🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🕊🌹🕊 محمدجواد می گفت «در لحظهای که صدای انفجار براثر اصابت موشک یا خمپاره دشمن بر گوشم طنینافکن شد
🌹🕊🕊🌹🕊🕊🌹
🌹آخرین بارکه تماس گرفت گفت:
دلم خیلی برای بچهها بخصوص زینب تنگشده؛دوست دارم آنها را ببینم»
بعدازآن دستانم رابه آسمان بلندکرده وگفتم:خدایااگرقراربرشهیدشدن است،فقط یکبار بچههاراببیندوآرزوبهدلش نماند!
🔹خود محمدجواد گفت «در لحظهای که صدای انفجار براثر اصابت موشک یا خمپاره دشمن بر گوشم طنینافکن شد ناگهان به مدت 20 ثانیه خود را در آسمان مشاهده کردم و از بالا به بدن خود نگاه کردم و فهمیدم به شهادت رسیدهام که ناگهان به یاد همسر و فرزندانم افتادم. بهمحض خطور این فکر در من به ناگاه از آسمان در کنار پیکر خود نزول کردم و دوباره درون پیکرم وارد شدم و دوستانم را صدا زدم.»
🌹خیلی زود او را به بیمارستان حلب و پس از آن به تهران منتقل میکنند. دردهای جسمانی محمدجواد را اذیت میکند اما جز ذکر یا زینب و یا رقیه چیزی نمیگوید. با شنیدن خبر مجروحیت او به تهران رفتم و با بیقراری تمام به دیدن مرد زندگیام رفتم. هرگز در زندگیام آنقدر غصهدار نبودم، اما با یاد حضرت زینب سلام الله علیها سخت و استوار به دیدار همسرم رفتم. چند روز بعد محمدجواد از بیمارستان مرخص شد و به دیدار فرزندانمان آمد. محمدجواد که وارد خانه شد فرزندانمان را تنگ در آغوش گرفت و زینب عزیزش را بویید و بوسید.
🔹اما این خوشحالی دیری نپایید و دوباره حال محمدجواد بد شد و دیگر خانه رنگ پدر ندید. وقتی خبر شهادت محمدجواد را شنیدم، آرزو کردم که دیگر لحظهای پس از او زنده نباشم، اما چه میکردم، این راه سپاسگزاری از هدیه خداوند بود و به رضای خدا باید راضی میبود.
#شهیدمدافع_حرم
🌹 #محمدجوادقربانی 🌹
#به_روایت_همسر
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