرنها بعد را کنار زده باشند؟》
✍️امیر ترکاشوند
بخش مهمی از سیاستِ ایرانفداییِ متولیان نظام که رفاه و آرامش مردم و امکانات کشور را فدای تحقق آرزوهای منطقهای و جهانی خود میکنند، ریشه در روایات آخرالزمانی و عصر ظهوری دارد؛ همان روایاتی که از قول امامان در باره تحولات آیندۀ! خاورمیانه صادر شده و به صورت ریز و جزء به جزء حکایت افراد و وقایعی مربوط به آیندههای دور (قرنها یا هزارهها بعد!) را شرح داده و پیشبینی کرده و از اقوامِ درگیر و آرایش نیروها و جنگها و ظفرمندیهای مسلمین و شیعیان و تعداد تلفات طرفین و کلی چیزهای خرد و کلان دیگر تا محو یهود و... گفته است.
امروزه توان برخی از متولیان فکری نظام صرف آشنایی با همین روایات ساختگی و سپس برنامهریزی برای پیادهسازی آنها شده و میشود. تا همینجا بخش مهمی از جغرافیای ظهور و آخرالزمانی را منطبق بر آن روایات پیاده کردهاند و با جدیت پیگیر تکمیل آن پازل و وارد کردن ضربات نهاییاند
چرا ساختگی؟
چون اگر امامان از چنین توانی برخوردار بودند حال و روزشان آن نبود که همه میدانیم.
انتساب قدرت غیبگویی به آنان در حالی است که آنها از کوچکترین امر پنهان و غیبی در زندگی خود نیز بیاطلاع بودند چه رسد روستایی آنورتر یا احوال مردمی در هزارههای آینده.
امام جعفر صادق با جدیت به خدای یکتا سوگند خورد که هیچ اطلاعی از غیب ندارد و افزود خدا امواتم را نیامرزد خدا مرا مرگ دهد اگر چنین ادعایی داشته باشم. او برای اینکه مخاطب خود را خیلی ملموس و خودمانی قانع بر آن ناتوانی کند دست به دامان اتفاقی که برای خودش پیش آمده بود شد و آن را به عنوان شاهد مثال برای غیب ندانیاش ذکر کرد و چنین گفت: من با فلانی زمین شراکتیمان را بین هم تقسیم کردیم؛ آن قسمت که به او رسید حاصلخیز از آب درآمد ولی آن قسمتی که نصیب من شد بیحاصل شد خب اگر من خبر از غیب داشتم آن قسمت مرغوب را مالِ خود میکردم
فوالله الذی لا اله الا هو ما أعلم الغيب ولا آجرنی الله فی أمواتی ولا بارك لی فی احيائي ان كنت قلت له... ولقد قاسمت مع عبدالله بن الحسن حائطا بینی و بینه فأصابه السهل و الشرب و اصابنی الجبل، فلو كنت أعلم الغيب لاصابنی السهل و الشرب و أصابه الجبل (اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی ج ۱ ص ۲۹۲ یا ج ۲ ص ۵۷۹)
امامی که اینطور صاف و پوستکنده اعتراف به غیب ندانستن میکند (و سراسر زندگی واقعیاش هم گواه آن است) چطور به یکباره عالم غیب میشود و از سیر تا پیازِ وقایعی که مثلا قرار است چند سده یا چند هزاره بعد روی دهد را دونه به دونه با ذکر جزئیات و کلیات شرح دهد تا طراحان مقدمات عصر ظهور بر آن اساس نقشهکشی کنند؟
امام صادق در این جریان، نگران زمین حاصلخیز از دست رفتهاش بود چنانکه اجدادش عبدالمطلب نیز نگران شترهایش بود و مسئولیتی در قبال تخریب شدن خانه خدا از سوی مهاجمان برای خود تعریف نکرد ولی طراحان ...
قرآن به پیغمبر و به ویژه در ردّ آگاهی نسبت به آینده و آخرالزمان میگوید بگو:
《اگر غیب میدانستم قطعاً خیر بیشتری میاندوختم و هرگز به من آسیبی نمیرسید》 (ولو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسّنی السوء -قرآن، سوره اعراف آیه ۱۸۸-)
اما آخرالزمانیها دستبردار نیستند و کلام قرآن نیز نمیتواند عطش و ماجراجویی آنان را فرو خواباند.
