eitaa logo
معارف ✔️
1.2هزار دنبال‌کننده
772 عکس
110 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین. 👈. @afmzre #مطالب_ناب_و_ارزشی_رو اینجا 👇👇👇 دنبال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
چندین سال پیش ، دختری نابینا زندگی می کرد که به خاطر نابینا بودن از خویش متنفر بود . او از همه نفرت داشت الا نامزدش. یک بار ، دختر به پسر گفت که اگر روزی بتواند دنیا را ببیند ، آن روز ، روز ازدواجشان خواهد بود . تا اینکه سرانجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک جفت چشم به دختر اهدا کند . آن گاه بود که توانست همه چیز ، از جمله نامزدش را ببیند. پسر شادمانه از دختر پرسید : آیا زمان ازدواج ما فرا رسیده؟ دختر وقتی که دید پسر نابینا است شوکه شد. بنابراین در پاسخ گفت : متاسفم نمی توانم با تو ازدواج کنم ، آخر تو نابینایی پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت ، سرش را به پایین انداخت و از کنار تخت دور شد بعد رو به سوی دختر کرد و گفت بسیار خوب فقط از تو خواهش می کنم مراقب چشمان من باشی . هنگامی که خدا انسان را اندازه می گیرد متر را دور قلبش می گذارد نه دور سرش ✍ نورمن وینسنت پیل