🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
#خاطرات_شهدا
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
منم فردا ظهر میخورم....
🍀بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن .
#حاجی داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد.
🌹هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كرد و پرسيد : عبادي ! بچه ها #شام چي داشتن؟ همينو.واقعاً ؟ جون #حاجی ؟
▫نگاهش را #دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مي ديم .
🌹#حاجی قاشق را برگرداند . غذا در گلويم #گير كرد .
🍀عبادی: #حاجی جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم .
🌻#حاجی همين طور كه كنار مي كشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر مي خورم .
راوی:همرزم#شهید
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ❤
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
#خاطرات_شهدا
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
دیدار مداح معروف با #شهیدهمت ...
🌹وقتى سوار موتور تریل، داشت میرفت به سمت #خط (#جزیره_مجنون ) زیارتش کردم ، مستانه ى مستانه میرفت اما وقتى #حاجى رو میاوردن دیگه ندیدیمش، فقط شنیدم #سردار لشگر ، بدون سر مهمان #حضرت_اباعبدالله علیه السلام شده ....
🍀هنوز سخنرانى بعد #عملیات والفجر1 #حاجى تو گوشمه مخصوصاً اون جمله ى معروفش (#کربلا رفتن خون میخواهد ) ...
💈اونشب همه ى بچه ها بعد از سخنرانى #حاجى دوباره شور و شوق برگشتن به عملیات رو داشتند ...
🌿شاید دلیل این عکس رو کنار عکس #حاج_همت بپرسید؟
🌹 وقتى از عملیات #خیبر ، #جزیره_مجنون برگشیم پادگان #دوکوهه ، خیلى از بچه ها میخواستن برا مرخصى به شهرشون برگردن..
🍀اما وقتى گفتند یه عده تصمیم دارن برن شهر #حاج_همت به خانواده ى #شهید سر بزنند ،کسى دیگه مرخصى نرفت و همه ى نیروها تصمیم گرفتند براى عزیمت به #شهرضا در استان اصفهان اماده بشن.
🍃 یادم نیست چند تا اتوبوس از #دوکوهه حرکت کردیم ولى میدونم تعداد اتوبوس ها زیاد بود ، نیروهاى #حاجى در لشگر ٢٧ مجلس بسیار خوبى تو #شهرضا گرفتند و قرعه ى #مداحى اونروز هم به نام بنده ى حقیر افتاد و خدارو شکر از این توفیق بى نصیب نموندم ، و این عکس یاداور مجلس #شهید والامقام #حاج_همت در #شهرضا است.
راوی:مداح اهل بیت(ع) حاج محمدرضا طاهری
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ❤
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@mabareshohada
#صبحتون_شهدایی 💖
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
گذشتی از #دنیا
به سادگیه یک #لبخند ....💙
#سلام_ای_شهید 🌿
💚#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ❤
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
@mabareshohada
#خاطرات_شهدا 💕
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌼یک بار که آمده بود «شهرضا» گفتم: «بیا اینجا یک خانه برایت بخریم و همینجا زندگیات را سر و #سامان بده!»
❄گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، #دنیا هیچ ارزشی ندارد!»
💐گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچهات را از این طرف به آن #طرف میکشی؟»
🍀گفت: «مادر جان! شما #غصه مرا نخور. خانه من عقب #ماشینم است.»☺
🌻پرسیدم: «یعنی چه #خانهات عقب ماشینت است؟»😳
🍃گفت: «جدی میگویم؛ اگر #باور نمیکنی بیا ببین!»
🌷همراهش رفتم. در عقب #ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی #صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی #شیرخشک برای #بچه و یک سری خرده ریز دیگر.
🌿 گفت: «این هم #خانه . میبینی که خیلی هم راحت است.»☺
🌹گفتم: «آخه اینطوری که نمیشود.»😔
🌸گفت: «#دنیا را گذاشتهام برای #دنیادارها ، خانه هم باشد برای #خانهدارها !»😍😢
#شهیدحاج_محمدابراهیم_همت ❤
🌷@mabareshohada🌿