[پاسخ را در ادامه ملاحظه بفرمایید]
پاسخ به شبهه علم غیب امامامان معصوم علیهم السلام
(این پاسخ شامگاه جمعه پنجم اسفند 1401 در یک گروه تلگرامی و در ساعتی که او در گروه فعال بود به مشاهده نویسنده رسید ولی تاگنون [شنبه ششم اسفند] از خود دفاعی نکرد) ناچار حهت اطلاع دوستان آن را به کانال معارف و تعدادی از گروههای دیگر ارسال میکنم:
سلام علیک
جناب اقای ترکاشوند
من به نکته سیاسی شما و اشاره شما به اخبار در این باره کاری ندارم، چون ان اخبار از جهت سند و دلالت جای تحقیق دارد و فعلا کاری به ان ندارم، انچه مرا وادار کرد تا نوشته شما را به نقد بگیرم انکار علم غیب ائمه علیهم السلام در عباراتتان است و در این باره نکاتی تقدیم میشود:
(اولا) راوی از امام صادق علیه لسلام عبد الرحمن بن کثیر است و نجاشی درباره او نوشته است: «کان ضعیفا... کان یضع الحدیث» [رجال النجاشی: 235].
و علامه حلی درباره او نوشته است: «لیس بشیء کان ضعیفا، غمز علیه أصحابنا و قالوا إنه کان یضع الحدیث» [رجال العلامة الحلی: 239].
فعل «کان» انگاه که بر سر فعل دیگر [مثل «یضع»] در آید بر استمرار دلالت دارد، یعنی این راوی همواره حدیث وضع میکرد.
و ثانیا: در مورد آیه 188 سوره اعراف و روایت امام صادق علیه السلام، لازم بود آیات دیگر قرآن و روایات دیگر را هم در کنارش بگذاری تا نتیجه گیری مطلوب حاصل گردد:
خداوند در باره حضرت یعقوب علیه السلام فرمود: (َ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون) [یوسف:68]. «و همانا او هر آينه داراى علم است براى تعليم ما او را ولى بيشتر مردم نميدانند».
و در دو آیه از قول یعقوب علیه السلام فرمود: ( َأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون) [یوسف:86 و 96] «ميدانم از جانب خدا آنچه را كه شما نميَدانيد».
در باره عیسی علیه السلام فرمود: (وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ... وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ) [آل عمران:49].
«و فرستادهاى باشد بر طائفه بنى اسرائيل كه به تحقيق من آوردهام براى شما آيت و نشانهاى از جانب پروردگار شما... و خبر مىدهم بآنچه مىخوريد و آنچه ذخيره مىكنيد در خانههاى خودتان...».
علی علیه السلام در نهج البلاغه فرمود:
«... وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللَّهِ )ص(».(نهج البلاغه (صبحی الصالح) خطبه 175 ص 250).
«و به خدا سوگند اگر بخواهید هر یک از شما مردم را خبر بدهم از مکان آمدن و مکان رفتنش و همه امور مربوط به او هر آینه انجام میدهم، ولی ترس دارم که شما در مورد مورد من به پیامبر خدا (ص) کافر گردید».
و اما آیه 188 سوره اعراف بر نفی علم ذاتی پیامبر (ص) به غیب دلالت دارد، از اینرو منافات ندارد که با اذن خدا دانای به غیب باشد، چنانکه عیسی و یعقوب علیهما السلام طبق ایه قرآن چنین بودند. افزون بر اینکه اعطای علم غیب از سئی خدا به آنان در جهت استفاده شخصیشان نبود و در این جهت ماذون هم نبودند و در آیه شریفه در مورد استفاده شخصی علم غیب پیامبر (ص) نفی شد (لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر).
البته معنای علم غیب با اذن خدا برای غیر خدا این نیست که مانند خدا علم مطلق داشته و یا بتوانند برای همه امور از آن استفاده نمایند، بلکه اندازه علم اعطایی خدا به غیر خود نیز متناسب با درجات عصمت متفاوت و تنها برای بیان امور مربئط به دین و اداره امور مسلمانان در صورت نیاز محدود است و استفاده شخصی اگر جهت عمومی نداشته باشد جایز نیست.
بنابراین تنها با مشاهده یک روایت ضعیف - و با وجود ادله دیگر نقلی قرآن و روایات بر وجود علم غیب برای غیر خدا با اذن و مصلحت خدا - نمیتوانید وجود علم غیب در امامان معصوم علیهم السلام را زیر سؤال ببرید و بگویید « اگر امامان از چنین توانی برخوردار بودند حال و روزشان آن نبود که همه میدانیم»!!!!.
از قیاست خنده امد خلق را...
خارج فقه درس 33 شلبه ششم اسفند 1401 شمسی
(وجه سوم): تعبير امام (ع) در مقام جواب به قولش: «ما يجب الزكاة في مثله ففيه الخمس» دلالت میکند که اعتبار به بلوغ نصاب زكات است و اینکه این نصاب تمام موضوع برای حكم است، از اینرو در باب معدن نیز احتمال دادیم كه اعتبار به این نصاب است و قول امام (ع): «عشرين دينارا» به عنوان مثال است.
