فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_تویی که شدی دختر شهید ...
#حجاب_وصیت_شهدا
#مدیون_شهدائیم
#حجاب
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آقای محسنی اژهای شما مردم را ناامید کردید/ 😔
🎞️ صحبتهای و انتقادات حجت الاسلام رسایی درباره حجت الاسلام اژهای
#برخورد_بازدارنده
#حجاب_حکم_خدا
#امید
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری_کلیپ | مثل کوه استوار
✏️ رهبر انقلاب: در شرح حال یکی از همین شهدای [مدافع] حرم خواندم که به همسرش میگوید شما راضی نبودی من شهید بشوم، شما نمیگذاری من شهید بشوم؛ التماس میکند به همسرش که تو راضی بشو تا من شهید بشوم. دنیای مادّی معنای این حرفها را نمیفهمد، درک نمیکند. این روحیه و این اعتقاد است که جوانِ مؤمنِ انقلابیِ ما را در مقابل حوادث، مثل کوه استوار نگه میدارد. ۱۳۹۷/۰۹/۲۱
🌷 #پلاک
💻 Farsi.Khamenei.ir
📣 خط حزبالله ۳۹۶ | مجاهد مؤمن امیدوار
🔹 شماره سیصد و نود و ششم هفتهنامه خطحزبالله، با عنوان «مجاهد مؤمن امیدوار» منتشر شد.
📝 یادداشت هفته این شماره خطحزبالله، نقش اساسی دو عنصر ایمان و امید را در حرکت تحولآفرینانه امام خمینی (قدسسره) بررسی کرده است.
🔸خط حزبالله در گزارش هفته خود با عنوان «پاسداشت سرمایه معنوی کشور» به این پرسش پاسخ داده است که «چرا رهبر انقلاب اسلامی، بر ترویج آثار مربوط به دوران دفاع مقدس و ادبیات جهاد و مقاومت تاکید دارند؟»
🌷 شماره این هفته خط حزبالله به روح مطهر دانشجوی شهید ناصرالدین باغانی تقدیم میشود.
📥 نسخه PDF👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 احمقها ملت ایران را نشناختند!
📹 نماهنگی از بیانات أخیر رهبر انقلاب درباره اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱
#جنگ_ترکیبی
#جنبش_احمقها
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
#کتاب_بخوانیم #کتاب منتهی الآمال باب هشتم : در تاریخ حضرت امام بحق ناطق مبین المشکلات و الحقائق جن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مباحث
سیزدهم | فیض بن المختار کوفی است که ثقه و از روات حضرت باقر و صادق علیه السلام است. وقتی خدمت حضرت ص
#کتابخوانی | منتهی_الآمال
چهاردهم | لیث بن البختری مشهور به ابوبصیر مرادی
قاضی نوراللّه در ( مجالس ) در ترجمه او گفته که در ( کتاب خلاصه ) مذکور است که کنیت او ابوبصیر و ابومحمّد است و از راویان امامین الهُمامین محمّد بن علی الباقر و جعفر بن محمّد الصادق علیهما السلام بوده و حضرت امام محمدباقر علیه السلام در شأن او فرموده که بَشِّرِ الْمُخْبِتینَ بِالْجَنَّهِ؛ یعنی بشارت است آن کسانی را که خشوع از برای خدا می کنند به دخول جنت و از آن جمله ( لیث ) خواهد بود.
و در ( کتاب خلاصه ) از ( مختار کشی ) از جمیل بن دراج روایت نموده که گفت از حضرت امام جعفر علیه السلام شنیدم که می فرمود:
( بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ بِالْجَنَّهِ بُرَیْدُ بْنُ مُعاوِیَهِ الْعجلی وَ اَبُوبَصیر لَیْثُ بْن الْبَخْتَری الْمُردی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرارَهٌ نُجَباءُ اُمَناءُ اللّهِ عَلی حَلالِهِ وَ حَرامِهِ لَوْلا هؤُلاءِ لاَنْقَطَعَتْ آثارُ النَّبُوَهِ وَ انْدَرَسَتْ. )
و ایضا در ( کتاب کشی ) مسطور است که ابوبصیر یکی از آنها است که اجماع نموده اند امامیه بر تصدیق او و اقرار کرده اند به فقه او.
