eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
25.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ اینگونه دختر عالمه تربیت کنیم آب دستتونه بذارید زمین، محصول تربیت سیدنا الشهید، رئیسی مظلوم و همسر مکرمه عالمه را ببینید ... 🌹🔹 ویژگی های گفته نشده شهید جمهور، در بیان دختر فاضله ی ایشان در سوگواره شهیدان پرواز اردیبهشت ▪️ مراسم گرامیداشت شهدای خدمت، جامعه بانوان مشهد 🔰 حسینیه آیت الله شیرازی مشهد 🔸 پنجشنبه ۱۰خرداد
سلام لطفا به نیت خانم سعیده رحمانی که دکتر جواب کرده ۵ حمد شفا بخونید جوان هستن😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... ✋💔 پس از اعلام آراء و نتایج انتخابات از مشهد و رأی بالای "شهید دیالمه"، به محض دیدار در اولین برخورد، بی اختیار به او گفتم:«تبریك می گویم.» یادم نمی رود كه چهره اش درهم رفت و گفت:«مسئولیت كه تبریك ندارد!» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❣برای شادی روح پاکش صلوات 🕊 @madadazshohada
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهید دیالمه💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* * برادر شهید*
🌺 مدد از شهدا 🌺
#پروانه ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_ حسینی # قسمت۸ 🎬 از اونروز به بعد ,طارق هروقت فرصت میکرد
ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی قسمت۱۰ 🎬 شب ازنیمه گذشته وخبری از طارق نشده,پدرم چندبار بااحتیاط کامل بیرون رفته بود وتااونجایی که عقلش میرسید دنبال طارق گشته ولی هیچ اثری نه ازعلی بود ونه ازطارق,نخلستان هم نمیشد که برود اخه داعشیها راه های ورود وخروج شهررا بسته بودند ونخلستان خارج ازشهربود,همه مان مثل مرغ سرکنده ازاین اتاق به اون اتاق میرفتیم,بی هدف .... یک ساعت بعدازنیمه شب بود که دوست پدرم که قراربود اخرشب ازشهر ببرتمان بیرون زنگ زد وگفت امشب اصلا امکان رفتن نیست چون داعشیا همه جا راگرفتند توهرخیابان کلی سرباز گذاشتند وهرکس راکه ببینند بدون سوال وپرسش به رگبار میبندن,توصیه کردکه به هیچ وجه ازخانه خارج نشیم ,حتی به پدرم هم گفت که مردها هم در امان نیستند دیگه زنان که جای خود دارد... چه شب نحسی بود ,به جز عماد هیچ کس چشم روی هم نگذاشت وهیچ خبری هم از طارق وعلی نشد که نشد. نزدیک اذان صبح بود ,میخواستم به بهانه ی هوا خوری به زیرزمین برم ونمازصبحم رابخونم ودعا کنم مشکلاتمان حل بشود که ناگاه صدای اذان مسجدی که خیلی دورتر از ما بود درهواپیچید,انگار مرض داشتند تاجایی راه داشت صدا رازیاد کرده بودند ویک نفرباصدای نکره اش اذان به سبک سنی ها میگفت وبعداز اذان اعلام نمود وقت نمازاست وچون به مدد خداوند حکومت سراسر نور اسلامی داعش برپاشده ,تمام مردها موظفند به محض شنیدن اذان به مسجد بیایند ونماز جماعت بخوانند واگر شخصی هنگام نماز بیرون از مسجد درمغازه,خیابان,کوچه و...دیده شود بدون سوال تیرباران خواهد شد.. پیش خودم گفتم:عجب ادمهای بی منطق ووحشی هستند ,بااین کارا که ملت رااز دین اسلام گریزان میکنند وباعث میشن مردم از دین زده بشوند... خورشید طلوع کرده بودبااینکه مادرم بساط صبحانه راه انداخته بود اما هیچ کداممان میلی به خوردن نداشتیم ,هرکدام از ما گوشه ای کز کرده بودیم. عماد هنوز خواب بود ودرهمین حین در خانه رابه شدت زدند واز پشت در سروصداهای زیادی میامد انگار به خانه ی ماحمله شده بود پدر:بچه ها سریع چادر وروبنده بپوشین وخودش با ترس وهراس رفت طرف در تا بازش کند... .. ‎‌‌‎‌ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»
