نماز خواندنش، نماز خواندنی متفاوت بود. نماز که می خواند اصلاً متوجه اطرافش نبود. بارها می شد که گمان می کردیم دارد برایمان فیلم بازی میکند و سرِکارمان گذاشته است. با خودم گفتم باید ببینم این واقعاً دارد با این خضوع و خشوع نماز می خواند یا اینکه فیلمش است و جزئی از شیطنت هایش و می خواهد سربه سرمان بگذارد.
وقتی شروع کرد به نماز، با یکی از دوستان رفتیم سراغش. دو نفری دوره اش کردیم و تا توانستیم روبرویش شکلک درآوردیم؛ اما انگار نه انگار. چهره اش اصلاً تغییر نکرد. حتی یک لبخند هم نزد. انگار اصلاً ما را نمیدید. به کارمان ادامه دادیم و هر هنری داشتیم به کار بردیم. خندیدیم، شوخی کردیم، سر و صدا کردیم؛ شاید بتوانیم حواس حسین را متوجه خودمان کنیم، اما نشد که نشد. جلوتر رفتم و درحالی که نماز می خواند با دستم زدم به کمرش، اما عکس العملی نشان نداد. آب ریختم سرش، اما تکان هم نخورد. انگار تمامی حواس پنجگانه اش از کار افتاده بود. نه می دید، نه می شنید، نه بدنش حس داشت. برایم ثابت شد که این تو بمیری از آن توبمیری ها نیست. حسین فیلم بازی نمی کند؛ واقعاً دارد در دنیای دیگری قدم می زند و اشکهایی که در قنوتش آرام آرام گلهای قالی را سیراب می کرد، بهترین دلیل بود بر این اتفاق.
🌷«شهید عبدالحسین خبری» در هشتم مرداد ماه 1361 در عملیات رمضان و در سن 16 سالگی به شهادت رسید و مزار منورش در کنار مزار یادبود برادر جاویدالاثرش «شهید عبدالحمید خبری» در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است
#شهیدعبدالحسینخبری🌷
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