#خاکریزخاطرات ۸۱
🔸شهیدی که زندگیاش را فدای امام حسین علیهالسلام کرد...
متن خاطره|ایام محرّم که میشد، سید منصـور تمام دارایی خودش رو میداد به تکیهی محل و خرجِ مراسم عزاداری حضرت سیـدالشهدا علیهالسلام میکرد. وقتی هم بهش اعتراض کردم،گفت: برای امام حسین علیهالسلام دادنِ سـر و جان هم کم است، چه رسد به پول ...
👤خاطرهای از زندگی شهید سیدمنصور جوادیون
📚منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه ۱۲۶
#خاطرات_شهدا #امام_حسین
🆔@mabar14
#خاکریزخاطرات ۹۲
🔸علیرضا از نوجوانی پهلوان بود...
#متن_خاطره|علیرضا صبحها حدود یک ساعت قبل از اینکه مدرسهاش شروع بشه، از خونه خارج میشد میرفت لحافدوزی، یک تشک میدوخت و بعد می رفت مدرسه. ازش پرسیدم: علیرضا چرا اینکار رو میکنی؟ بهم گفت: میخوام توی هزینههای مدرسهام کمک خرجِ پدرم باشم، و حداقل پولِ قلم و دفترم رو خودم تأمین کنم...
👤خاطرهای از نوجوانی مدافعحرم شهید علیرضا قلیپور
📚راوی: یکی از بستگان شهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
🔸 ۶ آذر؛ سالگرد شهادت پاسدار مدافعحرم علیرضا قلیپور گرامیباد
🔰 ثواب نشر با شما زائرین شهدا🌹
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@mabar14
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
💢#خاکریزخاطرات ۱۷۶
🔸فرزندتان را اینگونه تربیت کنید...
#متن_خاطره|زمستون بود و هوا به شدت سرد. برا همین همهی بچهها توی اون برف و بارون مجبور بودند لباسگرم بپوشند. اما برخلافِ بقیه، محمد فقط بایه پیراهن مییومد مدرسه. یه روز مدیر بهش گفت: لباسگرم بپوش... محمد هم چیزی نگفت و رد شد. دوباره سرِ یکی از کلاسها، مدیر محمد رو دید و بهش گفت: مگه به شما نگفتم لباس گرم بپوش؟ اینبار محمد از جاش بلند شد وگفت: آقا شما اگه پول دارید، برام لباسگرم بخریدتا بپوشم؛ منم خیلی دوست دارم لباس گرم بپوشم، اما پدرم در توانش نیست برام بخره؛ من باید به فکر برادر و خواهران کوچیکترم باشم ...
👤خاطرهای از زندگی شهید محمد نوریتیرتاشی
📚منبع: کنگره ملّی شهدای استان مازندران
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
▫️۳۱تیرماه؛ سالروز شهادت محمد نوریتیرتاشی گرامیباد
____________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_هنرور #شهدای_خراسانرضوی #ایثار #رفاقت #بیتفاوت_نبودن #بیت_المال #مزار_بهشترضا
💢#خاکریزخاطرات ۱۷۷
🔸شهیدی که اهلبیت علیهمالسلام خبر شهادتش را برای مادرش آوردند...
#متن_خاطره|حمزه متولد مونترالِ کانادا بود؛ و برادرزادهیِ همسرِ سید حسن نصرالله... مادرش میگه: مخالفِ رفتنش به سوریه بودم، اما هر کاری کردم نتونستم منصرفش کنم... خلاصه حمزه رفت و توی سوریه به شهادت رسید. چند نفر از فرماندهانِ حزبالله رفتند تا خبر شهادت رو به مادرش بدهند؛ اما وقتی به منزل شهید رسیدند، با تعجب دیدند که به در و دیوار خونه سیاهی زده شده؛ از نوع برخوردِ مادر هم معلوم بود که از شهادت پسرش خبر داره. مادرِ حمزه وقتی تعجب فرماندهان رو دید؛ گفت: دیشب خوابِ پنجتنِ آلعبا (ع) رو دیدم که به منزلم اومدند و فرمودند: فرزندت در راه ما اهلبیت (ع) به شهادت رسیده و فردا خبرش رو برات میارن...
