فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام فضائل اخلاقی تمرین میخواد....
اگر صبور نیستی .. خودتو به صبر بزن.... تمرینِ صبر کن.... اگه شجاع نیستی وانمود کن شجاعی .... بعد از مدتی قطعا این صفت در تو پررنگ تر شده....
این دستور امیرالمونینه....پس شک نکن جواب میده🌹👌
شهید مهدی ذاکرحسینی فرزند امیرعلی از رزمندگان لشکر عملیاتی 27 حضرت محمد رسول الله (ص) که در 26 خرداد 1395 در حومه شهر حلب سوریه بر اثر موشکباران دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید ذاکرحسینی از تکاوران بسیار شجاع لشکر 27 بود و هنگام شهادت 31 سال سن داشت. مهدی ذاکر حسینی فرزند امیرعلی 27 شهریور ماه 1363 در تهران متولد شد. با مدرک دیپلم به سپاه رفت و پس از استخدام درسش را ادامه داد. دیپلم فنی مکانیک داشت و وقتی به سپاه رفت در کار مکانیک خودروها بود. خیلی این کار با علاقه مندی اش جور در نمی آمد. از همانجا آنقدر پیگیری کرد تا او را برای کارهای رزمی فرستادند.
از طریق نیروی زمینی سپاه به بخش تکاوری رفت و دوره ها را با موفقیت گذراند و در این فاصله چندین و چند بار لوح و جایزه گرفت. دو بار در سطح لشکر محمدرسول الله(ص) به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد. به کارش خیلی علاقه مند بود. پدر شهید بازنشسته و افسر ارشد نیروی هوایی ارتش است و سابقه سال ها رزمندگی و خدمت را دارد. او رسم زندگی نظامی را از پدر آموخته بود.
اولین بار سال 1393 بحث اعزامش به سوریه پیش آمد. قبلاً در دهه 80 برای مبارزه با گروه پژاک اعزام شده بود. وقتی جسارت تکفیری ها به حرم اهل بیت علیهم السلام را دید، نتوانست بماند. نسبت به بقاع متبرکه اهل بیت (ع) به ویژه حضرت زینب سلام الله علیها بسیار حساس بود و می گفت من سرباز و فدایی حضرت زینب (س) هستم. در نبردهای مختلفی که در سوریه تجربه کرده بود، یک بار گردنش صدمه دیده و چند تا از دندان هایش به خاطر مبارزه با داعش شکسته بود. چهار بار به سوریه اعزام شد و مادرش هر بار برایش گوسفند عقیقه می کرد تا سالم برگردد. مهدی ذاکر حسینی مجرد بود. می گفت تا زمانی که این داعشی ها از بین نروند من ازدواج نمی کنم، چون احتمال شهادت برایم هست.
بار چهارم که عزم سفر به سوریه کرد، 20 خرداد 1395 بود. به عنوان فرمانده با 30 نیرو عازم سوریه شد. مأموریت مهمی در پیش داشتند. نیرو های تکفیری در حلب جمع شده بودند و می خواستند قسمت مهمی از این شهر را که رزمندگان آزاد کرده بودند، بار دیگر تصرف کنند. شهید مهدی ذاکر حسینی شب تا صبح در ماه رمضان مقابل دشمن مقاومت می کند. در آخر، فرمانده میدان به آقا مهدی بیسیم می زند و می گوید نیروهایت را به جای امن منتقل کن، چون از سه طرف محاصره شده بودند.
مهدی با دستور فرماندۀ میدان، نیروها را تک تک به جای امنی می فرستد. دوستانش اصرار می کنند تو هم باید با ما بیایی که می گوید اول شما باید سالم بروید بعد من می آیم. تروریست ها هم تمام توان شان را برای زدن او جمع کرده بودند. با خمپاره و بمب کپسولی کل ساختمانی که پناه گرفته بود را زدند. بعد از یک انفجار شدید مهدی شهید شد. پیکرش 7 سال مفقود بود تا نهایتا در جریان تفحص سوریه کشف و شناسایی شد.
@madadazshohada
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕شهید ذاکر حسینی💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
* برادر شهید*
🌺 مدد از شهدا 🌺
#پروانه_ای_دردام_عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۲۹ 🎬 @madadazshohada آه خدای من این ابوعمراست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
#پروانه_ای_دردام_عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۲۹ 🎬 @madadazshohada آه خدای من این ابوعمراست.
#پروانه ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۰ 🎬
به کوچه خودمان رسیدیم...چشمم به درخانه مان افتاد,خانه ای که روزگاری پرازخنده وشادی وامنیت بود برایم ,اما انزمان که امنیت داشتیم قدرش رانمیفهمیدیم ومدام ازسرخوش مینالیدیم واکنون که امنیتمان لگدکوب استران داعشی شده بود ,میفهمیدم که چه چیزی را از دست داده ام...
درخانه ما بازبود..مشخص بود که غارت شده وکسی هم ساکنش نیست...بوی مرگ از خانه به مشامم میرسید.