ای دردام عنکبوت ط_حسینی # قسمت۱۱ 🎬 ازپنجره اتاق بیرون رانگاه میکردم,پدرم تا دررا باز کرد دوتا سرباز داعش با لگد به جانش افتادند واورا کشان کشان به درون خانه اوردند,عماد بیدار شده بود وچون ترسیده بود مدام جیغ میزد,یکی از سربازان داعش با قندان تفنگش برسر مادرم زد وبا لهجه ای خاص ازمادرم میخواست تا عماد راساکت کند ,بچه بیچاره حق داشت من که چندین سال ازاو بزرگتر بودم زهره ام درحال ترکیدن بود,لیلا خودش را به من چسپانده بود انگار من بیچاره تکیه گاه امنی برایش بودم پدرم مدام التماس میکرد ومیگفت:هرچه دارم وندارم مال شما ,فقط بازن وبچه هایم کاری نداشته باشید ,من رابگیرید بگذارید بچه هایم بروند😓 یکی از سربازان خنده زشتی کرد وگفت:کافر بی دین بدون اینکه توچیزی به مابدهی هرچه داری ونداری مال ماست وقهقه ای زد وبه سمت من ولیلا امد ,پدرم از ترس اینکه هتک حرمتی به ما کند خودش را روی ماانداخت وشروع به التماس کرد,عماد از دیدن این صحنه ها فریادش بلند وبلندتر شده بود به طوریکه به هیچ وجه ساکت نمیشد,یکی از داعشیها به سمت مادرم هجوم برد وچادرش راکشید وشال عربی مادرم رااز سرش برداشت وعماد راکه محکم به بغل مادرم چسپیده بود ,قاپید,باشال مادرم دهان عماد رابست,پدرم طاقتش طاق شده بود به سمت داعشی حمله ورشد وشروع به ناسزا گفتن کرد,دیگه هق هق من ولیلا هم بلند شده بود,اون یکی داعشی ازپشت سربه پدرم هجوم اورد وپدر نقش زمین شد وهردو داعشی,قهقه راسردادند ,یکیشان به سرعت به حیاط رفت وبعداز چندلحظه بابندی که لباسها را رویش افتاب میکردیم برگشت وگفت:صبرکنید معرکه درراه است میخواهیم نمایشی بدهیم که نمونه اش رادرعمرتان ندیده اید کافران حربی.... خدای من اینها حیواناتی وحشی در لباس انسان بودند..دردلم متوسل شدم به تمام ایمه ای که یکهفته ای بیشترنبود که به انها ایمان اورده بودم. .. ‎‌‌‎‌‎‌💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━ «»
🌺 مدد از شهدا 🌺
4⃣ ✅کرامت امام حسین علیه السلام به جوان بیکار؛ عاقد خطبه عقد را خواند و ما رسما شدیم داماد حاجی.. ب
5⃣ ✅کرامت امام حسین علیه السلام به جوان بیکار؛ 👈🏽به عروس گفتم یه تصمیمی گرفتم میپذیری؟ گفت هر چی باشه قبوله. گفتم 3دانگ درآمد کارخونه ات نذر امام حسین باشه، برای امام حسین خرج کنیم. عروس چشمش برقی زد و گفت اولا کارخونه من نه، کارخونه دیگه مال شماس.. 🌹 ثانیا ممنونم که زندگیمون با برکت و نذری شراکت با امام حسین شروع کردی.. 👈🏽همونجا سر سفره عقد گفتم یا امام حسین بخاطر محبت و ولایت شما بود که حاجی بمن اعتماد کرد و دخترش و سرمایه زندگیش داد دستم..من تا ابد مدیون شمام.. نذر میکنم نصف درآمد کارخانه مال شما و حسینیه ها و شام مجالستون و زوارتون و... 👈🏽رفتم کارخونه و کارم شروع کردم..به کارگرها گفتم این ملک از امروز برای امام حسینه، حق الزحمه شما از ملک امام حسین داده میشه.. از امروز تا وقتی زنده اید و زنده ام نمیذارم چراغ کارخونه خاموش بشه و شما بیکار بشید، دل بدید به کار و شما هم کمک کنید تولید رو ببریم بالا.. 