و از ابوبصیر روایت کرده که گفت : روزی به خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رفتم. از من پرسیدند که در وقت موت علباء بن درّاع الاسدی حاضر شده بودی ؟ گفتم : بلی ، و او در آن حال مرا خبر کرد که تو ضامن دخول بهشت از برای او شده ای و از من استدعا کرد که این مضمون را یاد شما آورم ، گفتند که راست گفته است؛ پس من به گریه درآمدم گفتم که جان من فدای تو باد تقصیر من چیست که قابل این عنایت نشده ام مگر پیر سالخورده ضریر البصر منقطع به درگاه دین پناه شما نیستم ؟ آن حضرت عنایت نموده فرمودند که از برای تو نیز ضامن بهشت شدم. من گفتم که پدران بزرگوار خود را نیز می خواهم که از برای من ضامن سازی و یکی را بعد از یکی نام بردم ، آن حضرت فرمود که ضامن کردم ، باز گفتم که می خواهم جد عالی مقدار خود را نیز ضامن سازی ، گفتند که چنین کردم ، و دیگر باره درخواست نمودم که حضرت حق جل و علا را ضامن سازد و آن حضرت لحظه ای سر مبارک گردانیدند و بعد از آن گفتند که این نیز کردم.
مولف گوید: که شیخ کشی از شعیب عقرقوفی روایت کرده است که گفت : گفتم به حضرت صادق علیه السلام که بسا شود ما محتاج شویم به سؤال بعض مسایل ، از کی سؤال کنیم ؟ فرمود: بر تو باد به اسدی ، یعنی ابوبصیر.
شیخ ما در ( خاتمه مستدرک ) فرموده : مراد به ابوبصیر، ابومحمّد یحیی بن قاسم اسدی است به قرینه قائد، یعنی عصاکش او علی بن ابی حمزه ، که تصریح کرده اند علما به آنکه او راوی کتاب او است و این ابوبصیر ثقه است چنانکه در ( رجال شیخ ) و ( خلاصه ) است و عقرقوفی پسر خواهر ابوبصیر مذکور است .
پانزدهم | محمّد بن علی بن نعمان کوفی ابوجعفر معروف به ( مؤمن الطّاق ) و به ( احول ) نیز و مخالفین ، او را ( شیطان الطاق ) می گفتند. دکانی داشت در کوفه در موضعی معروف به طاق المحامل ، و در زمان او پول قلبی (تقلّبی ) پیدا شده بود که کسی نمی شناخت به ملاحظه آنکه باطن آن پولها قلب بود نه ظاهرش لکن به دست او که می دادند می فهمید و بیرون می آورد قلب آن را، از این جهت مخالفین او را شیطان الطاق گفتند.
و او یکی از متکلمین است و چند کتاب تصنیف کرده از جمله ( کتاب افعل لاتفعل ) و احتجاج او با زید بن علی علیه السلام و هم محاجّه او با خوارج مشهور است و مکالمات او با ابوحنیفه معروف است .
روزی ابوحنیفه به وی گفت که شما شیعیان اعتقاد به #رجعت دارید؟ گفت : بلی ، گفت : پس پانصد اشرفی (درهم ) به من قرض بده و در رجعت که به دنیا برگشتم از من بگیر، ابوجعفر فرمود از برای من ضامنی بیاور که چون به دنیا بر می گردی به صورت انسان برگردی تا من پول بدهم؛ زیرا که می ترسم به صورت بوزینه برگردی و من نتوانم از تو وجه خود را دریافت نمایم .
و هم روایت شده که چون حضرت صادق علیه السلام رحلت فرمود، ابوحنیفه به مؤمن الطّاق گفت : یا اباجعفر! امام تو وفات کرد، مؤمن گفت : ( لکِن امامُکَ مِنَ المُنْظَرین اِلی یَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ ) ؛ اگر امام من وفات نمود امام تو شیطان 😈 نمی میرد تا وقت معلوم .
