#روایٺــ_عـشق ✒️
زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند.
یک روز به او گفتم: بعضی ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند❌خیلی تو هم رفت،😞
از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم😓،
رو به او کرده و گفتم: محمد جان زیاد به این قضیه فکر نکن،
گفت: من از اینکه پشت سرم حرف می زنند ناراحت نیستم،
من که چیزی نیستم،
از این ناراحتم که چرا آدم های به این خوبی، #غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می کنند،
از این ناراحتم که چرا باعث گناه 🔥برادرانم شدم؟
سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم:
خدایا این کجاست و من کجا😞
#سردارشهید_محمد_بروجردی 🌷
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#گذری_بر_سیره_شهید
✍بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود
شهیدی که با زبان روزه به شهادت رسید.
راوے : #دوست_شهید
#شهید_محمد_حسین_عطری
🍃🌹
@mabareshohada
💞🍃💞🍃💞🍃💞
🔴 داستان واقعی از عنایت
#شهیدتورجی_زاده 👇👇👇
راوی:
حمید مراد زاده
💞از پایان سربازی من چند ماه گذشت. به دنبال کار بودم. اما هر جا می رفتم بی فایده بود. می گفتند: فرم را تکمیل کن و برو! بعداً خبر می دهیم.
🌸دیگر خسته شده بودم. هر چه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم. البته خودم مذهبی و بسیجی و ... نبودم. فقط به نمازم اهمیت می دادم. ولی خیلی شهید تورجی را دوست داشته و دارم.😇
💖من از طریق یکی از بستگان که در جبهه همرزم شهید تورجی بود با او آشنا شدم. نمی دانم چرا ولی علاقه قلبی شدیدی به او دارم.
💚بعد از آشناییی با او در همه مشکلات، خدا را به آبروی او قسم می دادم. رفاقت با او باعث شد به اعمالم دقت بیشتری داشته باشم.
🌺هر هفته حتماً به سراغ او می رفتم. مواظب بودم گناهی از من سر نزند. من به واسطه این شهید بزرگوار عشق و علاقه خاصی به #حضرت_زهرا سلام الله علیها پیدا کردم.😇
💙یکبار به سر مزار شهید تورجی رفتم. از بیکاری خسته شده بودم. از او خواستم برایم دعا کند.
💞نیمه شب بود. از خواب بیدار شدم. وضو گرفتم. شنیده بودم شهید تورجی به نماز شب اهمیت می داد. من هم نماز شب خواندم. بعد هم نماز صبح و خوابیدم.
💖در خواب چند نفر را دیدم که به صف ایستاده اند. شخصی هم در کنار صف بود.
💚بلافاصله شهید تورجی از پشت سرآمد و به من گفت: برو انتهای صف!
💛شخصی که در کنار صف ایستاده بود به من نگاهی کرد. اما به احترام تورجی چیزی نگفت.
❤️از خواب پریدم. همان روز از گزینش شرکت آب اصفهان تماس گرفتند. یکی از دوستانم آنجا شاغل بود. گفت: سریع بیا اتاق مسئول گزینش!
💖وقتی رفتم دوستم گفت: چرا اینطوری اومدی!؟ 😳چرا کت و شلوار سفید پوشیدی!
❤️وارد دفتر مسئول گزینش شدم. یکدفعه رنگم پرید! این همان آقایی بود که ساعتی قبل در خواب دیده بودم. کنار صف ایستاده بود.
💖فرم را از من گرفت. نگاهی کرد و پرسید: مجردی⁉️
#ادامه_دارد
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
🍃🌺🕊
بر نَفْس خود...
امیر بودند
نه اسیر...!
که زندگی، اسارت نیست
زندگی محل پرواز تا خداست...🕊
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃❤️🍃
🌹گاهے باید روزم را با سلام بر تو آغاز ڪنم، تویـے ڪه حضورت، چراغے است روشن در راه تاریڪ و پر پیچ و خم زندگے ام..❤️
#شهیدابراهیمهمت❤️
#روزتان متبرڪ به #نگــاهشهداء🌹
@mabareshohada
327_Page.MP3
845.9K
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_327 قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada
✨
هر گاه از مسئوليتش مےپرسيدم طفره مےرفت و پاسخ نمےداد .
وقتے مےگفتم درجہ ات چيست ؟
مےگفت ، من سرباز امام زمان(عج) هستم !
با شهادتش متوجہ شدم چہ درجہ ای دارد .
راست هم مےگفت ، سرباز آقا بود ڪہ در رڪاب مولايش در روز جمعہ بہ شهادت رسيد
و در روز جمعہ تشييع و بہ خاڪ سپرده شد
و چهلمين روز شهادتش با اربعين اباعبدالله (ع) مقارن شد .
#شهید_مدافع_حرم_ابوذر_امجدیان 🕊
#یادشهـدا_باصلوات🌹
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌷
صدای #اذان را که میشنید، دست از کار میکشید❌.
وضو میگرفت و با اخلاص در درگاه #خدایش #نماز میخواند . نماز خواندنش دیدنی بود👌 .
تا به حال کسی را با این حال و #خلوص ندیده بودم .
یک روز مأموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم کارهایمان که تمام شد💯،سوار ماشین شدیم..
صدای اذان را می شنیدیم که #عبدالحسین گفت: پیاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و برویم.😇
یکی از دوستان گفت: تا گردان راه زیادی نیست. در #گردان نمازمان را می خوانیم.
در طول مسیر عبدالحسین دائم می گفت‼️اگر در زمان #نماز_اول_وقت تأخیر بیفتد در تمام کارها تأخیر می افتد!
یکدفعه برای #ماشین اتفاقی افتاد و به دلیل آن مشکل، توقف کردیم.
عبدالحسین خنده ای کرد☺️ و گفت:
این هم #عاقبت تأخیر در نماز!
#شهید_عبدالحسین_یوسفیان 🌷
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