مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ ✨نکنه کسی بدزدش... 🔹داشتم از استرس میمردم. بدنم داغ شده بود. چه خبطی بود که کردم؟ خدایا چرا بچه
✨
✨از کجا جورش کنم؟؟!!
🔹داشتم حساب کتاب میکردم تو ذهنم : "هزینه پوشک دوتا وروجک دوقولومون این ماه کم میاد دم عید هم هست لباس نو لازم دارن ..."
از فکر و خیال زیاد پا شدم که برم مسافرکشی کنم که چشمم افتاد به چشم صادق یه لبخند و یه چشمک زد بهم 😉
همون لحظه به گوشیم پیامک اومد ..
شماره حساب و اطلاعات کارت بانکیش رو فرستاده بود برام..
چشام پر شد از خوشحالی و یادم افتاد بلاخره این روز اومد که دست کنیم تو جیب برادر دینیمون با خیال راحت ☺️
🔻شما هم میتونید روایتتون از دنیای بعد از ظهور رو برامون بفرستید:
📮@adm_mabna
#روایت_شما
#هم_رویا
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ ✨از کجا جورش کنم؟؟!! 🔹داشتم حساب کتاب میکردم تو ذهنم : "هزینه پوشک دوتا وروجک دوقولومون این ماه
✨
✨نکنه پولم رو پس نده...
🔹اولین بار تو اینستاگرام صفحهاش رو دیدم، آدم جالبی به نظر میرسید، یکی دو باری حضوری رفتم تو گعده هایی که داشتن، کم کم احساس صمیمیت کردم. چند وقت بعد از اینکه آشناییمون جدی شد و گفت مشکلی براش پیش اومده و به پول نیاز داره، تکه طلایی که از قبل پس انداز کرده بودم فروختم و بدون اینکه نوشته ای بینمون رد و بدل بشه پول رو براش واریز کردم، وعده داده که شش ماهه بر میگردونه، تقریبا چیزی به تموم شدنش نمونده و خبری ازش نیست! نکنه پولمو پس نده؟! نه بابا این چه فکریه، دوران بعد از ظهوره ...
🔻شما هم میتونید روایتتون از دنیای بعد از ظهور رو برامون بفرستید:
📮@adm_mabna
#روایت_شما
#هم_رویا
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ ✨نکنه پولم رو پس نده... 🔹اولین بار تو اینستاگرام صفحهاش رو دیدم، آدم جالبی به نظر میرسید، یکی د
✨
✨کلِّ خونه برام زندان بود...
🔹نیمههای شب بیخوابی عجیبی توی سرم افتاده بود.
از پنجره به هوای برفی بیرون نگاه میکردم.
احساس رها شدگی سراغم اومده بود.
چهاردیواری اتاقم و کل خونه برام زندان بود.
تو همون نیمههای شب لباس گرم پوشیدم و از خونه بیرون رفتم تا قدم بزنم و با خودم خلوت کنم.
امام زمان ظهورکرده بود.
برای امنیت شهر نیاز به گشت چندتا ماشین نیروی انتظامی نبود.
امنیت رو همراه هوای سرد برفی در ریهها فرو میدادم.
🔻شما هم میتونید روایتتون از دنیای بعد از ظهور رو برامون بفرستید:
📮@adm_mabna
#روایت_شما
#هم_رویا
| @mabnaschoole |
✨
✨آهان راست میگی!
🔹این بچه چهارمی دلمون رو خون کرد تا دنیا اومد. مدتی هست افسردگی و استرس و دلتنگی بیخود دارم.
دیروز موقع نمازظهر و عصر در خونه رو باز کرده بودم تا نماز جماعت بخونم، خانم همسایه گفت:
"پاشو برو مسجد النبی تو راه هم برای بچهت صدقه بده"
شوهرم اولش مخالفت کرد و گفت:
" آخه چطوری تنها بری. سختمه نگران میشم."
بهش گفتم:
"عزیزم دوران پس از ظهوره ها. الان فرق داره با قبلا. از شرق کره زمین برم به غرب کره زمین با کلی طلا و جواهر کسی بهم تو نمیگه."
دستی زد روی پیشانیاش و گفت:
"آهان راست میگیا یادم رفته بود. برو خدا به همراهت."
#روایت_شما
#هم_رویا
| @mabnaschoole |
✨
✨ارثیه خانوادگی!
🔹سرطان، ارثیه خانوادهشان بود. غدههای بدخیم معده به جوانِ چهارشانه و ریشْ و گیسْ سفیدشان، رحم نکرده بود. با وزنْ کمکردن و ضعف، خودش را نشان میداد و به دردهایی میرسید که مرفین هم مرهمشان نمیشد و کمتر از یکسال شناسنامه مهر "باطل شد" میخورد.
توی آینه خودش را نگاه کرد. لباس به تنش زار میزد. از رنگ زرد و معدهدردی که سراغش آمده بود، نگران شد. روی تخت دراز کشید. چشمش به ساعت افتاد و یادش آمد انتظار به سر آمده و در دنیای بعد از ظهوریم...
به ترس و نگرانیاش، خندید.
#هم_رویا
#روایت_شما
| @mabnaschoole |