و در ( مجالس المؤمنین ) است که روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در یکی از مجالس نشسته بود که ابوجعفر از دور پیدا شده و متوجه جانب ایشان شد و چون ابوحنیفه را نظر بر او افتاد از روی تعصب و عناد به اصحاب خود گفت که قَدْ جاءَکُمُ الشِّیْطانُ؛ یعنی شیطان به سوی شما آمد. ابوجعفر چون این سخن بشنید و نزدیک رسید این آیه را بر ابوحنیفه و اصحاب او خواند: ( اِنّا اَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا )
و ایضا مروی است که چون ضحاک که یکی از خارجیان بود و در کوفه خروج نمود و نام خود را امیرالمؤمنین نهاد و مردم را به مذهب خود می خواند، مؤمن الطاق نزد او رفت و چون اصحاب ضحاک او را دیدند بر روی او جستند و او را گرفته نزد صاحب خود بردند؛ پس مؤمن الطاق به ضحّاک گفت که من مردی ام که در دین خود بصیرتی دارم و شنیده ام که تو به صفت عدل و انصاف اتصاف داری؛ بنابراین دوست داشتم که در اصحاب تو داخل باشم؛ پس ضحاک به اصحاب خود گفت که اگر این مرد با ما یار شود کار ما رواجی خواهد یافت. آنگاه مؤمن الطاق به ضحاک خطاب نمود و گفت که چرا تبرا از علی بن ابی طالب علیه السلام می کنی و قتل و قتال او را حلال دانسته اید؟ ضحاک گفت : برای آنکه او حَکم گرفت در دین خدا و هرکه در دین خدای تعالی حکَم گیرد قتل و قتال او و بیزاری از او حلال است. مؤمن الطاق گفت : پس مرا از اصول دین خود آگاه ساز تا با تو مناظره کنم و هرگاه حجّت تو بر حجت من غالب آمد در سِلک اصحاب تو درآیم و مناسب آن است که جهت تمیز صواب و خطای هریک از من و تو در مناظره ، کسی را تعیین کنی تا مُخطی را در خطای او ادب نماید و از برای مُصیب به صواب حکم نماید. پس ضحاک به یکی از اصحاب خود اشاره نمود و گفت : این مرد در میان من و تو حکم باشد که عالم و فاضل است. مؤمن الطاق گفت : البته این مرد را حکم می سازی در دینی که من آمده ام تا با تو در آن مناظره نمایم؟ ضحاک گفت : بلی؛ پس مؤمن الطاق روی به اصحاب ضحاک نموده گفت : اینک صاحب شما حکم گرفت در دین خدای ، دیگر شما دانید! چون اصحاب ضحاک آن مقاله را شنیدند چندان چوب و شمشیر حواله ضحاک نمودند که هلاک شد.
شانزدهم | محمّد بن مسلم بن رباح یا (ریاح ) ابوجعفر ( الطحّان الثقفی الکوفی
از بزرگان اصحاب باقرین علیهما السلام و از حواریین ایشان و از مخبتین و اورع و افقه مردم و از وجوه اصحاب کوفه است . ( وَ هُوَ مِمَّنِ اجْتَمِعَتِ الْعصابَهُ عَلی تَصْحیح ما یَصِحُّ عَنْهُ وَ عَلی تَصْدیقِهِ وَ الاِنْقِیاد لَهُ بِالْفِقْهِ )
و روایت شده که چهار سال در مدینه اقامت نمود و از خدمت حضرت امام محمدباقر علیه السلام استفاده احکام دینی و معارف یقینی می نمود و بعد از آن از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام استفاده حقایق می نمود و از او روایت شده که گفته سی هزار حدیث از حضرت باقر علیه السلام و شانزده هزار حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام أخذ کرده ام.
و روایت شده که ثقه جلیل القدر عبداللّه بن ابی یعفور خدمت حضرت صادق علیه السلام عرضه می دارد که برای من ممکن نمی شود همیشه خدمت شما برسم و بسا مردی از اصحاب ما بیاید نزد من و از من مسألهای بپرسد و نیست نزد من جواب هر سؤالی که از من می پرسند چه بکنم ؟ فرمود: چه مانع است تو را از محمّد بن مسلم! پس به درستی که او اخذ کرده از پدرم و نزد او وجیه بوده.