🕋از امروز وقت نماز که شد ،کار خدا مهمتره، دستگاهها خاموش ، همه باهم اول نماز میخونیم. 👈🏽برای سفر زیارتی کربلا و مشهد ، محدودیتی برا مرخصی نیست و وام سفر هم داده میشود از حقوقتون خورد خورد کم میکنم.. 🏴روزشهادت اهلبیت کار ما رسما تعطیله ولی حقوق اون روز بهتون میدم.. رزقی که روز شهادت و عزای اهلبیت بیاد توی کارخونه برکتی نداره.. 👈🏽هرکس شهادتها بره روضه و یا خونش مجلس بگیره خرج مجلسش با من.. 👈🏽اگه کسی با این شرایط میتونه کار کنه یاعلی.. 🥺کارگرها که انگار گمشده شون پیدا کرده باشن، با توان مضاعف کار میکردن.. 👈🏽از برکت امام حسین تا الان 12تا کارخونه اطرافم که قصد فروش داشتن من نقد و اقساط خریدم و کارگر گرفتم و با این شرایط تولید بردم بالا و بدهیاشون دادم.. 👈🏽طبق عهدم 6تا کارخونه ها ملک امام حسینه ، اینم دسته چک امام حسینه.. 👈🏽هرچی اون 6تا کارخونه درآمد داشته باشن میاد توی این حساب و خرج امام حسین میشه.. 👈🏽حالا این دسته چک مقابل شماست ،هرچی برا حسینیه تون نیاز دارید بنویسید من امضا کنم ، یک ریالش مال من نیست مال امام حسینه.. ✅این بود سرگذشت واقعی یتیم جوانی که رابطه اش با خدا و اهلبیت حفظ کرد، به اهلبیت پناه برد و خود اهلبیت از زیر صفر بردنش بالا.. (با کمی تغییر و تصرف) 🌹پایان🌹 📚خاطرات مستند ✒مهدی قاضی زاده @madadazshohada
🌺 مدد از شهدا 🌺
#پروانه ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_ حسینی # قسمت۸ 🎬 از اونروز به بعد ,طارق هروقت فرصت میکرد
ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی # قسمت۹ 🎬 پدرم خیلی زود برگشت و رو به مادرم کرد وگفت:اوضاع خیلی خیلی خراب است ,بی دین هاا,ابلیسان هرکه وهرچه که جلویشان بایسته اتش میزنن حتی به سنی هایی مثل خودشان رحم نمیکنند....یاایزد پاک پسرم رابه خودت سپردم ,یعنی این بچه کجاست؟؟ مادرم مدام اشک میریخت ،لیلا توخودش بود وعمادهم انگاری اوضاع رادرک میکرد ودست از شیطنت وسروصداکشیده بود با کامیون اسباب بازیش ور میرفت... بلند شدم تا به عبادتگاهم پناه ببرم واز خدا وامامانم طلب نجات برای خودم وخانواده ام کنم که با حرف پدرم ایستادم. پدر:لیلا ,سلما,ام طارق هرسه تان بیایید اینجا... اونطوری که از عملکرد داعشیا برمیاد به ما که مرد هستیم هیچ رحمی ندارند ,زنان که دیگه جای خود دارند,اینی که میگم برای احتیاطه,سرشب برای همین بیرون رفتم,یک اشنایی داشتم که سراز دارو دوا وسم وزهر درمیاورد,باهزار التماس وخواهش وتمنا والبته پول زیاد راضی شد سه تا حب(قرص)سمی بهم بدهد,اینها درعرض چند دقیقه ادم رااز پا درمیارن,هرکدام ازشما یکی ازاینا راهمراه داشته باشید واگر خدای نکرده شرایطی پیش امد که ازهم جداشدیم ویا درچنگ یکی ازاین شیطانها گرفتار شدید ,راحت به زندگیتان پایان میدهد. این حرف را زد وپدرم,مرد زندگی ما وقهرمان خانه مان که هیچ وقت اشکش راندیده بودم,باصدای بلند زد زیرگریه...هق هق همه ی ما بلند شد ومیدانستیم که این عمل بابا اوج دوست داشتن,نگرانی وغیرت مردانه اش است. نفری یک قرص به من ولیلا ومادر دادو هرکدام مشغول پنهان کردنش در درز روبنده هایمان شدیم که هم پنهان باشد وهم درهرحالی قابل دسترسی.... خدای من,پروردگارم به حق پنج تن مقدست ,طارق رابرسان ,داعش رانابود کن و... .. ‎‌‌‎‌‎‌‌ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»