👤خاطرهای از زندگی مدافعحرم شهید حمزه علییاسین
📚منبع: کتاب مدافعانحرم “ گروه شهید ابراهیم هادی” صفحه ۱۵۰
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_علییاسین #شهدای_لبنان #شهدای_حزبالله #رویای_صادقه #اهلبیت #امام_حسین #حضرت_زهرا #پیامبر #امام_علی #امام_حسن #شهدای_مدافعحرم #مزار_روضهالشهیدین
💢#خاکریزخاطرات ۱۷۹
🔸اینجوری هوایِ دلِ خواهرت رو داشته باش...
#متن_خاطره|توی دوران بچگی با اینکه چهار سال از خواهرش کوچیکتر بود؛ باز خیلی هواش رو داشت. یادمه وقتی خوندن و نوشتن یاد گرفت، گاهی با خواهرش مشاعره میکردند. رحمت الله تا میدید که خواهرش بیت کم آورده نفسنفسزنان داره تلاش میکنه شعر جدید بخونه و نبازه؛ پیشونیاش رو میبوسید، بعد دستی به سرش میکشید و میگفت: من آرومتر میخونم تا تو برسی شعر بخونی...گاهی هم عمداً با تاخیر شعر میخوند تا خواهرش جا نمونه. وقتی هم آبجی شعری به ذهنش نمیرسید، رحمت الله با مهربانی نگاش میکرد و میگفت: عیب نداره آبجی؛ تو بُردی... کوچیکتر بود، اما اینجوری هوایِ دلِ خواهرش رو داشت...
👤خاطرهای از کودکی شهید رحمتالله خالصی
📚منبع: کتاب اشکهایسرخماه؛ صفحه ۲۴
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
▫️۷مرداد؛ سالروز شهادت رحمتالله خالصی سراوان گرامیباد
_____________________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_خالصی #شهدای_تهران #مزار_بهشتزهرا #خواهر #ادب #ایثار #برادر
💢#خاکریزخاطرات ۱۸۱
🔸رازی که فاششدنش؛ علیرضا را محبوبتر کرد...
#متن_خاطره|ایام نوجوانی توی یه مدرسه درس می خوندند. یه روز با هم دعواشون شد و محمدرضا به علیرضا گفت: به بابا بگم؟ به بابا بگم توی مدرسه چیکار میکنی؟ علیرضا هم گفت: اگه بگی میزنمت... نگران شدم، ترسیدم پسرم به راه بدی کشیده شده باشه؛ اما بهروی خودم نیاوردم. چند روز بعد محمدرضا رو کشیدم کنار و ازش پرسیدم: بابا! علیرضا مگه توی مدرسه چیکار میکنه؟ گفت: با پول توجیبیهایی که بهش میدی، برا بچههای فقیر دفتر و مداد میخره... تا اینو شنیدم، خوشحال شدم و پول توجیبیِ علیرضا رو بیشتر کردم... علیرضا و محمدرضا، هر دو شهید شدند....
👤خاطرهای از نوجوانی سردار شهید علیرضا موحددانش
📚منبع: کتاب “موحد” ، صفحه ۱۰
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_موحددانش #شهدای_تهران #کمک_به_فقرا #بیتفاوت_نبودن #اخلاص #نوجوانی_شهدا #مزار_بهشتزهرا
💢#خاکریزخاطرات ۱۸۲
🔸چطور یه نفر اینقدر میتونه مهربون باشه؟
#متن_خاطره|همیشه از دست فروشها خرید میکرد. گاهی اگه از بوتیک براش پیراهن میخریدم؛ بین راه به نیازمندی میبخشیـد، و با زیرپوش مییومـد. وقتی هـم ازش میپرسیدم: چرا اینجوری اومدی؟ میگفت: یکی نیاز داشت، منم پیراهنم رو بهش دادم؛ در ضمن من توی ماشین نشسته بودم ، چه کسی نگاه میکنه ببینه که چی تَنَمه؟... مصطفی حتی سرپرستی چهارتا بچه یتیم رو هم به عهده داشت و بهشونکمک میکرد...
👤خاطرهای اززندگی مدافعحرم شهید مصطفی رشیدپور
📚منبع: روزنامهکیهان در گفتگو با همسرشهید
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_رشیدپور #شهدای_خوزستان #کمک_به_فقرا #بیتفاوت_نبودن #ایثار #شهدای_مدافعحرم #مزار_