🌷هدایت🌷
از زندان بوشهر زنگ زد. گفت: در مورد شهید هادی باید مطلبی بگویم:
من مدتهاست در زندان هستم و به نماز و... بی توجه بودم. یکبار کاغذی در زندان پیدا کردم که چند خاطره زیبا و کوتاه از این شهید نوشته بود. آنها را خواندم و دوست داشتم از این شهید بیشتر بدانم.
از خاطرات او یاد گرفتم که همه چیز دست خداست. از خدا خواستم بقیه خاطرات او را به من برساند. گفتم انشالله باعث هدایت من به سوی نماز و دین شود.
روز بعد مرا به بند دیگری منتقل کردند. تا وارد شدم دیدم روی طاقچه دو جلد کتاب سلام بر ابراهیم قرار دارد! نمی دانید چقدر خوشحال شدمو از خدا تشکر کردم.
سه ماه از آن روز گذشته. ابراهیم حجت مسلمانی من شد.
نمازهای من همیشه اول وقت است و هیچکدام در این مدت قضا نشده.
روزها برایش قرآن می خوانم.
عجب رفیقی است این ابراهیم...
@mabareshohada
#یادی_از_شهدا
گنجشکی که نشانی از شهدا آورد
🌷🌷🌷 شهید علیرضا خاکپور از سرداران شهید «لشکر پنج نصر خراسان» از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی و کشاورز، متاهل، وقتی «سمانه» تنها دخترش، «هشت ماهه» بود، در ششم اسفند سال «۱۳۶۵»در عملیات «کربلای پنج» مظلومانه شهید شد.
📝 شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است:
منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد.
نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست.
برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. نخورد.
یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست.
یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست.
پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم….
بعثیهای ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند.🌷🌷🌷
#شهید_علی_رضا_خاکپور
@mabareshohada
🌹شهیدی که دوست داشت حرّ امام حسین علیه السلام باشد🌹
#شهید_محمد_تقی_شمس
خواندن زیارت عاشورا شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد.
کم کم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد.. با ضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه #محرم حالش خراب شد.
پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم...
اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی #شهید شد؟گفتم: روزعاشورا...
گفت : دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین علیه السلام بشم...
ظهرکه شد.گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد...
بعدهم گفت :برایم سوره ی فجر بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)...
شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد..
گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد...
هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه...
گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز...
گفت:پس خداحافظ...
قرآن روگذاشتم روی میز برگشتم... انگار سالها بود که جون داده...
تازه ظهرشده بود...ظهرعاشورا...
@mabareshohada
💕🕊💕
💌 #وقت_سلام ✋
نگاهم کن دلم یک خلوت جانانه میخواهد
کبوتر وار آمد روی گنبد،دانه میخواهد
عطش دارم،تو درجریانی و دیریست میدانی
دلم یک جرعه از دریای سقاخانه میخواهد
💐السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام💐
☀️💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ🌸
#التمــاس_دعـا
❤️زندگیتون امام رضایی❤️
#لطفا_نشر_حداکثری
👈 #فوروارد_یادتون_نره 🌹
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
#شهدا_و_امام_حسین
#روحانی_شهید_مرتضی_زندیه
گریه ڪن امام حسین عليه السلام بود. از اونایے ڪہ گریه ڪردنش با بقیه فرق مےکرد. وقتے از مجلس روضه امام حسین مےآمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه مےڪرد. ڪارهاش طورے تنظیم می شد ڪہ به روضه امام حسین عليه السلام برسہ ، هر جا روضه بود مےدیدیش..
روزے چندبار زیارت عاشـورا مےخوند، همیشه هم مےگفت: «من توی بغل تو شهیـد مےشم.» حرف اون شد. تو بغل من شهیـد شد اونم با گلـوی بریده روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند:
« هذا محب الحسین عليه السلام ».
