eitaa logo
مباحث
1.6هزار دنبال‌کننده
34.6هزار عکس
30.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 دکتر فواد ایزدی: برخی دانشجویان برای نترسیدن در اغتشاشات مشروب مصرف می‌کردند..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 این اشتباه را تکرار نکنید! 🎥 امام خمینی (ره) خطاب به سپاه، ارتش و بسیج: هر قدمی که عقب نشینی کنید آنها ده قدم جلو می‌آیند. با شدت و شجاعت تفاله ها آمریکا را کشور بیرون بریزید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢واکنش دنیا به حملات تروریستی چگونه است؟ در ایران چگونه است؟! 🎞️ این ویدیو را ببینید ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 بسیجی‌ها ناجیِ یک اغتشاشگر شدند 🔹شنبه ۱۴ آبان یک اغتشاشگر با خودرو روبروی مسجد جامع شهر قرچک توقف کرده و خواسته یک کوکتل مولوتوف را به سمت بسیجی‌ها پرتاب کند اما قبل از پرتاب، کوکتل مولوتوف درون ماشین آتش گرفته است. 🔹این موضوع باعث آتش گرفتن ماشین و خود فرد اغتشاشگر شده اما بلافاصله یکی از نیروهای بسیج به سمت خودرو رفته و او را بیرون کشیده و همزمان بقیه بسیجی‌ها آتش را خاموش کردند. @arman_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین فیلم از دستگیری عاملان پرتاب کوکتل مولوتف به یک مسجد در لواسانات بقیه رفقاشون هم آماده باشن ... |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حضور باصلابت مادر شهید سید روح الله عجمیان در مراسم تشییع فرزندش 🔹هم سیده، هم بسیجی، هم قهرمان، واژه‌های زیبای مادری است که امروز با افتخار با زبان اصیل لری در گوش دشمنان این سرزمین طنین انداز شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مواظب توپخانه دشمن باشید! 🔹 رهبر انقلاب: در جنگ تبلیغاتی، هزاران توپخانه دروغ پردازی و بزرگنمایی مشکلات به سمت این ملت در حال شلیک است. فضای مجازی این است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتی از مناظره رونالد ریگان و جیمی کارتر سپتامبر ١٩٨٠ ریگان: تا زمانی که شاه ایران بود ما اینجا احساس امنیت میکردیم، او چه کاری باید برای ما انجام می‌داد که نداد؟ خبیث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمنان و طرفداران داخلی‌شون بدونن: این انقلاب برای اربابان دنیا دردسرها خواهد داشت، این تازه اوله کاره...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۲۳۲ 🏷️ نتیجه انفاق ┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ ❁• وَ قَالَ عليه‌السلام مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ اَلْقَصِيرَةِ يُعْطَ بِالْيَدِ اَلطَّوِيلَةِ ┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: آن كَس كه با دست كوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گيرد. ┄┅═✧اا✧═┅┄ ✍️ قال الرضي و معنى ذلك أن ما ينفقه المرء من ماله في سبيل الخير و البر و إن كان يسيرا فإن الله تعالى يجعل الجزاء عليه عظيما كثيرا