🔰روش خواندن نماز حاجت روز
پنجشنبه:
🔸چهار رکعت (دو نماز دورکعتی)
🔸در رکعت اول بعد از حمد ۱۱ بار سورۀ
توحید
🔸در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱ بار سورۀ
توحید
🔸در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱ بار
سورۀ توحید
🔸در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱ بار
سورۀ توحید
🔸بعد از سلام نماز دوم ۵۱ بار سورۀ
توحید
🔸۵۱ بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ
مُحَمَّد» را بخواند
🔸و سپس به سجده برود و ۱۰۰ بار
«یاالله» بگوید و هرچه میخواهد از خدا
درخواست کند.
#ذکر_مجرَّب |
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
خواص نماز حاجت روز پنجشنبه چیه‼️
✍🏻پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
💌اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود
کند کوه نابود میشود
💌نزول باران را بخواهد بهیقین باران
نازل میشود
💌همانا هیچچیز مانع میان او و خداوند
نیست؛ خداوند متعال بر کسی که این
نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد
غضب میکند.
📗برگرفته از کتاب بهجت الدعا، ص٣٨٠
@madadazshohada
📣نماز حاجت روز پنج شنبه
براتون نایب بشیم هدیه ۸۵ هزارتومان
نام فرد ونام پدربفرستید
💳
۶۰۳۷۶۹۱۶۳۸۷۷۰۸۷۵عزیزخانی روی شماره کارت کلیک کنید کپی میشه. 👉 @yazaahrah 🚫نمازبه نیت هرفردی جداگانه و تکی انجام میشه🌸
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ نحوه صحیح دعا کردن
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🌿گوش بدید بسیار شنیدنی
◀️اثر نذر برای شهدا؛
جایی که مهمان هستیم بسیار خانواده دست و دلبازی هستن..
میگفت با تریلی تابوت شهدارو میبردن ،
پدرم یک گوسفند جلوی این کاروان تشییع شهدا ذبح کرد..
◀️میگفت پدرم شب در عالم رویا امام حسین خواب دیده بود بهش گفته بود خدا برکت به مالت بده (که شهدارو تکریم کردی)
✍🏼قاضی زاده
پیام تشکر نیازمندی که شما عزیزان کمکش کردید👇
سلام ممنون از لطفتون خدا خیرتون بده تشکر ان شاالله اجرتونو از خدابگیرین بازم ببخشید ممنونم از محبتتون خداشاهده ۱ساعت پیش کارتمو دادم برن شهر کارت به کارت کنن خداخیرتون بده ازین گرفتاری نجاتم دادین
دستتون درد نکنه ممنونم خدا به شما و همه بانی ها خیر دنیا و اخرت عطاکنه اجرتون باامام حسین ع
کرامت شهید محمد معماریان
مادر خواب ديد كه در مسجد المهدي(عج) است و مسجد بسيار شلوغ است. كسي گفت: يك دسته دارند براي كمك ميآيند. مادر رفت دم در مسجد و ديد يكدسته عزادار ميآيند. دستهاي منظم، يكدست سفيدپوش با نواري مشكي و كفني كه بر گردنشان است. دستة جوانهايي كه سهبهسه حركت ميكردند، نوحه ميخواندند و سينه ميزدند.
نوحهخوانشان شهيد سعيد آلطاها بود كه جلوي دسته حركت ميكرد. مادر با تعجب پيش خودش گفت: سعيد كه شهيد شده بود، پس اينجا چه كار ميكند و تازه متوجه شد كه اين دسته، افراد عادي نيستند و شهدايند. دسته، بر سر و سينهزنان وارد مسجد شد و آهسته رفت به طرف محراب و آنجا مشغول عزاداري شد. مادر، دسته را دور زد و كنار پرده ايستاد. دسته را نگاه ميكرد. دستهاي كه پر از نور بود، پر از شهيد. وقتي عزاداري تمام شد، محمد از دسته جدا شد و كنار پرده، آمد پيش مادر. دست انداخت گردن مادر و او را بوسيد و مادرش هم محمد را بوسيد و گفت: محمد، خيلي وقت است نديدمت. محمد گفت: مادر از وقتي شهيد شدهام بزرگتر شدهام. آنجا سرم خيلي شلوغ است. شهيد حسن آزاديان هم از دسته جدا شد و آمد پيش مادر و گفت: حاج خانوم، خدا بد ندهد. طوري شده؟ محمد گفت: مادرم طوريش نيست. مادر اينها چيست كه دور پايت بستهاي؟ مادر گفت: چند روزي است خوردهام زمين، پايم درد ميكند. انشاءالله خوب ميشوم. محمد گفت: مادر چند روز پيش رفته بوديم كربلا. من يك پارچة سبز براي شما آوردم. ميخواستم ديدن شما بيايم، آزاديان گفت: صبر كن باهم برويم، تا اينكه امروز اول رفتيم زيارت امام خميني و حالا هم آمديم ديدن شما. بعد محمد پارچهاي را كه از كربلا آورده بود از روي صورت تا مچ پاي مادر كشيد و بعد نشست و تمام باندهاي پاي مادر را باز كرد و شال را دور پايش بست و به مادر گفت: پايت خوب شد. حالا شما برويد توي زيرزمين ديگها را بشوييد. اين درد هم براي استخوانت نيست، عضله پايت است كه درد ميكند.
مادر ديد دو نفر از شهدا دارند باهم ميروند انتهاي مسجد. مادر گفت: محمد اينها كي هستند؟ گفت: اينها بچههاي شكروي هستند. مادرشان پاي ديگ توي زيرزمين است. دارند ميروند به او سر بزنند. يك شهيد ديگر هم از دسته جدا شد و رفت دم در مسجد. مادر پرسيد: مادر او كيست؟ محمد گفت: آن يكي هم رئيسان است. پدرش دم در است. ميرود به او سر بزند.
حسن آزاديان گفت: حاج خانوم، شما قول داده بوديد به خانمها اگر خوب شديد چهارتا ماشين بياوريد و آنها را زيارت امام خميني ببريد. من اين چهارتا ماشين را آماده كردهام. دم در است. برويد خانمها را ببريد.
مادر از خواب بيدار شد. هنوز در خلسة خوابي بود كه ديده بود. حيرتزده و مدهوش. فضا پر از عطر بود. مادر نشست. پايش سبك شده بود. ديد تمام باندها باز شدهاند و روي تشك ريخته. شال سبزي كه محمد بسته بود، به پايش است. بوي عطر سستش كرده بود....