راوی:
#حاج_حسین_ڪاجی
@mabareshohada
قبل از خواب زمزمه کنیـم👇
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً
خدایـا
آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کن
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷🍀🌷🍀
@mabareshohada
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
به نیت سلامتی و تعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#صفحه_398
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺
❄️🍃🌹🍃❄️
398_Page.MP3
828.2K
☘️🌺☘️
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_398_قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
چون زمین خالی بماند
جای مـن
گر تــو همراهم نباشی ،
وایِ من ...
🌷شهید جهانپور شریفی🌷
ایام شهادت
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌺
@mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ #کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ) #قسمت_پنجاه_و_هفتم «شهادت» [رحیم اثنی ع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ)
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
« دوران جهاد »
[دستنوشته های شهید و خاطرات دوستان]
کل دوران حضور احمد آقا در جبهه سه ماه بیشتر نشد.
درست زمانی که دوره ی سه ماهه ی ایشان تمام شد و قرار بود کل گردان بر گردند عملیات والفجر ۸ آغاز شد.
از حال و هوای احمد آقا در آن دوران اطلاع زیادی در دست نیست.
هر چه بعدها تلاش کردیم تا ببینیم کسی در جبهه با ایشان دوست بوده اما کسی را پیدا نکردیم.
ما به دنبال خاطراتی از جبهه ی ایشان بودیم.
اما چیزی به دست نیاوردیم؛زیرا احمد آقا برخلاف بقیه ی دوستان به گردانی رفت که هیچ #آشنایی در اطرافش نباشد❗️
در مدت حضور در جبهه کسی او را نمی شناخت.
لذا از این لحاظ راحت بود❗️
او می توانست به راحتی مشغول فعالیت های معنوی خود باشد.
و این نشانه ی اهل معرفت است که تنهایی و #گمنامی را به شهرت و حضور در کنار دوستان ترجیح می دهند❗️
فقط بعد از شهادت ایشان یکی از رزمندگان به مسجد آمد و ماجرای شهادت ایشان را برای ما تعریف کرد.
بسیاری از دوستان به دنبال درک روحیات احمد آقا در جبهه بودند. آن ها می گفتند :
انسان های #عادی وقتی در شرایط دوران جهاد قرار می گیرند بسیار #تغییر می کنند،
حالا احمد آقا که در داخل شهر مشغول سلوک الی الله بود چه حالاتی در جبهه داشته است❓
در یکی از نامه هایی✉️که احمد آقا برای دوستش فرستاده بود آمده:
جبهه آدم می سازد. جبهه بسیارجای خوبی است برای اهلش❗️
یعنی کسی که از این موقعیت استفاده کند. و جای خوبی نیست برای نا اهلش❗️
دفترچه خاطراتی که از احمد آقا به جا مانده و بعد از سال ها مطالعه شد کمی از حالات معنوی او در دوران جهاد را بازگو می کند.
احمد آقا در جایی از دفتر خود نوشته است:
روز یکشنبه مورخ ۱۳۶۴/۱۰/۲۹ در سنگر نزدیک سحر در عالم خواب دیدم که آقای حق شناس با دعاهایش نمی گذاشت ما شهید شویم.
خیلی به آقا تضرع و زاری کردم.
آقا خیلی صورت پر نور و مهربانی داشت و به من خیلی احترام خاصی گذاشت.
یا در جایی دیگر آورده است:
در شب ۱۳۶۴/۱۱/۱۴ درخواب دیدم که
امام خمینی با حالت خیلی عزادار
برای آیت الله قاضی ناراحت است. و در هنگام سخنرانی هستند و حتی . . . ( مفهوم نیست) در همان شب برای آیت الله قاضی نماز خواندم و فیض عظیمی خداوند در سحر به ما داد. الحمدالله
احمد آقا در ادامه ی خاطرات می نویسد:
روز چهارشنبه می خواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به #حضرت (عج) افتاد. . . تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۱۶ پادگان دو کوهه
در جایی دیگر از این دفتر آورده:
در روز جمعه در حسینیه ی حاج همت پادگان دوکوهه در مجلس آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گریه زیادی کردم.
بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه ی اشکی که ریختم یک قطره اش به زمین #نریخته❗️
گویا ملائک همه را با خود برده بودند.
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادی با کسب اجازه از
انتشارات ومولف برای تایپ.