مى‌گويم: (معنى سخن اين است كه آنچه انسان از اموال خود در راه خير و نيكى انفاق مى‌كند، هر چند كم باشد، خداوند پاداش او را بسيار مى‌دهد و اليدان هاهنا عبارة عن النعمتين ففرق عليه‌السلام بين نعمة العبد و نعمة الرب تعالى ذكره بالقصيرة و الطويلة فجعل تلك قصيرة و هذه طويلة و منظور از «دو دست» در اينجا دو نعمت است، كه امام عليه السّلام بين نعمت پروردگار و نعمت از ناحيه انسان، را با كوتاهى و بلندى فرق گذاشته است كه نعمت و بخشش از ناحيه بنده را كوتاه، و از ناحيه خداوند را بلند قرار داده است لأن نعم الله أبدا تضعف على نعم المخلوق أضعافا كثيرة إذ كانت نعم الله أصل النعم كلها فكل نعمة إليها ترجع و منها تنزع بدان جهت كه نعمت خدا هميشگى و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا كه نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمتها است؛ بنا بر اين تمام نعمتها به نعمتهاى خدا باز مى‌گردد، و از آن سرچشمه مى‌گيرد) 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (در سود انفاق) فرموده است: كسيكه بدست كوتاه (مال و دارائى خود را هر چند اندك باشد در راه خدا) ببخشد بدست دراز (از جانب خدا) بخشش مى‌يابد. (سيّد رضىّ‌ «عليه الرّحمة» فرمايد:) و معنى اين فرمايش آنست كه آنچه را شخص از مال و دارائيش در راههاى خير و نيكى انفاق ميكند هر چند اندك باشد خداى تعالى جزاء و مزد آنرا بزرگ و بسيار مى‌گرداند (چنانكه در قرآن كريم س ۲ ى ۲۶۱ مى‌فرمايد: «مَثَلُ‌ اَلَّذِينَ‌ يُنْفِقُونَ‌ أَمْوٰالَهُمْ‌ فِي سَبِيلِ‌ اَللّٰهِ‌ كَمَثَلِ‌ حَبَّةٍ‌ أَنْبَتَتْ‌ سَبْعَ‌ سَنٰابِلَ‌ فِي كُلِّ‌ سُنْبُلَةٍ‌ مِائَةُ‌ حَبَّةٍ‌ وَ اَللّٰهُ‌ يُضٰاعِفُ‌ لِمَنْ‌ يَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ‌ وٰاسِعٌ‌ عَلِيمٌ‌» يعنى داستان آنانكه داراييهاشان را در راه خدا «به درويشان و مستمندان» مى‌دهند مانند داستان دانه‌ايست كه «از آن» هفت خوشه برويد كه در هر خوشه صد دانه باشد «يك دانه هفتصد دانه شود» و خدا «اين مقدار را» براى هر كه خواهد افزايش مى‌دهد و خدا بسيار بخشنده و دانا است.) و مراد از دو دست در اينجا دو نعمت است (نعمتى كه بنده داده و نعمتى كه خدا بخشيده) پس امام عليه السّلام نعمت بنده و نعمت پروردگار را به كوتاهى و درازى از هم جدا ساخته و نعمت بنده را كوتاه و نعمت خدا را دراز قرار داده؛ زيرا نعمتهاى خدا همواره بر نعمتهاى مخلوق بسيار افزون است؛ زيرا نعمتهاى خدا اصل و پايۀ همۀ نعمتها است و هر نعمتى بسوى آنها باز گشته و از آنها بيرون مى‌آيد و پيدايش مى‌يابد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام عليه السلام در اين گفتار نورانى اشاره به تفاوت پاداش الهى نسبت به اعمال بندگان كرده مى‌فرمايد: «كسى كه با دست كوتاه ببخشد با دست بلند به او بخشيده مى‌شود»؛ (مَنْ‌ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ‌ يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ‌) . اشاره