eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
513 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
943 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺💕🍃💕🌺 🌷 🌷 💠⇐از که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه طلبید. 💠⇐قرار بود فردا با دوستانش شود، همان روز رفتیم به شهدا، سر قبر . دیگر گریه نمی‌کرد. 💠⇐دو تن دیگر از در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید که ما از آن‌ها بی خبر بودیم.رفت سراغ گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را . 💠⇐ایشان هم گفت : من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا کنیم. محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت :شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار.همان‌طور هم شد و محمد در سید رحمان 🎤راوی:برادر شهیــد(علــی) 🌺💕🍃💕🌺 ✅ برتـــرین کانال ⏬⏬ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃l
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🌷🍃🕊 این جمله را بارها ازش شنیده بودیم: معنی ندارد کسی بگوید من #گرفتارم؛ تا وقتی امام رضا علیه الس
. قرار بود اولین تفحصی که انجام شد یک کاروان نفری از شهدا بفرستیم مشهد... سیزده تا شهید کم بود تا بشود هزار تا... . رفت بالای یکی از کانال ها ایستاد به گریه و زاری!! . گفت: شهدا داریم می بریم مشهد... ۱۳ تا جای خالی داریم! هر کس می آید بسم الله... . آمد توی کانال،صد متری کند؛ یکهو صدامان کرد،رفتیم توی کانال؛ 13 تا دست از زیر خاک زده بود بیرون... لبیک ... پس فردا کاروانی با هزار شهید راهی شد... راوی: همرزم 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 ی که (عج) اورا کفن کرد.... ❄یکی از  همیشه ذکرش این بود: 🍀 گشته ام از تو شیدا یا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کن 🌷از بس این  به (عج) علاقه داشت..😭 🌿بعد به دوست روحانی خود کرد: اگر من  شدم، دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی 🌻آن روحانی می گوید: من از که برگشتم، عکس ایشون رو دیدم که  شده بود😓 🌴رفتم پیش پدرش و گفتم: این  چنین وصیتی کرده است، طبق وصیتش باید توی مجلس ختم او سخنرانی کنم..😌 💌رفتم منبر و بعد از ذکر خصوصیات  و عشقش به (عج) گفتم:💚 🌷ذکر همیشگی این  در جبهه ها خطاب به مولایش (عج) این بوده است: 🍀 گشته ام از تو شیدا یا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کن💓 🌹تا این مطلب را گفتم، یک نفر از میان مجلس بلند شد و گفت:✋ 🌸من غسال هستم، دیشب به من گفتند یکی از  فردا باید تشییع شود، و چون پشت جبهه  شده است باید او را غسل دهی...😔 ❄وقتی که می‌خواستم این  را کنم، دیدم درب غسالخانه باز شد و شخص بزرگواری به داخل آمد و گفت: 🌼بروید بیرون، من خودم باید این  را کنم.😍 🌻من رفتم بیرون و وقتی برگشتم بوی در فضا پیچیده بود.  هم کفن شده و آماده ی تشییع بود.😢 ؟؟! 😢 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
🌹بسم الرب الشهدا والصالحین🌹 🍃فراز هایی از وصیت نامه شهید مدافع حرم : اهل بيت فرمودند: هركس را خدا دوست بدارد، ابتدا عاشق می كند بعد به می بردش بعد ديوانه حسينش می كند بعد جانش را می ستاند و بعد خود خدا خون ‌بهايش می شود آيا مرگ بهتر از اين سراغ داريد؟؟ پس جای نگرانی نيست بزرگ‌ترين آرزويم و ديگری خاك كردن بدنم در يكی از حرمين ائمه بود و اكنون به يكی از آنها رسيدم ولی دومی دست شماست... خواب دیدم خواب کربلا را حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند: "تو هم مال این دنیا نیستی، خودت را صاف کن، اعمالت را صاف کن، بیا پیش ما" اگر به زیارت کربلا رفتید؛ سلام مرا به آقا برسانید و بگویید ارباب غریبم، دلم برایتان تنگ شده بود ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است راستی به جای من سفر بروید که خیلی دلم تنگ است... 🕊بدانید هر چه داریم و می خواهید به دست آورید از روضه ها و گریه بر مصیبت های اهل بیت است من تمام زندگی ام را از امام حسین دارم.... شهید علی امرایی در سوریه نام جهادی را انتخاب کرده بود، در تاریخ اول تیرماه سال ۱۳۹۴ بر اثر اصابت موشک به خودرو در شهر درعا همانند مقتدایش حضرت علی اکبر(ع)و با زبان روزه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید . 🍃پیکر پاکش را در بهشت زهرا(س) قطه ۲۶ ردیف ۷۹ شماره ۱۷ به خاک سپردند... @mabareshohada
