eitaa logo
مـَـبـْـنــٰا (مسابقه بزرگ نهج البلاغه)
201 دنبال‌کننده
27 عکس
0 ویدیو
2 فایل
اگه ساختمونِ زندگیمون کَجه «مـَـبـْـنـٰا» نداریم. خشت اول گر نهد معمار راست تا ثریا می رود دیوار راست برگزاری مسابقه بزرگ نهج البلاغه امیران کلام در: amiranekalam.ir اینستاگرام instagram.com/_u/amiranekalam خادم شما @hhatefi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🏡 کلبه مهربانی💕
بعضی از ما آدم‌ها به خاطر شرایط روحی و محیطی فکر می‌کنیم که اتفاق‌های بد مثل و ، اصلاً برای ما اتفاق نمی‌افتد. اما برای من هر دو اتفاق افتاد! وقتی که پدربزرگم بیمار شد، خیلی به هم ریختم. این به هم‌ریختگی را دید. گفت وقتی که بیماری و گرفتاری و مصیبت می‌آید، خداوند، هم صاحبِ اینها را می‌کند و هم اطرافیان دور و نزدیک این فرد را، حتی من هم در این امتحان شریک هستم. همراه این بیماری، وقتی که هنوز کمرم خم بود و تمام فعالیت‌های و ماه مبارک را برای و به مادرم کنار گذاشته بودم، پدر و مادرم تصادف کردند. وقتی که سر سفره افطار بودم و برادرم تصادف را با احتیاط داد، از کلام او برداشت کردم که یک تصادف جزیی است. الآن به می‌روم و نهایتاً یه بانداژ ساده به دست و سرشان است و بر می‌گردیم. اما وقتی که به بیمارستان رفتم، برادرم هم تازه رسیده بود! وارد اتاق که شدم، پدرم را دیدم. بدنش می‌لرزید! من هم لرزید و از قدم‌هایم رفت. فهمیدم که اوضاع خیلی است. فرق سر شده بود. روی تخت جمع شده بود و قطره‌قطره به زمین می‌چکید. سراغ مادر را از برادر گرفتم. اطلاعی نداشت! دوان دوان راه‌روهای بیمارستان را می‌دویدم. تا اینکه یک گوشه‌ای یک تختی را دیدم که صدای سوزناکی از آنجا می‌آمد! همه‌ی وجودم قدم به قدم می‌دوید. اما ته دلم نمی‌خواستم نزدیک شوم! نزدیک شدم؛ مادرم بود! همه‌ی غم عالم به سراغم آمد و کمر شکسته‌ام بیشتر شکست. برای یک فرزند توان توصیف حال مادر نیست! همه می‌زدیم و این برای کسی نداشت و نمی‌کرد! بگذار این بماند! لحظاتی که این صحنه‌ها را می‌دیدم، انگار چرخش متوقف شده بود. چه سخت هم . هیچ وقت هم فراموش نمی‌کنم که چطور زندگی‌ام شدید برداشتند و چه‌ها که به آنها نگذشت. پارسال ایام امیرالمومنین علیه السلام و ایام با بقیه‌ی سال‌ها فرق داشت. الحمدلله رب العالمین. همه‌ی جان‌ها اهل بیت علیهم السلام. هر چقدر آدم حس کند که به آنها شده است، لذت‌بخش است. شاید سر سوزنی بعضی چیزها را شدم. شکسته شدن کمر، بی‌چاره شدن، دیدن فرق شکسته پدر، دیدن پهلوی شکسته مادر. پدر و مادر عزیزم! بابت صحیح و چشاندن محبت اهل بیت علیهم السلام دست شما را می‌بوسم. خوش به حالتان. کاش این لحظات را با خدا و اهل بیت علیهم السلام کرده باشید. إن شاء الله خداوند برای شما و ما این سختی‌ها را در دنیا و آخرت جبران کند. مگر ما برای این دنیا آفریده شده‌ایم؟! ✅کلبه مهربانی @hatefi
هدایت شده از 🏡 کلبه مهربانی💕
29 هم آمد و رفت. پارسال این لحظات را بودم. مثل دیشبی با یک انگار همه‌ی دنیا سنگ شد و روی دوشم سوار شد. در و خیلی سخت گذشت. آنها که خداوند کار ما را به آنها کرده بود و در این شریک ما بودند، به ظاهر نه بودند و نه ! انگار یک چیز خیلی اتفاق افتاده است! مات و مبهوت به پدر و مادر نگاه می‌کردیم و کاری از دستمان بر نمی‌آمد و آنها هم... بگذار در این ایام چیزی نگویم! در یک مطلب خاص، هر آنچه که جای دارد، می‌نویسم. ولی امشب را دور هم بودیم. امیدوارم توانسته باشم، لحظات خوشی را برای پدر و مادرم فراهم کرده باشم تا غم آن روزها را نکنند. گرچه باز جسمی و روحی مانده است که هیچ وقت نمی‌توان آنها فراموش کرد. نمی‌دانم و خانواده‌ی او امشب را یادشان هست یا نیست! نه آهی می‌کشم و نه نفرینی می‌کنم، اما به واگذارشان کرده‌ام و خواهم کرد. وای به حال رانندگانی که با جان عزیزان مردم می‌کنند و در پشت و و قایم می‌شوند، ککشان هم نمی‌گزد. در دنیا و در آخرت هم هست. یا می‌رسد! دورهمی‌های خوشی را با و بقیه‌ی اقوام داشتیم. اما دیگر پدربزرگ نیست. شاید دوباره خوشی باشد، اما دیگر مثل قبل نمی‌شود. هر چه انسان می‌رود، سختی‌ها زیادتر می‌شوند. بزرگترها پیرتر می‌شوند و دنیا هم تنگ‌تر و بی‌رحم‌تر. کاش در یادمان نرود که . قدر لحظات زندگیِ کوتاه را بدانیم و این کوچک را سرشار از کنیم. گاهی اتفاق‌ها نمی‌کند و ناگهان بر کلبه‌ی کوچک ما می‌شوند. چه زیبا فرمود علیه السلام: الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ. به مانند مى‏گذرد، پس فرصت‏هاى نيك را دانيد. ، . ✅کلبه مهربانی @hatefi