‹ مَبـهوت ›
. 🪐 💞 .
تقدیر من این بود که در بندِ تو باشم ؛
دیوانهی دیوانهی لبخنـد تو باشم .💕
با اینکه دلم گفته مـدارا کنم امـّا ،
ای داد از این دوری و از عشق تو بیداد .
دلتنگی ،پیراهن نیست که عوضش کنی!
وحالت خوب شود
دلتنگی گاهی پوست تن آدم است
- من که اینطوری نبودم .
من که تا این حد ساکت و گوشهگیر نبودم . من که نسبت به اتفاقای دور و برم انقدر بیتفاوت نبودم .
منم مثل همه آدما از یه جا به بعد، دلسرد شدم نسبت به همه چیز .
از یه جا به بعد شدم آدمی که کمتر حرف میزنه .
کمتر به اتفاقات دور و برش اهمیت میده . کمتر با کسی بحث و دعوا میکنه .
و خیلی کمتر از قبل به آدما اعتماد میکنه .
من روزها و سالها با کسایی که دور و برم بودن حرف زدم ، بحث کردم ، به حرفاشون گوش دادم .
جنگیدم تا بهشون بفهمونم که برام مهم هستن و دوستشون دارم .
من مدتها به کسایی اعتماد کردم که فکر میکردم صادقتر و راستگو تر از اونا توی دنیا وجود نداره .
من مدتها به کسایی عشق ورزیدم و دوستشون داشتم که فکر میکردم تا ابد برای من میمونن .
بعد از مدتها که فهمیدم همهیِ تصوراتم اشتباه بوده ولی هیچ چیز اونطوری که فکر میکردم و فکر میکنم نبوده و نخواهد بود ، از اهمیت دادن بهشون دست برداشتم . هیچوقت به هیچکس هم نگفتم که چقدر اذیت شدم .
من سکوت کردم .
این منی که الان هستم ، حاصلِ یه سری اتفاقاتِ که هیچوقت انتظارشونم نداشتم . این منی که الان هستم ، مدتهاست که کز کرده گوشهیِ تنهاییش .
مدتهاست که دیگه حرفی واسه گفتن نداره . . :)!
ʜ.ɴِقَلم
من خنده زنم بر دل ، دل خنده زند بر من
اینجاست که میخندد دیوانه به دیوانه