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃🌺
✍️فــــرازےازوصیتنــــامہ
◽️مردم بدانید راهى را که در آن گام نهاده ایم که همانا راه حسین (علیه السلام) است و به اختیار انتخاب کرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقى که به تن داریم در سنگر رضاى خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون کافر خواهیم فهماند که ملتى که پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فىسبیلالله در مقابل تمامى متحدان کفر خواهد ایستاد و انشاءالله پیروز خواهد شد.
ســـــردار
#شهید علیرضا موحددانش 🌹
#سالروز_ولادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#سیره_شهدا
توپا ، باانضباط ، خوش اخلاق و دارای هوش و ذكاوت خارق العادهای بود.
در كارها جدّيت و پشتكار داشت و با صبر و حوصله بر مشكلات فائق میآمد و به دليل داشتن بصيرت خاص ، دوستان خود را بر مبنا علائق دينی و مذهبی انتخاب کرده و برای انجام دوستیها ، فداكاریهای ارزنده ای از خود نشان میداد.
از ارادتمندان سالار شهيدان بود و همه ساله ، ايّام محرّم در مراسم سوگواری ، حضور فعّالی داشت.
عشق به شهادت و عارفانه زيستن با وجودش آميخته شده و آن چنان در او ريشه دوانيده بود كه در ميادين نبرد حق عليه باطل با به شهادت رسيدنش ، ژرفای آن عشق ، بر همه آشكار شد....
#شهیداکبر_توپا
📕 پلاک 10
🏴
@mabareshohada
💕🕊💕
💌 #وقت_سلام ✋
نگاهم کن دلم یک خلوت جانانه میخواهد
کبوتر وار آمد روی گنبد،دانه میخواهد
عطش دارم،تو درجریانی و دیریست میدانی
دلم یک جرعه از دریای سقاخانه میخواهد
💐السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام💐
☀️💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ🌸
#التمــاس_دعـا
❤️زندگیتون امام رضایی❤️
#لطفا_نشر_حداکثری
👈 #فوروارد_یادتون_نره 🌹
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
💠 حساسیت به بیت المال 💠
🌸وقتی بهم گفت: ازت راضی نیستم، انگار دنیا روی سرم خراب شده بود.
پرسیدم: واسه چی؟ گفت: چرا مواظب بیت المال نیستی؟ میدونی اینا رو کی فرستاده؟ میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟ همهش امانته!
🌸گفتم: حاجی میگی چی شده یا نه؟
دستش را باز کرد، چهار تا حبّه قند خاکی توی دستش بود، دم در چادر تدارکات پیدا کرده بود!
#شهیـد_مهدی_باکری 🌺
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
به نیت سلامتی و تعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#صفحه_399
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺
❄️🍃🌹🍃❄️
399_Page.MP3
779.5K
☘️🌺☘️
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_399_قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
به احترام چشمانت
چند لحظه سکوت می کنم..
و با شیرینی لبخندت
دو فنجان محبت
کامم را شیرین می کند..
🌷شهید علی کنعانی🌷
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌺
@mabareshohada
#شهیدانه 💔
🔰شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد
🔸کارمند #کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی💗 علی آقا بودند. یعنی علی مجموعا" #۸یتیم را سرپرستی میکرد.
🔹تازه بعد از یک عمر زندگی با #علی فهمیدم که درآمدهایش💰 را کجا خرج میکرده و من که #مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
💥یک #خیّر به تمام معنا بود
🔸پدر شهید مدافع حرم علی امرایی میگوید پس از #شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک👶 را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#شهید_علی_امرایی(حسین ذاکر)
ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲
شهادت: ۱۳۹۴/۴/۱
درعا، سوریه
@mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ #کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ) #قسمت_پنجاه_و_هشتم « دوران جهاد » [دستن
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ)
#قسمت_پنجاه_و_نهم
"خبرشهادت"
✅ راوی:مادر شهید
سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود.
به جز یکی دوتا نامه✉️،
دیگر از او خبر نداشتیم.نگران احمد بودم...
به بچه ها گفتم :
خبری از احمد ندارید❓من خیلی نگرانم.