و روایت شده از محمّد بن مسلم که گفت : شبی در پشت بام خود خوابیده بودم شنیدم که کسی در خانه مرا می زند پس آواز دادم که کیست ؟ گفت منم کنیزک تو رحمک اللّه. من به کنار بام رفتم و سر کشیدم دیدم که زنی ایستاده است چون مرا دید گفت : دختر نوعروس من حامله بود و او را درد زاییدن گرفت و نازاییده به آن درد بمرد و فرزند در شکم او حرکت می کند چه کار باید کرد؟
و حکم صاحب شرع در این باب چیست ؟ پس به او گفتم : ای امه اللّه ! مثل این مسأله را روزی از حضرت امام محمدباقر علیه السلام پرسیدند آن حضرت فرمود که شکم مرده را بشکافند و فرزند را بیرون آرند، تو چنان کن. بعد از آن به او گفتم که ای امة اللّه ! من مرده ام که در زاویه صاحب رأی و قیاس است جهت حکم این مسأله رفته بودم گفت که من در این مساءله چیزی نمی دانم نزد محمّد بن مسلم ثقفی برو که او تو را از حکم این مسأله خبر خواهد داد و هرگاه تو را در این مسأله فتوی دهد تو نزد من باز آی و مرا خبر ده؛ پس به او گفتم : برو به سلامت ، و چون صباح شد به مسجد رفتم دیدم که ابوحنیفه نشسته و همان مسأله را با اصحاب خود در میان دارد و از ایشان سؤال می کند و می خواهد که آنچه که از من در جواب این مسأله به او رسیده به نام خود اظهار کند، پس از گوشه مسجد تنحنحی کردم! ابوحنیفه گفت : خدا بیامرزد تو را بگذار ما را که یک لحظه زندگانی کنیم.
و از زراره رضی اللّه عنه ، روایت است که وقتی ابوکریبه ازدی و محمّد بن مسلم ثقفی جهت ادای شهادتی نزد ( شریک ) قاضی کوفه آمدند، ( شریک ) زمانی در صورت ایشان تأمل نمود آثار صلاح و تقوی و عبادت در ناصیه ایشان دید گفت : جعفریان و فاطمیان یعنی این دو نفر از شیعیان حضرت جعفر و فاطمه و منسوب به این خانواده هستند، ایشان گریستند، ( شریک ) سبب گریه ایشان پرسید، فرمودند: برای اینکه ما را شمردی از شیعیان و جزء مردمانی گرفتی که راضی نمی شوند ما را برادران خود بگیرند به جهت آنچه مشاهده می کنند از سخافت و کمی ورع ما و هم نسبت دادید به کسی که راضی نمی شود که امثال ما را از شیعه خود بگیرد؛ پس اگر تفضل نمود و ما را قبول فرمود پس بر ما منت نهاده و تفضل فرموده . ( شریک ) تبسم کرد و گفت : هرگاه مرد در دنیا پیدا می شود باید مانند شما بوده باشد.
و وارد شده که محمّد بن مسلم مردی مالدار و جلیل بود. حضرت باقر علیه السلام به وی فرمود: تواضع کن ای محمّد! پس در کوفه زنبیلی پر از خرما برداشت و ترازویی بر دست گرفت و بر در مسجد نشست و مشغول خرما فروشی شد. قوم او به نزد او جمع شدند و گفتند: این کار تو باعث فضیحت ما است ! فرمود: مولای من مرا امر فرموده به چیزی که من دست از آن برنخواهم داشت ، گفتند: اگر لاعلاج خواهی کسبی کنی پس در دکان آرد فروشی بنشین؛ پس برای او سنگ آسیا و شتری مهیا کردند که گندم و جو آرد کند و بفروشد. محمّد قبول کرد و از این جهت است که او را ( طحّان ) گفتند.
در سنه یک صد و پنجاه وفات کرد.
#نهج_البلاغه | #حکمت ۴۴۵
🏷️ ارتباط صفات اخلاقی
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: اگر در كسى خصلتى شگفت ديديد، همانند آن را نيز انتظار كشيد.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ پيشرفت صفات) فرموده است: هر گاه در كسى صفت و خوى شگفت آورندهاى باشد (خواه نيك و خواه زشت) همانندهاى آنرا منتظر باشيد (كه خوبتر خواهد بود اگر آن صفت خوب بوده و زشتتر اگر آن صفت زشت باشد).
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اشاره به نكتهاى مىكند كه براى شناخت باطن اشخاص غالباً مفيد و مؤثر است، مىفرمايد: «هرگاه در انسانى خوى و خصلت خوب و خوشايندى باشد انتظار همانندهايش را نيز (در او) داشته باشيد»؛ (إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ، فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا).
💡 «خَلَّةٌ» (به فتح خاء و تشديد لام) به معناى خصلت و خوى و صفات اخلاقى است.