نگاه کردم لیلا شانه هایش به شدت میلرزید ودانستم که چرا......اخر خداااا چرااااا؟به چه گناهی؟؟؟
ابوعمر درخانه رابازکرده بود وچون دید ما محو خانه خودمان هستیم ,به زور مارا چپاند داخل خانه...
خاله هاجر روی حیاط بود تاچشمش به ما وابوعمر افتاد گفت:اینها دیگر کیستند؟؟ازصبح غیبت زده که بروی مهمان بیاوری؟
ابوعمر خنده ای کردوگفت :میهمان نیستند,کنیز خریدم برایت ,دیگر نمیخواهد دست به سیاه وسفید بزنی وفردا هم باخیال راحت بابچه ها برو به خانواده برادرت در روستا سربزن وچندماهی هم انجا بمان ونگران این نباش که من تنها هستم ,این کنیزان بامن هستند,ودرحین گفتن این حرفها روبنده را از صورت ما کنارزد...
خاله هاجر داشت لبخند میزد ازاینهمه مهرشوهرش که نسبت به او روا داشته...
تاچشمش به من افتاد خنده روی لبانش خشکید وبه سمتم حمله کرد...با هروسیله ای که به دستش میرسید بر بدن من بینوا میزد,موهایم رامیکند باانگشتانش پوست سروصورتم را میخراشید وفحش وناسزا بود که نثار من وپدرومادرم میکرد....
اخربه چه گناهی😭😭
#ادامه_دارد ..
@madadazshohada
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج »
#پروانه ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۱ 🎬
من:خاله هاجر منم سلما ,چرا میزنی؟
لیلا هم دیگه هق هقش هوا شده بود.
ام عمر:من خاله ی تو نیستم عفریته,من ام عمرهستم,مادر عمر,همونکه توی چشم سفید دست رد به خواسته ی دلش زدی وبرای انتقام از تو به جنگ تمام ایزدیهای مغرور وکافر به روستاهای ایزدی اطراف, حمله برد ویک ایزدی کافر اورا شهید کرد....ودوباره افتادبه جانم وتا زمانی که خسته نشد ,دست اززدن نکشید.
ابوعمر خنده تمسخرامیزی کردوبه زیرزمین خانه اشاره کرد وگفت:آنجا محل اقامت شماست ,البته پراز خرت وپرت واشغال است ,زود بروید وبرای خودتان جایی باز کنید.
لنگ لنگان در حالی که لیلا دستم راگرفته بود وارد زیرزمین شدیم,معماری خانه های این محله شبیهه به هم بود ,یعنی خانه ابوعمر هم دقیقا نقشه خانه ماراداشت وهمین باعث میشد بیشتر وبیشتر احساس تألم وغصه کنیم.
داخل زیرزمین هیچ جای خالی نبود,با کمک هم ,دستهایمان راباز کردیم وشروع کردیم وسایل یک طرف را به ان طرف حمل کردن وروی هم انباشته کردن ,بالاخره یک گوشه, اندازه ی خواب دونفر جابازشد واز داخل وسایل زیرزمین تکه حصیری کهنه پیدا کردیم وبه جای,قالی وتشک و..زیرپایمان انداختیم.
خورشید غروب کرده بودومادرتاریکی محض درسکوتی سنگین نشسته بودیم وهرکدام درافکارخودغرق بودیم,بس که این چندروز گریه کرده بودیم,انگار چشمه ی اشکمان خشکیده بود , باید تغییری دراین وضعیت میدادم بلندشدم وبرق زیرزمین را روشن کردم.
لیلا:سلما خاموشش کن ,یه بارمیبینی اومدن وهمین را بهانه کردن ودوباره اذیتمان میکنند...
من:بزار روشن باشه,انگاری یادشان رفته ماهم هستیم.
نزدیک نیمه شب بود هیچ کس به ما سری نزد وما هم میترسیدیم که حتی به توالت برویم..گرچه احتیاجی هم نبود چون آدمی که هیچ نخورده لاجرم به قضای حاجت هم احتیاج ندارد اما من باید نمازمیخواندم.
چون امکان رفتن به توالت نبود,تیمم کردم .
لیلا این چندروزه متوجه شده بود که شیعه شدم ,پس گفت تا هیچ کس نیامده نمازت رابخوان...
سریع شروع به خواندن کردم.
بعدازنماز ,کنارلیلا دراز کشیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.
وای کاش میمردم وصبح فردا رانمیدیدم وشاهد حوادث غمبارش نمیشدم.
#ادامه_دارد ..
💖 کانال مدداز شهدا** 💖
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج** »
برای شادی روح همسر سپهبد صیادشیرازی خانم عفت شجاع که امروز به خاک سپرده شدند ، فاتحه ای بخوانید
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون.....