یک روز دیدم رادیو مارش
عملیات پخش می کند.
نگرانی من بیشترشد.ضربان قلب من شدیدتر شده بود...
مردم از خبر شروع عملیات خوشحال بودند اما واقعا هیچ کس نمی تواند حال و هوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند.
همه می دانستند احمـد بهترین و کم آزارترین فرزند من بود.
خیلی اورا دوست داشتم...
حالا این بی خبری
خیلی من را نگران کرده بود.
مرتب دعا می خواندم و به یاد احمد بودم.
تا اینکه یک شب درعالم خواب دیدم
کبوتری سفید🕊 روی شانه ی من نشست.
بعد کبوتر دیگری🕊 درکنار او قرار گرفت و هردو به سوی آسمان پرکشیدند...
حیرت زده از خواب پریدم،نکند که این دومین پرنده؛
نشان از دومین شهید خانواده ی ماست⁉️❗️
اما نه ان شاءالله احمد سالم برمیگردد...
دوباره خوابیدم.این بار چیز،عجیب تری دیدم.
این بار مطمئـن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید...در عالم رویا مشاهده کردم که
#ملائکـه_ی_خدا به زمین آمده بودند‼️
هودج یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده می شد در میان دستان ملائکـه است.
آن ها نزدیک ما آمدند و پسرم احمد علی را در آن سوار کردند.
بعد هم همه ملائک به همراه احمد به آسمان ها رفتند...
روز بعد چندنفر از همسایه ها به خانه ی ما آمدند و سراغ حسیـن آقا را می گرفتند‼️
گویا شنیده بودند که شهیــد محلاتی شهیــد شده و فکر می کردند حسین آقا همراه ایشان بوده...
من می گفتم حسیـن آقا در خانه است من ناراحت احمد علی هستم...
آن روز مادر شهـید جمال محمدشاهی را دیدم.
این مادر گرامـی را از سال ها قبل درهمـین محله می شناختم.
ایشان سراغ احمد علی را گرفت.گفتم :
بی خبرم..
نمی دانم کجاست.
سیـده خانم مادر شهیدجمال،هم رویای عجیبی دیده بود که بعدها برایم تعریف کرد.
ایشان گفت:
در عالم خواب به نماز جمعه ی تهران رفته بودیم .
آن قدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت...
بعد اعلام کردند که #امام_زمان(عج)🌹
تشریف آوردند و می خواهند به پیکر یکی از شهدا نماز بخوانند‼️
من به سختی جلو رفتم .
وقتی خواستند #نام_شهـید را بگویند خوب دقت کردم .
از بلند گو اعلام کردند:
" #شهیـد_احمد_علـی_نیـری"
خلاصه همان روز بود که دیدم رفت و آمد در اطراف خانه ی ما زیاد شده.
پسرم مرتب می آمد و می رفت...
ظهر بود که از اخبار شنیدیم هواپیمای حامل شهیـد محلاتی مورد هدف قرار گرفته و ایشان به شهادت رسیدند.
و بعد هم آمدند منزل ما و خبر شهادت
"احمد علی" را اعلام کردند.
مراسم تشیع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حق شناس و عباراتی که ایشان در وصف پسرم فرموندند خیلی عجیب بود...
بعد از اینکه حضرت آقا این حرف ها را زدند دوستان احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند...
عجیب اینکـه پسر من در خانه که بود یک زندگی #بسیار_عادی داشت.
اما هیـچ گاه از او #مکروه ندیدم؛چه رسد به #گناه🚫...
احمد رفت،اما می دانستم که اهل این دنیا نبود او در این جهـان ماندنی نبود.
او هر لحظه آماده ی رفتن بود.خدا هم او را در جوانی به نزد خود برد...
بعد از احمد تمام آنچه از او مانده بود را جمع کردیم .
چندین جلد کتاب📚 بود که همه را به حوزه ی قم تحویل دادیم...
یکی از علما می گفت:
این کتاب ها برای چه کسی بوده ❓
این ها حتی برای طلبه ها سنگین است!
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادی با کسب اجازه از
انتشارات ومولف برای تایپ.
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