💡«رَائِقَةٌ» از مادۀ «روق» (بر وزن ذوق) به معناى زيبا بودن و جلب توجه كردن است و در بعضى از نسخ «رائعة» آمده است كه همان معنا را مىرساند.
طبيعى است كه وقتى بر شاخۀ درختى ميوۀ خوب و جالبى ببينيم دور از انتظار نيست كه همانند آن در شاخههاى ديگر نيز يافت شود.
همچنين هر گاه انسان در جايى به قطعه سنگ قيمتىاى برخورد كند چه بسا كه نشانۀ وجود معدنى از آن در آنجا باشد. اين سخن در وجود انسان دليل روشنى دارد و آن اينكه كارهايى كه انسان بهطور مكرّر انجام مىدهد يك ريشۀ باطنى دارد كه در نهاد اوست و اين ريشۀ باطنى سبب مىشود كه مشابهات آن نيز در وى ظاهر گردد.
همان گونه كه عكس آن نيز چنين است؛ هرگاه ببينيم انسانى بدزبان و فحاش است غالباً، پى مىبريم كه در كارهاى ديگر نيز در مسير غلط و ناپسند قرار دارد؛ از چنين انسانى نمىتوان انتظار امانتدارى و صداقت داشت.
به تعبير ديگر، نيكىها و بدىها غالباً بههم پيوستهاند گويى يكديگر را صدا مىزنند و دعوت مىكنند.
البته ممكن است استثنائاتى وجود داشته باشد كه شخصى تنها يك صفت خوب يا يك صفت بد داشته باشد و بقيۀ صفاتش با آن هماهنگ نباشد ولى همانگونه كه اشاره شد اينها جنبۀ استثنايى دارد نه قاعدۀ كلى.
به هر حال اين گفتار حكيمانه دو پيام براى ما دارد:
پيام اول درمورد انسانشناسى است كه براى شناخت افراد، غالباً مىتوان روى يكى از صفات خوب يا بد آنها تكيه كرد و آن را نشانهاى براى بقيۀ صفات دانست.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
مباحث
نهج البلاغه | #نامه_ها ✉️ نامه ۴۷ - وصيت امام عليه السلام به فرزندانش پس از ضربت ابن ملجم (علیه ال
#نهج_البلاغه | #نامه_ها
✉️ نامه ۴۸ - به معاویه در بیان عوامل هلاکت دین و دنیا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🗞️و من كتاب له عليهالسلام إلى معاوية (علیه الهاویة)
📜 فَإِنَّ اَلْبَغْيَ وَ اَلزُّورَ يُوتِغَانِ اَلْمَرْءَ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ وَ يُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِكٍ مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ اَلْحَقِّ فَتَأَلَّوْا عَلَى اَللَّهِ فَأَكْذَبَهُمْ
همانا ستمگرى و دروغ پردازى، انسان را در دين و دنيا رسوا مىكند، و عيب او را نزد عيب جويان آشكار مىسازد، و تو مىدانى آنچه كه از دست رفت باز نمىگردد. گروهى باطل طلبيدند، و خواستند با تفسير دروغين، حكم خدا را دگرگون سازند، و خدا آنان را دروغگو خواند.
فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ اَلشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ
معاويه، از روزى بترس كه صاحبان كارهاى پسنديده خوشحالند، و تأسف مىخوردند كه چرا عملشان اندك است، آن روز كسانى كه مهار خويش در دست شيطان دادند سخت پشيمانند
وَ قَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَسْنَا إِيَّاكَ أَجَبْنَا وَ لَكِنَّا أَجَبْنَا اَلْقُرْآنَ فِي حُكْمِهِ وَ اَلسَّلاَمُ
تو ما را به داورى قرآن خواندى، در حالى كه خود اهل قرآن نيستى، و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم؛ بلكه داورى قرآن را گردن نهاديم. با درود.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
📜 ترجمه فیضالاسلام:
🗞️ از نامههاى آن حضرت عليه السّلام است به معاويه (كه او را اندرز مىدهد):
(۱) پس ستمگرى و دروغگويى شخص را در دين و دنيايش تباه مىگردانند، و نقص و بىقدريش را نزد عيب جويش هويدا مىسازند، و تو ميدانى كه در نمىيابى آنچه (خواهشهاى در دنيا، يا يارى عثمان بعد از كشته شدنش) را كه از دست رفتن آن مقدّر شده است، و گروههايى كارى (امامت و خلافت) را نادرست قصد كردند، و (براى پيروى ننمودن از امام حقيقى، يا نقض عهد و بدست آوردن رياست و كالاى دنيا) دستور آشكار الهىّ را تأويل نمودند (خلافت را بميل خود به رأى مردم واگذاشتند، و براى رسيدن به آرزوى خويش خونخواهى عثمان را بهانه نمودند) پس خدا ايشان را دروغگو خوانده (و عذاب و كيفر دروغگويان را بآنها خواهد داد)
(۲) پس بر حذر باش از روزى كه در آن خوشنود است كسيكه پايان كارش را پسنديده يافته و پشيمان است كسيكه اختيارش را بشيطان داده و با او ستيزگى نكرده است (مهار خود را از كف او بيرون نكشيده تا بهر جا كه خواسته او را برده).
