مدرسه مهارت آموزی مبنا
#نظر_مخاطب ⁉️ گفتگوهای رویداد جنگ روایتها رو تماشا کردید یا صوت جلسات رو گوش کردید؟ ⁉️نظرتون دربا
16.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 اینا چرا دو تا مادر دارن؟؟؟
قبل از اینکه نظراتتون رو مرور کنیم، این برش از گفتگوی خانم مصطفیزاده رو تماشا کنید.
مرزهای جنگ روایتها بیش از اونکه بهش فکر کنیم نزدیکمونه.
#جنگ_روایتها
| @mabnaschoole |
1️⃣
من «فاطمه» هستم! این را شناسنامهام میگوید. این روزها اما در جمع دوستان صمیمیام و در شبکه های مجازی «ویدا» صدا میشدم؛ اسمی که انتخاب خودم بود.
2️⃣
از همان بچگی دختری جسور بودم؛ عروسکهای توی کمدم خاک میخوردند، اما هر روز صبح، گرد و خاک دوچرخه برادر بزرگترم را پاک میکردم و تا وقتی که آقاجون از سرکار بیایید، توی کوچهها دوچرخه سواری میکردم.
3️⃣
صبح یک روز پاییزی بود که از خواب بیدار شدم و دوچرخه توی حیاط نبود؛ چند روز قبلش پچ پچ آقاجون و مامان را شنیده بودم که میگفتند: «دیگه داره بزرگ میشه. خوب نیست تو کوچه سوار دوچرخه بشه.»
4️⃣
مقصد سفرمان کجا باشد؟ از کدام مسیر برویم؟ غذا از خانه ببریم یا از رستورانهای چرک بینراهی تهیه کنیم؟ دوست داشتم در تمام این تصمیمگیریها شرکت کنم و نظر بدهم. اما همه تصمیمها را آقاجون میگرفت و وقتی سحر یک روز تابستانی سوار پیکانش میشدیم تازه متوجه میشدم که سفر آغاز شده است.
5️⃣
خانم علوی دبیر پروشی مدرسهمان بود. چندتا از دخترهای مدرسه خودمان و مدرسههای اطراف را جمع کرده بود و گروه تئاتر تشکیل داده بود؛ بعد از کلاس تا غروب توی مدرسه میماندیم و تمرین میکردیم. شبها با رویای اجرا در سالنهای بزرگ ایران، چشمهایم سنگین میشد؛ غروب یک روز زمستانی بود که آقاجون وسط تمرین من را بیرون کشید و خانه برد؛ بین راه وسایل قلاببافی گرفت و گفت: «اگه هنر دوست داری، خب اینم هنر!»
6️⃣
من، فاطمه! دختری که میخواست قوی و قدرتمند باشد؛ اثرگذار باشد برای جامعهاش. آقاجون و مامان را از ته دل دوست داشتم. اما در چارچوبهای آنها، نمیتوانستم قدمی برای خودم، برای جامعه بردارم.
7️⃣
عکسهایم زودتر از اینکه خودم به خانه برسم، به دست همه رسیده بودم. آنجا که روسریام را برداشته بودم و در صحنهای که هزاران نفر از معترضان و نیروهای پلیس حاضر بودند، این من بودم که تنها قهرمان آن تصویر بودم؛ منی که حالا ویدا خطاب میشدم. این عکس، فریاد تمام حسرتهای من بود؛ منی که میخواستم قوی باشم؛ قدرتمند باشم.
8️⃣
ریحانه تنها کسی است که در این روزها جنس رفاقتش تغییری نکرده؛ همان ریحانه هم کلاسی روزهای مدرسه است. میگوید تو تنها دختری نیستی که به خاطر مبارزه، از خانواده طرد شدهای. منظورش چیست؟ داستان زنی به نام عموره را برایم میفرستد. از لحظهای که داستان به اتمام میرسد ذهنم درگیر میشود.
یعنی میشود نه فاطمه در قید و بند تمام نشدنی آقاجون بود و نه ویدای توخالی محبوب رسانهها، و در عین حال قوی و قدرتمند بود؟ یعنی راه سومی هست؟
پاییز است؟ بهار است؟ زمستان یا تابستان؟ نمیدانم! اما حالا در معرض انتخابی هستم که میتواند آغاز مسیر تازه زندگیام باشد و اول بهار.
#جنگ_روایتها
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
🎙 داستان صوتی «زنی که یکتنه در برابر طاغوت ایستاد!» داستان زنی که هیچکدام از ما نمیشناسیمش... ک
ما چقدر در روایت این زنان و دختران موفق بودیم؟ دخترانی که واقعی اند، نه خیالی.
داستان شگفتآور عموره بنت عمران - دختری که بعدها به همسری نوح(ع) در آمد - بخشی از قسمت سیزدهم از فصل اول روایت انسان است.
این داستان را میتوانید به صورت رایگان در وبسایت روایت انسان دریافت کنید.
🎁لینک دانلود رایگان جلسه سیزدهم روایت انسان:
https://b2n.ir/t43169
#روایت_انسان
#جنگ_روایتها
| @mabnaschoole |
🔻مادری و جنگ روایتها
جنگ روایتها در حوزه زنان، یکی از جدیترین جبهههای این جنگه؛
🧕🏻حجاب زنان،
👩🏻🏫حقوق زنان،
👩🏻💻حضور اجتماعی زنان،
همه و همه ریز موضوعاتی هستند که مورد هجمه قرار گرفتهاند؛ اما هیچکدام شاید به اهمیت این مساله نباشند:
👩👧👦مساله مادری!
⁉️تصویر «مادری» در رسانههای امروز دنیا چیه؟
🔻زنی محدود،
🔻که آرزوهای خودش فدای رشد بچههاش شده،
🔻کاری بیارزش و خفیف!
اما روایت جریان حق، از مادری چیه؟
جواب سوال اینجاست:
🟢 طاغوت زیر پای مادران است...
منتظر باشید...
#روایت_انسان
#جنگ_روایتها
| @mabnaschoole |
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ»
#جنگ_روایتها
#عزای_بزرگ
| @mabnaschoole |
🔻گزارش زنده
زنان فلسطینی حتی از طریق گلدوزی خاص فلسطینی که به آن تطریز میگویند، اصالت خودشان را حفظ می کنند، حفاظت از این اصالت و رسم و رسومات خود یک مبارزه است.
🔻شرکت در نشست روایت مادران فلسطینی از طریق لینک زیر:
🆔https://eitaa.com/Revayate_ensan_home/1006
#روایت_مادری
#جنگ_روایتها
🔻گزارش زنده
زنان فلسطینی با جزئیات رفتارهاشان، همین یک غذا به اسم مقلوبه، یک لالایی، یک لباس و... همه را تبدیل به نماد و متن مبارزه کرده اند.
🆔https://eitaa.com/Revayate_ensan_home/1006
#روایت_مادری
#جنگ_روایتها