🌸شهدای عزیز این چله🌸
شهدای عزیز❤️
1- 🌷سردار عزیزمون حاج قاسم سلیمانی✅
۲- 🌷شهید بهشتی و ۷۲ تن✅
۳- 🌷شهید رجایی وباهنر✅
۴- 🌷شهید صدر زاده ✅
۵- 🌷شهید صیاد شیرازی✅
۶_ 🌷شهید آوینی ✅
۷- 🌷شهید سرلشکر همدانی ✅
۸- 🌷شهید ابراهیم همت ✅
۹- 🌷شهید حسن باقری ✅
۱۰- 🌷شهید مجید ومهدی زین الدین✅
۱۱- 🌷شهید جواد الله کرم ✅
۱۲- 🌷شهید چمران ✅
۱۳--🌷شهید حمیدو مهدی باکری✅
۱۴--🌷شهید نوید صفری✅
۱۵-🌷شهیداحمد کاظمی ✅
۱۶-🌷شهید خرازی✅
۱۷-🌷شهید امیر حاج امینی ✅
۱۸-🌷شهید پلارک✅
۱۹-🌷شهید ابراهیم هادی✅
۲۰-🌷شهید سید مجتبی علمدار ✅
۲۱-🌷شهید هادی ذو الفقاری✅
۲۲-🌷شهیداحمد علی نیری✅
۲۳-🌷شهید طهرانی مقدم ✅
۲۴-🌷شهید سردار زاهدی ✅
۲۵-🌷شهید یوسف قربانی ✅
۲۶-🌷شهید ثابت وثاقب شهابی ✅
۲۷-🌷شهید محمد خوانی ✅
۲۸🌷-شهیدمحمد حسین یوسف اللهی ✅
۲۹-🌷شهید سجاد زبر جدی ✅
۳۰-🌷شهید محمد جواد حسن زاده✅
۳۱-🌷شهید رجبعلی ناطقی ✅
۳۲-🌷شهید مرتضی عطایی✅
۳۳-🌷شهید محسن حججی✅
۳۴-🌷شهید آرمان علی وردی ✅
۳۵-🌷شهید بابک نوری ✅
۳۶-🌷شهید علی خلیلی ✅
۳۷-🌷شهید محمد بلبا سی ✅
۳۸-🌷شهید بابایی ✅
۳۹-🌷شهید شیرودی ✅
۴۰-🌷شهید مجید قربانخانی
روز اول👈🏼 ۱۵ اردیبهشت✅
روز دوم👈🏼 ۱۶ اردیبهشت✅
روز سوم👈🏼 ۱۷اردیبهشت✅
روز چهارم👈🏼 ۱۸ اردیبهشت✅
روز پنجم👈🏼 ۱۹ اردیبهشت✅
روز ششم👈🏼 ۲۰ اردیبهشت✅
روز هفتم👈🏼 ۲۱ اردیبهشت✅
روز هشتم👈🏼 ۲۲ اردیبهشت✅
روز نهم👈🏼 ۲۳ اردیبهشت ✅
روز دهم👈🏼 ۲۴ اردیبهشت✅
روز یازدهم👈🏼 ۲۵ اردیبهشت✅
روز دوازدهم👈🏼 ۲۶ اردیبهشت ✅
روز سیزدهم👈🏼 ۲۷اردیبهشت✅
روز چهاردهم👈🏼 ۲۸ اردیلهشت✅
روز پانزدهم👈🏼 ۲۹ اردیبهشت ✅
روز شانزدهم👈🏼 ۳۰اردیبهشت✅
روز هفدهم👈🏼 ۳۱ اردیبهشت✅
روز هجدهم👈🏼 ا خرداد ✅
روز نوزدهم👈🏼 ۲ خرداد ✅
روز بیستم👈🏼 ۳ خرداد ✅
روز بیست ویکم👈🏼 ۴ خرداد ✅
روز بیست دوم👈🏼 ۵ خرداد ✅
روز بیست وسوم👈🏼 ۶ خرداد ✅
روز بیست وچهارم👈🏼 ۷ خرداد ✅
روز بیست وپنجم👈🏼 ۸ خرداد ✅
روز بیست وششم👈🏼 ۹ خرداد ✅
روز بیست وهفتم👈🏼 ۱۰ خرداد ✅
روز بیست وهشتم👈🏼 ۱۱ خرداد ✅
روز بیست ونهم👈🏼 ۱۲ خرداد ✅
روز سی ام 👈🏼 ۱۳ خرداد ✅
روز سی ویکم👈🏼 ۱۴ خرداد ✅
روز سی دوم👈🏼 ۱۵ خرداد ✅
روز سی سوم👈🏼 ۱۶ خرداد ✅
روز سی وچهارم👈🏼 ۱۷ خرداد ✅
روز سی وپنجم👈🏼 ۱۸ خرداد ✅
روز سی وششم👈🏼 ۱۹ خرداد ✅
روز سی وهفتم👈🏼 ۲۰ خرداد ✅
روز سی وهشتم👈🏼 ۲۱ خرداد ✅
روز سی ونهم👈🏼 ۲۲ خرداد ✅
روز چهلم👈🏼 ۲۳ خرداد
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ویک زیارت عاشورا هدیه به شهید همون روز ( زیارت عاشورا اختیاری هستش اجبار نیست)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
@madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