به اين‌كه عطاى بندگان هرقدر زياد باشد در مقابل عطاى الهى و پاداش‌هاى بسيار عظيمش كم و كوچك است. قرآن مجيد مى‌فرمايد: «مَنْ‌ جٰاءَ‌ بِالْحَسَنَةِ‌ فَلَهُ‌ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا» ؛ هر كس كار نيكى را به جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد». در جاى ديگر مى‌فرمايد: «مَثَلُ‌ اَلَّذِينَ‌ يُنْفِقُونَ‌ أَمْوٰالَهُمْ‌ فِي سَبِيلِ‌ اَللّٰهِ‌ كَمَثَلِ‌ حَبَّةٍ‌ أَنْبَتَتْ‌ سَبْعَ‌ سَنٰابِلَ‌ فِي كُلِّ‌ سُنْبُلَةٍ‌ مِائَةُ‌ حَبَّةٍ‌ وَ اَللّٰهُ‌ يُضٰاعِفُ‌ لِمَنْ‌ يَشٰاءُ‌ وَ اَللّٰهُ‌ وٰاسِعٌ‌ عَلِيمٌ‌» ؛ كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند؛ كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد و خدا آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته باشد)، دو يا چند برابر مى‌كند؛ و لطف خدا گسترده، و او (به همه چيز) داناست». در اين آيه ملاحظه مى‌كنيم كه پاداش الهى هفتصد برابر و گاهى دو يا چند برابر اين مقدار است كه قابل مقايسه با كار نيك بندگان نيست. سرانجام در آيۀ ديگرى خداى متعال به بندگان عطاى «غير مجذوذ» (بخشش هميشگى و جاويدان) را نويد مى‌دهد. البته جاى تعجب نيست؛ عظمت خداوند و وسعت رحمت او و جود و بخشش چنين اقتضايى را دارد و همۀ اينها جزو برنامه‌اى تشويقى براى ايجاد انگيزه‌هاى قوى‌تر در بندگان براى انجام كارهاى خير است. تعبير به «يَد طَويله» (دست بلند) و «يَد قَصيره» (دست كوتاه) كنايه از نعمت‌هاى بزرگ و كوچك است، زيرا انسان معمولا چيزى را كه مى‌بخشد با دست خود مى‌بخشد. در حديثى كه مسلم در كتاب صحيح خود نقل كرده است مى‌خوانيم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به همسرانش فرمود: «أسْرَعُكُنَّ‌ لِحاقاً بي أطْوَلُكُنَّ‌ يَداً ؛ از ميان شما كسى زودتر به من ملحق مى‌شود كه دستش از همه بلندتر باشد» همسران پيامبر صلى الله عليه و آله معناى اين سخن را نفهميدند و گمان كردند اشاره به همين عضو مخصوص است و گاه طول دست خود را با هم مقايسه مى‌كردند تا اين‌كه «زينب بنت جحش» (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله) از دنيا رفت و نخستين كسى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه به آن حضرت ملحق شد و او زنى بود كه بسيار در راه خدا صدقه مى‌داد و كارهاى خير فراوانى مى‌كرد حتى وسائلى با دست خود مى‌ساخت و مى‌فروخت و بهاى آن را در راه خدا انفاق مى‌كرد اينجا بود كه آنها مراد پيامبر صلى الله عليه و آله را فهميدند.