(وجه چهارم): این است که اگر حکم به عرف القا بشود از اینکه معدن یا كنز اگر به مقدار نصاب زكات و مماثل آن باشد در آن خمس واجب میشود و توجه پیدا میکند که نصاب زكات در طلا بیست دينار و در نقره دویست درهم است و معدن یا كنز ممكن است از جنس طلا و نقره و ممكن است از غیر آن دو باشد، در این میان انچه قهرا به ذهنش انسباق پیدا میکند اعتبار طلا به مثلش و اعتبار نقره به مثلش و غير این دو به یکی از این دو است.
بما براین قهرا مراد از مماثلت مماثلت اجمالی جامع بين حقيقت آنها – چنانکه در نقدين است - و حكميه – چنانکه در غير آن دو است – میباشد.
در هر حال – چنانکه مخفی نیست - اظهر وجوه وجه چهارم و احوط آنها وجه سوم است، و اما وجه اول و دوم اضعف وجوه هستند، مخصوصا وجه دوم، بلکه این وجه [دومی] احتمال محض است.
حکم دعوای مالک و مستأجر در کنز
مسألة 14): لو وجد الكنز في ارض مستأجرة او مستعارة وجب تعريفهما و تعريف المالك ايضا |1| .
|1| شرح: این مسأله در كلمات قدما به نحو دیگر عنوان شده است، در کتاب «الخلاف» آمده است: «اذا وجد ركازا في دار استأجرها فاختلف المكتري و المالك فادعي كل واحد منهما انه له كان القول قول المكتري مع يمينه و به قال الشافعي و قال المزني القول قول المالك، دليلنا ان الظاهر انه للمكتري لان المالك لا يكري دارا و له فيها دفين» [الخلاف ج 2: 123 مساله 151] و در المبسوط گفته است: «اذا وجد في دار استأجرها ركاز فاختلف المكري و المكتري في الملك كان القول قول المالك لان الظاهر انه ملكه» [المبسوط ج 1: 237] مسألة در کتاب «شرائع» نیز به همینگونه عنوان گردید. [شرائع الاسلام ج1: 181].
برای تقديم قول مالك به اصالت يدش و فرعيت يد مستأجر استدلال شد، نظير يد موكل و وكيل، بلکه خود »ید» نسبت به رقبه عين مستأجره.
و در کتاب «مسالك» آمده است: «ان الاصح تقديم قول المستأجر لانه صاحب اليد حقيقة». [شهید ثانی، مسالک الافهام ج 1 ص 468].
و اقوي تفصيل بين مقامات و انحاء سلطات است، پس يد اقوی بر غير خود مقدم میشود، چنانکه قول [در مورد دعوا در مورد حیوان] راكب دابه بر قائد آن مقدم میشود.
در هر حال مسأله عنوان شده در كلمات اصحاب صورت «فعلیت پیدا کردن يد مستأجر یا ید مستعير است».
و اما آنچه در متن [عروه] آمده مقتضایش این است که یابنده كنز شخص ثالث باشد و حكم شده است که اگر آن دو [مستأجر و اجیر] آن را از خود نفی کردند کنز برای او [سومی] است، و اطلاق عبارت آن صورت را که یابنده کنر دارای يد غاصبه باشد و یا به طور کلی غير ذی يد و – مثلا - عامل یکی از آن دو در خانه باشد را شامل شود، در حالی که وجهی برای تعلق كنز به آن دو وجود ندارد، زیرا کنز نزد عرف از توابع ملك است نظير معدن و آبی که از آن میجوشد، زیرا استخراج و تصاحب آن آب برای غير مالك جایز نیست.
اشکال: سببی که مملك عين از جنس إحياء یا شراء یا مانند این دو است به اصل خانه تعلق گرفته است، نه به آنچه از معادن و مياه و كنوز که در آن وجود دارد.
پاسخ: آری، ولی اینها نیز نزد عرف به تبع خانه مورد تملک قرار میگیرند، چون جزئی از خانه هستند و لا اقل این است که صاحب خانه اولي به اینها از دیگران است، [شیخ طوسی (ره)] در کتاب «الخلاف» گفته است: «اذا وجد ركازا في ملك مسلم او ذمي في دار الاسلام لا يتعرض له اجماعا و ان كان في دار الحرب فهو ركاز ...». [الخلاف 2: 123 مساله 150] و ظاهر این عبارت بيان حكم وضعي است و اینکه متعرض آن مالک آن نمیشود، نه اینکه فقط در مقام بیان حکم تكليفي باشد تا اینکه گقته شود: اگر از روی نسيان یا عصيان متعرض آن شود ملك او میشود، گرچه ظاهر كلام شيخ انصاري (قده) در کتاب خمسش تملك یابنده آن بر آن است. [کتاب الخمس ضمن تراث شیخ اعظم 11: 54].