(۳) و تو ما را (در جنگ صفّين) بحكم قرآن دعوت نمودى با اينكه اهل قرآن نبودى (چون كارهايت بر خلاف دستور و احكام آنست) و ما ترا پاسخ نداديم؛ بلكه حكم قرآن را پذيرفتيم، و درود بر آنكه شايسته است.
╭───๛- - - - - ┅╮
📜 @Mabaheeth
╰──────────
📜 امام عليه السلام در اين نامۀ كوتاه و پر معنا چند نكتۀ مهم را به معاويه يادآور مىشود كه اگر پند امام عليه السلام را به گوش جان شنيده بود و به كار بسته بود آن همه فساد در جهان اسلام پيدا نمىشد و شجرۀ شوم بنىاميّه در سرزمين مقدّس اسلام رشد و نمو نمىكرد.
نخست به صورت اندرزى كلّى مىفرمايد: «(#بدانيد) به يقين ظلم و ستم و سخنان باطل و بر خلاف حق، انسان را در دين و دنيايش به هلاكت مىافكند و عيوب او را نزد عيبجويان آشكار مىسازد»؛ (وَ إِنَّ الْبَغْيَ وَ الزُّورَ يُوتِغَانِ الْمَرْءَ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ، وَ يُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ)
آرى هيچ چيز بدتر از ظلم و گفتار باطل نيست؛ زيرا انسان را #فريب داده و به وادىهاى خطرناكى مىكشاند كه هيچگونه راه بازگشتى از آن ندارد و دين و دنيايش را بر باد مىدهد و در افكار عموم مردم فردى فاسد و مفسد معرفى خواهد شد.
در دومين نكته مىفرمايد: «من مىدانم كه آنچه (از سوى خداوند) فوت آن مقدّر شده به دست نخواهى آورد»؛ (وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِكٍ مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ). بسيارى از شارحان نهجالبلاغه، اين جمله را اشاره به خونخواهى دروغين عثمان از سوى معاويه مىدانند؛ زيرا آنها كه دستشان به خون عثمان آغشته بود و يا با سكوت و ترك يارى او شريك در قتل او بودند، براى پيشرفت كار خود و تحميق عوام، مطالبۀ خون عثمان را عنوان كردند و از امام خواستند كه قاتلان عثمان را به آنها بسپارد تا قصاص كنند؛ ولى امام عليه السلام مىفرمايد: با اين كار هرگز به مقصود خود نخواهى رسيد و تو و همدستانت كه شريك قتل عثمان بودهايد هرگز نمىتوانيد خون او را مطالبه كنيد و قاتلان را به قصاص برسانيد.
💭 اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از جملۀ «مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ» حكومت شام باشد كه معاويه آن را از امام عليه السلام درخواست كرده بود.
آنگاه امام عليه السلام در چهارمين نكتۀ خود به معاويه هشدار مىدهد كه به ياد روز قيامت باشد و از عواقب كار خويش در آن روز نگران گردد، مىفرمايد: «از آن روزى برحذر باش كه افرادى كه كارهاى پسنديده انجام دادهاند، شادند و كسانى كه زمام خويش را به دست شيطان سپردند و آن را باز پس نگرفتهاند سخت پشيمانند»؛ (فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ، وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ)
آرى در آن روز نيكان شاد و مسرورند و در عين حال تأسف مىخورند كه چرا بيشتر و بهتر عمل نكردند و بَدان بهسبب سيئات اعمال و كيفرهايى كه با چشم مىبينند سخت نادم مىشوند.