#خاطرات_شهدا 🌷 🔸از #مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد👋 و از همه #حلالیت طلبید. 🔹قرار بود فردا با دوستانش #عازم_جبهه شود، همان روز رفتیم به #گلستان شهدا🌷، سر قبر #شهید_سید_رحمان_هاشمی. دیگر گریه نمی‌کرد. 🔸دو تن دیگر از #دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید 👀که ما از آن‌ها بی خبر بودیم. 🔹رفت سراغ #مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را #دفن_نکند. 🔸ایشان هم گفت : من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید🕊 آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا #دفن کنیم. 🔹#محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت : شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار. ♦️همان‌طور هم شد و محمد در #کنار سید رحمان #دفن_شد #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده 🎤راوی:برادر شهیــد(علــــی) 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
. یکی از رفقا میگفت: "قصد داشتم💕 گفتم برم و از امام رضا(علیه السلام یه زن خوب بخوام...❗️ رفتم و درخواستمو به آقا گفتم...🗣 شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️ هر جای حرم که میخوابیدم... خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢 "آقا بلند شو..." متوجه شدم کنار پنجره فولاد… یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن…🙈 کسی هم کاری به کارشون نداره. رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و....... تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️ صبح شد☀️...پارچه رو وا کردم...☺️ پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم... چشتون روز بد نبینه…❗️ یهو یکی داد زد : "آی ملت…شفا گرررفت…😱 . . به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭 نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که… خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️ "مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛ مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..." . "آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️ خوابم میومد،جا واسه خواب نبود... رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴… همین" تاااا اینو گفتم…🤒 یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت: "تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕 خیلی دلم شکست💔 رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم: "آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔 زن که بهمون ندادی هیچ… یه کشیده آب دار هم خوردیم.😢 . همینجور که داشتم نِق میزدم… یهو یکی زد رو شونم و گفت: "سلام پسرم❗️ "مجرّدی⁉️" گفتم آره؛ "من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️ اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛ تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...🙈 . خلاااااصهههه... تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁 . بعد ازدواج💕 با خانومم اومديم حرم...❤️ از آقا تشکر كردم و گفتم: "آقا،ما حاضریما...😂 یه سیلی دیگه بخوریم و یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا :) ❤️ (به روایت آقای موسوی زاده) . ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
شهید جواد جهانی یک دختر ۳ ساله و یک پسر۵ ساله به‌‌نام‌های فاطمه و علی دارد اوایل به‌خاطر بچه‌های کوچکش نمی‌خواستم که به سوریه برود و او مرا به خانه شهیدان می‌برد تا با مادران آنها صحبت کنم و راضی شوم چون پسرم دوست داشت که من راضی باشم من اوایل به او می‌گفتم دو فرزند کوچک داری که به تو احتیاج دارند اما می‌گفت مادر، من اگر نروم شما اینجا نمی‌توانید راحت باشید من و این و آن باید برویم تا شما آسایش داشته باشید کسی برای حفاظت از حرم حضرت زینب س نیست و این وظیفه ما است، باید برویم تا یک آجر از حرم حضرت زینب س کم نشود #شهید_جواد_جهانی در #وصیت_نامه خود از مسئولان شهر تقاضا کرد که پیکرش را بعد از شهادت در محل پارک خورشید #مشهد یا ارتفاعاتی که در مجاورت میدان سلمان مشهد است به خاک بسپارند🕊تا شاید به احترام وجود پیکر شهیدی در آن منطقه برخی از ناهنجار های اجتماعی رعایت شود ... ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ @mabareshohada