‮مرحوم سيد رضى در اينجا بر خلاف روش معمولى خود، شرح نسبتاً مفصلى براى اين سخن آورده، مى‌گويد: «معناى اين كلام اين است كه آنچه انسان از اموال خود در راه خير و نيكى انفاق مى‌كند هرچند كم باشد خدا پاداش او را بسيار مى‌دهد و منظور از دو دست (دست كوتاه و بلند) در اينجا دو نعمت است كه امام عليه السلام ميان نعمت پروردگار و نعمت انسان را با كوتاهى و بلندى فرق گذاشته است؛ نعمت و بخشش از سوى بنده را كوتاه و آنچه را از ناحيۀ خداوند است بلند شمرده است و اين بدان جهت است كه نعمت خدا همواره چندين برابر نعمت مخلوق است، زيرا نعمت‌هاى الهى اصل و اساس تمام نعمت‌هاست؛ تمام نعمت‌ها به او باز مى‌گردد و از سوى او سرچشمه گرفته مى‌شود (حتى نعمتى كه انسان آن را به ديگرى مى‌بخشد آن هم از سوى خداست و با توفيق الهى بذل و بخشش مى‌شود)»؛ (قالَ‌ الرَّضِيُّ‌ وَ مَعنىٰ‌ ذٰلِكَ‌ أنَّ‌ ما يُنْفِقُهُ‌ الْمَرْءُ‌ مِنْ‌ مالِهِ‌ فِي سَبيلِ‌ الْخَيْرِ وَ الْبِرِّ وَ إنْ‌ كانَ‌ يَسيراً فَإنَّ‌ اللّٰهَ‌ تَعالىٰ‌ يَجْعَلُ‌ الْجَزاءَ‌ عَلَيْهِ‌ عَظيماً كَثيراً وَ الْيَدانِ‌ هاهُنا عِبارَةٌ‌ عَنِ‌ النِّعْمَتَيْنِ‌ فَفَرَّقَ‌ عليه السلام بَيْنَ‌ نِعْمَةِ‌ الْعَبْدِ وَ نِعْمَةِ‌ الرَّبِّ‌ تَعالىٰ‌ ذِكْرُهُ‌ بِالْقَصيرَةِ‌ وَ الطَّويلَةِ‌ فَجَعَلَ‌ تِلْكَ‌ قَصيرَةً‌ وَ هٰذِهِ‌ طَويلَةً‌ لِأنَّ‌ نِعَمِ‌ اللّٰهِ‌ أبَداً تَضْعُفُ‌ عَلىٰ‌ نِعَمِ‌ الْمَخْلُوقِ‌ أضْعافاً كَثيرَةً‌ إذْ كانَتْ‌ نِعَمِ‌ اللّٰهِ‌ أصْلُ‌ النِّعَمِ‌ كُلُّهٰا فَكُلُّ‌ نِعْمَةٍ‌ إلَيْها تَرْجِعُ‌ وَ مِنْها تَنْزِعُ‌)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سوم»» شب – مسیر جاده خاکی مینی بوس دهاتی ها در مسیر جاده خاکی بود. ده دوازده نفر مسافر داشت که همشون خواب بودند و شاگرد شوفر هم روی صندلی بغل راننده خوابش برده بود. راننده هم گاهی خمیازه میکشید و دهانش را به پهنای صورتش باز میکرد. آهنگ قدیمی تُرکی هم روشن بود و وقتی راننده دید داره خوابش میبره، یه کم صداشو بلندتر کرد ولی اثری نداشت. ازطرف روبرو، پیرمرد موتوری در حال رفتن در مسیرش بود. چراغ موتورش سوسو میزد تا اینکه کلا خاموش شد. یکی دو بار با انگشت شستش، دکمه چراغ موتورش را امتحان کرد ببینه روشن میشه یا نه؟ دید روشن نمیشه. یکی دو بار با دست زد به جعبه چراغ جلویی اما دید کار نمیکنه. بی خیال شد و به راهش ادامه داد. از طرف دیگه، شکنجه گر3 همین طور که رانندگی میکرد به دور و برش دقت میکرد. انگار دنبال چیزی میگشت. حتی یکی دو بار هم سرعتش کم کرد و با دقت به دور و برش نگا کرد اما چیز خاصی ندید و به مسیرش ادامه داد. راننده مینی بوس دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و مسیرش را تار میدید. تا اینکه بی اختیار گردنش کج و جاده از جلوی چشمش به طور کامل محو شد. موتوری روبرو هم به خیال اینکه از کنار مینی بوس رد میشه، خیلی عادی به مسیرش ادامه داد و به خاطر نور زیادی که از مینی بوس به چشمش میخورد، راننده خوابیده و گردن کج شده اش را ندید. تا اینکه دست راننده مینی بوس که روی فرمون بود، کم کم شل شد و فرمون به تدریج منحرف شد و به سمت دیگرِ جاده رفت. یعنی همان مسیری که پیرمرد موتور سوار داشت از روبرو می آمد. تا اینکه کامل به هم نزدیک شدند و مینی بوس با همان سرعتی که داشت، محکم با موتور و موتور سوار بیچاره برخورد کرد. شکنجه