eitaa logo
محمد ابوی سانی | قیام🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
67 فایل
بازنشراخباروارائه تحلیل های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مدرس حوزه و دانشگاه عضومجمع خطبای جوان کشور(مشعر) مشاور ازدواج و خانواده و مدرس دوره های خانواده متعالی عضو و مدرس دبیرخانه صالحین _«ایتا»PV @ghiam89 وقت مشاوره: 09395195885 https://virasty.com/Ghiam89
مشاهده در ایتا
دانلود
ماییم که باید ظهور کنیم... سید عطاالله مهاجرانی، نماینده مردم شیراز در دوره اول مجلس شورای اسلامی، در کتابچه «یادنامه شهید راه نماز شهید آیت‌الله دستغیب» که در اردیبهشت ماه 1361 چاپ شد، مقاله‌ای را در سوگ این شهید محراب نوشت که در بخشی از آن به بیان خاطره‌ای از شهید دستغیب می‌پردازد: «انگار همین دیروز بود به اتفاق دکتر [مسعود] خاتمی [فرمانده سپاه فارس] و چند نفر از برادران پاسدار به منزل آقا رفتیم. ظرفی از نقل بادامی کنار دست آقا بود؛ گفت بفرمایید. بچه‌ها خندیدند. ـ ها می خواهید خودم بدهم؟ آن وقت آقا مشتش را پر از نقل می‌کرد و به یک یک بچه‌ها می‌داد. حضور او محبت بود... خدایا می‌شود انسان این‌قدر پاک باشد؛ این‌قدر لطیف باشد.  دکتر خاتمی گفت: آقا عرضی خدمتتان داشتم. یک سؤالی برای ما مطرح شده و آن این است که ما شنیده‌ایم اصحاب امام زمان 313 نفرند و هر وقت چنین تعداد آماده بشود امام زمان ظهور می‌کنند. حالا واقعاً در شرایط فعلی چنین تعدادی آماده نیست؟ آقا خندید. گفت: یک حکایت برایتان بگویم، بعدش هم یک روایت. اما حکایت: چهل، پنجاه سال پیش در نجف بین علما همین مسئله مطرح شده. عده‌ای می‌گفتند چگونه بین بیش از 3هزار روحانی 313نفر یار امام زمان پیدا نمی‌شود. قرار گذاشتند فردی را انتخاب کنند که بهترین آنان باشد با امام زمان(علیه السلام) در این مورد صحبت کند. فرد منتخب در مسجد اعتکاف نمود؛ دعا خواند؛ ندبه کرد. چند روزی گذشت. سحر در خواب دید وارد شهری شد. جمعیت موج میزد. همه به استقبال او آمده بودند. او را بر دست گرفتند و با سلام و صلوات به داخل شهر بردند. جمعیت اظهار شادی می‌نمودند. به شیخ گفتند سلطان ما مرده و تو از امروز سلطان مائی. او را به قصر بردند و لباس شاهانه بر تنش پوشاندند. سفره چیدند غذاهای رنگارنگ و خوشمزه. حالا (آقای دستغیب دارد گرم می خندد) آشیخ هم حسابی خورد. ملکه را آوردند، ملک و ملکه به حجله رفتند. مدتی نگذشته بود که در زدند. تق تق تق ... گفت کیه؟ گفتند آقا امام زمان ظهور کرده و فرموده به شما بگوئیم که بیایید. قدری سرش را خاراند. امام زمان هم وقت پیدا کرده، بگوئید بگذارد صبح  بشود. دوباره در زدند که بیا. گفت نمی‌آیم. از خواب بیدار شد در گوشه مسجد مچاله شده بود و وضعیتش خوب نبود! آفتاب زده بود. دو دستی زد توی سرش. خاک بر سرم. وای بر من... آقا در ادامه گفت: ما هستیم که باید ظهور کنیم نه امام زمان! ظهور ما وقتی است که تزکیه بشویم جانمان را از آلایشها پاک کنیم.» 🥀🕊شادی روح بلندشان صلوات «قیام» رو در ایتا دنبال کنید @mabavi