💐🍃💐 💢یه تو دل برویی💗 بود،آدم لذت میبرد نگاهش کنه😍 من واقعا عاشقش بودم، اونوقت این جوان رو چون ما راه نمی دادیم🚷 بیاد رفت در قالب فاطمیون به اسم ثبت نام کرد خودشو رسوند اینجا... (نقل از شهید حاج قاسم سلیمانی ) 💢هیئتی🏴 راه انداخته بود بنام وقتی مادرش علت این نامگذاری را جویا می شود‼️ میگوید بخاطر حضرت،آخه ارباب خیلی با ادب بودند👌 به امام حسین(علیه السلام ) خیلی ارادت داشتند من ادب حضرت عباسم❣️ 💢دوستانش گفتند وقتی شد قمقمه اش پر از آب💧 بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان می انداخت او لب به آب نزده بود🚱 تا بعد از جام ساقی کربلا آب بنوشد 💢 حضرت ابوالفضل علیه السلام بود درکودکی به دست حضرت زنده شد ، ده دقیقه الی یک ربع⏰ قبل از آذان ظهر تاسوعا یعنی دقیقا همان لحظه ای که 24 سال🗓 پیش نذر حضرت عباس(علیه السلام ) شده به درجه ی رفیع نایل می شود🕊 _تاسوعا 💠شـادی روحـپاکش_ صـلوات ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ ✨وآلِ مُحَمَّدٍ ✨وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌿مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا🌿👇👇 🌺🍃 @mabareshohada 🍃
💐🌺🌸🍀🌸🌺💐 هواپیمای سوخو را حاج احمد وارد نیروی هوایی سپاه کرد. همه انتظار داشتیم مراسم افتتاحیه‌اش در تهران باشد . ولی گفت : می‌خواهم مراسم افتتاحیه توی باشد . پایگاه هوایی کوچک بود . کفاف چنین برنامه‌ای را نمی‌داد . بعضی‌ها همین موضوع را به سردار گفتند . ولی اصرار داشت مراسم در باشد . با برج مراقبت هماهنگی‌های لازم انجام شده بود . خلبان ، برفراز آسمان ، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت طواف داد. این را از خلبان خواسته بود . خیلی‌ها تازه دلیل اصرار را فهمیده بودند . خدا رحمتش کند ، همیشه می‌گفت : ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت ، خصوصاً آقا السلام بی‌نیاز نیستیم . 🌺 🌺🌼 🌺🌼💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
کاروان هزار شهید قرار بود اولین تفحصی که انجام شد یک کاروان نفری از شهدا بفرستیم مشهد... سیزده تا شهید کم بود تا بشود هزار تا... رفت بالای یکی از کانال ها ایستاد به گریه و زاری!! گفت: شهدا داریم می بریم مشهد... ۱۳ تا جای خالی داریم! هر کس می آید بسم الله... آمد توی کانال،صد متری کند؛ یکهو صدامان کرد،رفتیم توی کانال؛ پس فردا کاروانی با هزار شهید راهی شد... روای: همرزم شهید مجید پازوکی این جمله را بارها ازش شنیده بودیم: معنی ندارد کسی بگوید من ؛ تا وقتی امام رضا علیه السلام هست... _شهادت 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ‌ در اهواز مسئول انتقال بودم. یک روز پیرمردی مراجعه کرد و گفت: فرزندم شده و در اینجاست ، با تعجب سراغ لیست رفتم . اما هر چه گشتیم مشخصات او نبود. پیرمرد اصرار می کرد که آمده تا را با خودش ببرد! من هر چه می گفتم که چنین مشخصاتی در میان نداریم بی فایده بود. پیرمرد مرتب اصرار می کرد. یادم افتاد چند در مقر داریم . نا خود آگاه پیرمرد را به کنار بردم . شش را دید اما واکنشی نشان نداد ، اما با دیدن هفتم جلو آمد فریاد زد : الله اکبر... این من است ، بعد هم او را در کشید و را صدا می کرد. اما این هیچ عامل مشخصه ای نداشت ! نه پلاک، نه کارت ونه... پیرمرد گفت : عزیزان ، این من است می خواهم او را با خودم به شهرمان ببرم. از خدا خواستم خودش ما را کمک کند. با دقت یکبار دیگر نگاه کردم. در میان بقایای پیکر تکه های لباس و یک کمربند بود. کمربند پر از گل بود. نا امید نشدم باید نشانه ای پیدا میکردم روی لباس هیچ نشانه ای نبود . به سراغ کمربند رفتم. آن را برداشتم وشستم. چیز خاصی روی آن نبود. بیشتر دقت کردم ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد. چهار بار کلمه m کنار هم نوشته شده بود این یعنی اسم که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود: پدرش این نشانه را هم گفته بود این که اسم خود را اینگونه می نوشته ، با لطف خدا و تلاش بسیار فهمیدیم این حروف را خود نوشته و ما خوشحال از اینکه این به آغوش خانواد اش باز گشته . پیکر را با گلاب شستیم و در پارچه سفیدی قرار دادیم و روز بعد هم به سوی فرستادیم . اما این پدر از کجا می دانست که پیش ماست!!! منبع: کتاب کرامات شهدا 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