قرآن مجيد #روز_قيامت را «يَوْمُ الْحَسْرَة» شمرده است آنجا كه مىفرمايد: ««وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ اَلْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ اَلْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاٰ يُؤْمِنُونَ» ؛ آنها را از روز #حسرت (روز رستاخيز) بترسان، در آن هنگام كه همه چيز پايان مىيابد (بهشتيان به سوى بهشت و دوزخيان به سوى دوزخ مىروند) ولى (امروز) آنها در غفلتند و ايمان نمىآورند».
در آيۀ 54 سورۀ يونس مىخوانيم: ««وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مٰا فِي اَلْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا اَلنَّدٰامَةَ لَمّٰا رَأَوُا اَلْعَذٰابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاٰ يُظْلَمُونَ» ؛ اگر آنها و هر كَس ستم (بر خويشتن و ديگران) كرده تمامى آنچه را روى زمين است در اختيار داشته باشد (همه را براى نجات خويش) فديه مىدهد. و هنگامى كه عذاب را ببينند (سخت پشيمان مىشوند اما) پشيمانى خود را كتمان مىكنند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى مىشود، و ستمى بر آنها نخواهد شد».
در بعضى از نسخ نهجالبلاغه «يَغْتَبَطُ» به صورت صيغۀ مجهول آمده و مفهومش اين است: آنها كه كار نيك كردهاند مورد غبطه واقع مىشوند و اين تعبير با مفهوم غبطه سازگارتر است.
سپس امام عليه السلام در آخرين نكته پس از اندرزهاى تكاندهندۀ پيشين به سراغ هدف اصلى نامه مىرود و مىفرمايد: «تو ما را به حكميّت قرآن دعوت كردى در حالى كه خود اهل قرآن نيستى. (ما گرچه حكميّت قرآن را پذيرفتيم) ولى مقصود ما پاسخ به تو نبود، بلكه به قرآن پاسخ داديم و حكمش را گردن نهاديم والسّلام»؛ (وَ قَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ، وَ لَسْنَا إِيَّاكَ أَجَبْنَا، وَ لَكِنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ فِي حُكْمِهِ، وَ السَّلَامُ).
به يقين معاويه اهل قرآن نبود و قراين تاريخى نشان مىدهد #ايمان درستى به آن نداشت، بلكه قرآن را ابزارى براى رهايى از شكست قطعى و رسيدن به اهداف خود قرار داده بود.
📖 در كتاب صفين آمده است: هنگامى كه لشكر شام قرآنها را بر سر نيزهها بلند كردند، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «عِبٰادَ اللّٰهِ إنّي أَحَقُّ مَنْ أجٰابَ إلىٰ كِتٰابِ اللّٰهِ وَ لٰكنَّ مُعٰاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعٰاصِ وَ ابْنَ أبي مُعيطٍ وَ حَبيبَ بْنَ مُسْلِمَةٍ وَ ابْنَ أَبي سَرْحٍ لَيْسُوا بِأَصْحٰابِ دِينٍ وَ لاٰ قُرآنٍ إنّي أعْرَفُ بِهِمْ مِنْكُمْ صَحِبْتُهُمْ أطْفالاً وَ صَحِبْتُهُمْ رِجٰالاً فَكٰانُوا شَرَّ أطْفٰالٍ وَ شَرَّ رِجٰالٍ؛ اى مردم من سزاوارترين كسى هستم كه به دعوت قرآن پاسخ مىگويم و ليكن معاويه و عمرو بن عاص و ابن ابى معيط و حبيب بن مسلمه و ابن ابى سرح نه دين دارند و نه اهل قرآنند من آنها را بهتر از شما مىشناسم. از كوچكى با آنها بودم و در بزرگسالى نيز با آنها سر و كار داشتم آنها بدترين كودكان و بدترين مردان بودند».
از اين عبارت معلوم مىشود كه امام عليه السلام به اين حكميت ساختگى و دروغينِ قرآن هرگز راضى نبود؛ ولى جمعى از ياران ناآگاه، آن را بر امام تحميل نمودند و هنگامى كه عاقبت سوء آن را مشاهده كردند پشيمان شدند و عجب اينكه بر قبول حكميت از سوى امام معترض شدند!
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 چرا نمی توانیم #نهی_از_منکر کنیم ؟
🎙️ استاد #رحیم_پور ازغدی
#امر_به_معروف
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────