گر3 که به طرف پایین جاده رانندگی میکرد و به پایین تپه اِشراف داشت، ناگهان دید که صدای مهیبی اومد. فورا سرشو برگردوند به همان طرف که صدا آمد. تو همون تاریکی به زور دید که مینی بوس محکم به یک چیزی برخورد کرده و در حال چپ شدن به پایین تپه است. صحنه وحشتناکی بود. اینقدر که با دیدن غلت خوردن مینی بوس با صدای مهیب و برخورد با سنگ های بزرگ، چشمش گرد شده بود و به وحشت افتاد. توقف کرد و با چشمانش مسیر سقوط و لته پاره شدن مینی بوس به پایین تپه را تعقیب میکرد. فکری به ذهنش رسید. نگاهی از طریق آیینه جلو به طرف صندوق عقب کرد. دنده عوض کرد و راه افتاد. یک دو ساعت گذشت. جمعیت زیادی در حیاط و راهروی بیمارستان جمع شده بودند و در حال جا به جا کردن تصادفی ها و اموات و مجروحان از ماشین های آمبولانس و سایر ماشین ها به تخت های بیمارستان و بردن به طرف بخش اورژانس بودند. یکی از پرستارها از یکی از محلی ها پرسید: چند نفرن؟ مرد جواب داد: نمیدونم. کلا دوازده سیزده نفر! پرستار که مشخص بود با دیدن آن صحنه هولناک از آن همه آدم درب و داغون هول شده با صدای بلندتر به بقیه گفت: همشونو بیارین اینجا ... از این طرف ... سریع تر! مسیر آمبولانس ها تا بخش، مملو از رفت و آمد سریع دکتر و پرستار و مردم بود. یه پرستار دیگه در بخش ایستاده بود و بقیه را رهنمایی میکرد: همین جا ... به ترتیب ... جا برای همشون هست ... پرستار اولی چشمانش را مالوند تا چهره ها را بهتر ببیند. سپس صداشو بلندتر کرد و به محلی ها گفت: اگه کسی اینا را میشناسه بمونه تا شناسایی بشن. یکی از محلی ها گفت: من مال همون اطرافم. پرستار پرسید: شما زنگ زدین اورژانس؟ مرد جواب داد: نه ... دیدم یه ماشین کنار جاده ایستاده و درِ صندوق عقبش بالاست. وایسادم ببینم چی به چیه؟ که دیدم یه مرد از پایینِ تپه اومد بالا و در صندوق عقبش بست و سوارش شد و رفت. فکر کنم اون زنگ زده. پرستار دوم پرسید: پس چرا رفت؟ کسی اونو ندیده؟ محلی گفت: ندیدمش. شاید ترسیده بمونه. همشون خوابیدند ردیف هم. سر و وضعشون خونی و همه بیهوش. پرستار از نفر اول شروع کرد و با چک لیستی که داشت، با همون محلی که گفته بود من اهل همونجام، شروع کردند به شناسایی. پرستار: اینو میشناسی؟ مرد: آره بیچاره. رانندشه. مرده؟ پرستار: آره. مرد: این چی؟ شاگرد شوفره! پرستار: اینم آره ... مُرده بنده خدا . مرد: این فلانیه ... اینم فلانی ... اینو نمیشناسم ... اینم آره ... مال روستای بغلیه ... اینم پسر فلانیه ... تا اینکه مرد محلی و پرستار به تخت آخر رسیدند. یه تکون هایی میخورد و حالش از بقیه بهتر بود اما تو حال خودش نبود و گاهی کلمات بی ربط و هذیان میگفت. پرستار: فقط این بی هوش نشده. اینو میشناسی؟ مرد سرشو به پسری که روی تخت خوابیده بود نزدیکتر کرد و گفت: نه ... نمیشناسم ... اصلا ندیدمش ... پرستار: داره هذیون میگه. فارسی حرف میزنه؟ مرد: آره انگار. خیلی واضح نیست. ولی آره ... فارسی حرف میزنه. پرستار: شاید پناهنده است.
