#دلنوشته_رمضان
🌸🍃سحر پانزدهم
✍ و... وعده دیدار رسید...❤️
ســـلام مادر!
برای عرض تبــــریک آمده ام!
قدم نو رسیــــده ات، مبـــ🌸ـــارک...
❄️همه این سحرها، دلم را، به امید سرزدن به خانه تو، لنگ لنگان، تا پانزدهمین سحر
کشانده ام...
چقدر دلم، تنگ آغوشت، بود...
و اولین دردانه تو... اولین بهانه من، برای کوفتن درب خانه ات...❤️
❄️هلال رمضان، به قرص ماه، بدل گشته...تا زمین آماده رونمايي فرزند تو شود...
ماه زاده را، جز قرص قمر، چه کسی رونمايي تواند کرد؟
❄️صدای نوزادت خواب را از چشمان مان ربوده است...
نوازش های تو بر قنداقه مجتبی، قند در دلمان، می کند!
کمی آهسته تر، نوزادت را بنواز... مادر
دلمان شیشه ترک خورده ایست، که در حسرت آغوش تو، سالهاست، بر چادر مشکی ات، بوسه می زند...
❄️آغوشت، مأمن بی همتای دربدری های من است،
کاش، لحظه تولدم به آسمان، مرا نیز، چون دردانه ات، در آغوش بکشی،
و هزار بار، عاشقانه بنوازی ام؛ مادر💚
❄️پشت قنوت امشبم، گرم است به آغوش تو...
من به دنبال لمس حرارت بوسه هايت، سجاده گرد سحر پانزدهم، شده ام. ..
آنقدر به تکرار نامت، مست ، میکنم... تا تمام آرامش نَفْس تو را ، به یک جرعه سر بکشم.
مادرجان...
چــون دردانه ات، مرا نیز...بوسه باران می کنی؟😔😭
🔷🔹 @mabareshohada🔹🔷
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و هفتم....
و ایــــن؛
آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من، ذخیره کرده است.
رمضان گذشت...
و من حتی یک نگاهِ ویژه، مهمان صاحب الامرِ زمین، نشده ام.
دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است، که راهِ آسمان را برایم، باز نمی کند!
❄️اما دلخوشم، به این سحـــر!
شاید، امشب برایم راهی باز شد.
شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم.
شاید گوشه ای، مرا نیــز، پذیرفتند.
امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه، به سوى خانه عزیز اهل زمین، کوچه ای را پیدا کنم.
❄️آی اهل آسمان؛ امشب کاش، نگاهم کنید.
کاش، قبولم کنید،
کاش نامِ مرا هم، در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید.
به جان عزيزش قسم،
فقط گدای یک نگاه ویژه اویم...همـــین
❄️گذشت....
همه رمضان گذشت....
و مــن، دور آخرین سفره های سحرم، همچنان، به دنبالش، می گردم.
اما گاه فراموش میکنم،
او همیــن جاست.....
و این منم، که سفره دار زمین را، گم کرده ام.
خدا کند، پیدا شوم،
خدا کندکه.... پيدايم کند!
پيدايم کن؛ پادشاه تنهاي زمین
من، در مهمانی رمضان هم پيدايت نکرده ام.
┄┅┅❅❁❅┅┅
@mabareshohada
#دلنوشته_رمضان
سحـــر بیست و نهــم
خداحـافـظ؛ نزدیکــترین رفیـق
خداحـافـظ؛ آرام تــرین اَنیـــس
خداحـافـظ؛ عاشق ترین همــراه
❄️الحمداللّــه برای هر الماسی که به چشمانمان بخشیدی.
الحمداللّــه برای هر بوسه ای که در سجاده سحر، و ضیافت افطــار، مهمانمان کرده ای!
الحمدللّــه برای دور همی های شبانه ای که، ما را از سرتاسر زمیــن، فقــط بصرفِ جرعه ای عشــق، دور هم جمع کردی.
و مــا سی سحـ💫ـر، دست در دست هم، مهمانِ آغوشی بودیم، که به اندازه همه ی اهل زمین، جا دارد!
الحمداللّــه برای رفاقتهایی که، از پسِ فرسنگها فاصله، فقط و فقط در دایره ی محبت تـــو، آغاز شــد و قرار است تا آسمانــت طــــول بکشــد.
💢خداحافظ #افطارانه های پر از پــرواز
خداحافظ #تقدیرات پر از اُمیـــــد
خداحافظ دردِ دل های عاشقانه ی سحــر
راستــی رفیــ🤝ـق!
آیا ما سفره ی دیگــری از تو را تجربـه خواهیم کرد؟
نمیدانیم؛
به کداممــان، فرصتِ درآغـوش کشیدنِ دوباره ات را خــواهند داد؟
اما یقین بدان؛
از تو عــزیزتر، ثانیه هایی در گذر زمان، سراغ نداریــم!
✨به خُـــدایی می سپاریمَــت که تو را مایه ی سبکبالی دلهای آشفته مان آفـــرید!
✨به دست همان دلبری می سپاریمت،
که تمنّــای دلهایمان را برای سرکشیدنِ جرعه های دیگرت، می داند و می بیند!
خداحافـ✋ـظ رمضـان
دعایمان کن، تا دست در دست هم... برای درآغوش کشیدنِ دوباره ات، آماده شویم!
دعایمان کن... تا آمدنِ دوباره ات، راهِ آسمــان را گُــم نکنیم.
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@mabareshohada
#دلنوشته_رمضان
سحــــر آخــــــر ...
✍ تمام شـــد؛ دلبر رعناقد من!
تمام شــد، سفره کرامتی، که شاه و گدا را در کنار هم، مهمان کرده بودی.
همان سفره ای که کنارش، گداتــرها، برايت عزيزتر بوده اند.
❄️تمام شـــد.
همه ثانیه های خیسی، که تو را يكجا به آغوش من، هدیه می کردند.
❄️تمام شــد.
تمام جرعه های آبی، که لحظه های افطار، هستیِ حسین را بر لبانمان زنده می کردند.
همه زمزمه هایِ أللّهمَّ لَکَ صُمنـــا
بهمراه یک قطره اشــک....و اَلـسلام علیک یا أباعَـبداللّه....
❄️وای دلبـــرم...
قلبم، از لرزيدن، دست برنمي دارد.
بهانه هایـش، غم انگیزتر شده،
اشک هایـش، داغ تر شده،
چه کنم، اگر رمضانِ دگر را نبینم؟
دستانم... هنوز خالی اند، و قلبم، هنوز بیمار!
❄️من هنــوز، به اجابت نرسیده ام.
من هنـــوز، یوسفم را ندیده ام.
من هنــوز، یک نماز عید را، به امامت او، اقامه نکرده ام.
❄️تمام شـــد؛ دلبــرم
و چشمان ما همچنان، براه مانده است.
چشم براه روزی که، با نوای حیدری آخرین دردانه مادر، بخوانیـــم؛
أللّـــهم أهل الکِبـْــریا و العَظَــــمَه...
و أهــلَ الجـــودِ و الْجَبَـــروت...
و أهــلَ الْعَفــــوِ و الَّــرحْـــمَه....
یا اهـــل التّـــقوی....
آخرین سحر، و اولین و آخرین دعــا؛
ما را به اشاره ی ظهورش، اجابت کن.
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@mabareshohada