مرد: شاید ... ولی تو مینی بوس چی میخواسته؟ این مینی بوس داشته برمیگشته روستا! پرستار: چه میدونم آقا ... چه سوالایی میپرسی! خب دیگه ممنون ... دیگه به کمک شما نیازی نیست ... بفرمایید ... بفرمایید. مرد محلی که مشخص بود مشکوک شده، همینجوری که داشت از تصادفی ها دور میشد، چشمش به تخت آخر دوخته شده بود. برای چند ثانیه چشم ازش برنداشت. تا اینکه دیگه به سمت در رفت از بخش خارج شد. شکنجه گر3 دید که اون مردی که برای شناسایی رفته بود داخل، خارج شد و در حالی که پشتش به اون بود، از کنارش رد شد و رفت بیرون. شکنجه گر که داشت از آب سرد کنِ کنار بخش آب برمیداشت، چرخید و از لا به لای در نگاهی به تخت تصادفی ها کرد و بابک را دقیق تر روی تخت آخر دید زد. وقتی دیدش انگار خیالش راحت شد. گوشیشو بیرون آورد و همین طور که داشت آب میخورد، یواشکی از بابک از فاصله دور عکس گرفت و بعدش گوشیشو گذاشت تو جیبش. آب خوردنش که تموم شد، لیوانش انداخت تو سطل و مثل یه مراجعه کننده معمولی، از بیمارستان خارج شد و رفت. کاک رسول که از خستگی داشت چشماشو میمالید، به محض شنیدن صدای پیام به تلگرامش سر زد و آخرین چیزی که براش اومده بود باز کرد. پیام: حالش خوبه. بفرستم تایید کنی؟ پاسخ کاک رسول: اینجوری بهتره. تصویری براش اومد. بازش کرد و بدون اینکه در اون عکس دقت کنه، فورا ارسال کرد برای یه اکانت دیگه. ازطرف دیگه، مرد محلی که برای شناسایی تصادفی ها رفته بود داخل، وقتی از بیمارستان خارج شد و در پارکینگ، به طرف ماشینش میرفت، گوشیش درآورد و شماره ای گرفت. صدا: چرا الان زنگ زدی؟ مرد: یه عده نزدیک ما تصادف کرده بودند و آوردمیشون بیمارستان. چند تاشون مردند و بعضیاشون زنده هستند. صدا: چه دخلی به ما داره؟ مرد محلی گفت: یه چیزی اذیتم میکنه! صدا: خب؟ مرد: بینشون یه جوون ایرانی هم بود. صدا: مطمئنی ایرانیه؟ مرد: فارسی هذیون میگفت. صدا: بی هوشه؟ مرد: فعلا آره. فکر کنم. صدا: میفرستم بررسی کنند. شاید پناهنده است. کدوم بیمارستان؟ مرد: نزدیک خودمون. صدا: حالا چی میگفت؟ چی هذیون میکرد؟ مرد: یه اسم را مدام تکرار میکرد. صدا: چه اسمی؟ مرد: جملاتش نامفهوم بود. منم خیلی دقت نکردم. ینی پرستار نذاشت. ولی مدام میگفت «محمد» 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 عده ای داشتن آماده میشدن برن وضو بگیرن برای نماز صبح. صدای اذان صبح در فضا پیچیده بود. مجید: قربان پیام تصویری داریم. به اکانت اختصاصی خودتون اومده. محمد: بفرست. تصویر در مانیتور بزرگ وسط اتاق به نمایش گذاشته شد. عکس بابک بود که روی تخت دراز کشیده. محمد گفت: ازشون تشکر کن و بگو «محمد» سلام رسوند. بعدش هم لبخندی زد و در حالی که داشت آستین هاشو برای وضو بالا میزد، زیر لب گفت: به قول بچه ها؛ این تازه شروع ماجراست! «بسم الله الرحمن الرحیم» ادامه دارد... @mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تلاوت
064 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ﷽ ؛. ✨ ثوابِ تلاوت این صفحه هدیه به تمام و و نهی از منکر ═════❖•°🌸 °•❖════ ✨ @Nafaahat
⭕️ اروپا در آستانه فروپاشی است /  «ما» مشت آخر را به آمریکا می‌زنیم و وارث جهان خواهیم شد. 👤وحید یامین پور، معاون وزیر ورزش: 🔹علت اصلی اعتراضات أخیر، اقتصادی نیست. تحریم های اقتصادی قدرت کنترل جمهوری اسلامی را ندارند؛ لذا دشمن از طریق کنترل خیابانی، به دنبال کنترل جمهوری اسلامی است.  🔹 ما و آمریکا مثل دو بوکسوری هستیم که در دو راند همدیگر را زده و خسته شده‌اند؛ آن کَس که در راند آخر، مشت آخر را بزند وارث جهان خواهد شد. 🔹اروپا در آستانه فروپاشی است! و قیمت سوخت در فرانسه ۲۲ برابر شده است. ما مشت آخر را به آمریکا می زنیم و وارث جهان خواهیم شد. ان شاءالله ...