👈هرکس در آخرین چهارشنبه ماه صفر بخواند سوره الم نشرح، تین، نصر، توحیدهر کدام هفت مرتبه پس به حول و قوهی الهی بینیاز میشودقبل از تمام شدن سال.
دوستان سوره ها رو براتون گذاشتم تا راحتتر بخونید، همین الان این سوره ها روهفت مرتبه بخونید🫶
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
◀️امروز داشتم فکر میکردم
ماه صفر با شهادت امام رضا علیه السلام تمام میشه ..
✍🏼شاید قراره پرونده ما توسط امام رضا علیه السلام مهر بخوره و به دست مادر سادات برسه..
روز شهادت برای حضرت رضا قدمی بردار...
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
پیام شما✅
سلام امروز حرم امام رضا علیه السلام به نیابت از شهدا وعزیزان گروه از فلکه برق پیاده اومدم ان شاءالله که شهدا ما رو یاد کنن 🤲
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
22.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 ماجرای عجیب ملاقات یک کودک👦🏻
از زرند کرمان با امام رضا علیه السلام❤️
🎙 بابیان شیرین آقای صابرخراسانی
🌱 راه زیارت که جای خود داره
🌱 راه ملاقات با امام هم هنوز بازه
📲 ثواب انتشار این کلیپ با شما
#امام_رضا (علیهالسلام)
#شهادت_امام_رضا (علیهالسلام)
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹آیت الله نیستم خادم الرضا هستم...
#امام_رضا علیه السلام
#شهید_رئیسی_عزیز
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
با اجازه مادر سادات رخت عزای پسرش را
نه از جان بلکه از تن در میآوریم و میگوییم
ای حسین داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند...
🔹حلولِ ماهِ ربیع الاول ماهِ شادی و شادمانیِ اهل بيت(ع) را تبریک عرض مینماییم🌸🌸
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
ایوب در روزهای گرم شهرستان امیدیه خوزستان در سال 60 خورشید زندگیاش طلوع کرد. راننده تاکسی بود و با سختیها و مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکرد. تا اینکه به واسطه روحانی محل با خانواده راددرویش آشنا شد، و یک پیوند آسمانی اتفاق افتاد. از آن طرف قصه مریم راددرویش ایوب را به عنوان راننده تاکسی دیده بود و شیفته ایمان و خلق و خوی او شده بود. و گاه و بیگاه به برادرش میفت : «من از دوستت خوشم میآید، معلوم است که انسان باایمانی است است. من شیفته ایمان و رفتار او هستم. مریم سر سفره عقد نشستن با ایوب زمزمه دعاهای هر روز و شبش شده بود. و بالاخره این اتفاق زیبا افتاد، و حاصل این ازدواج نیایش خانم پنج ساله و محمد پارسا چهار ساله است.
پای خاطرات دوران کودکی ایوب که مینشستی همیشه از زمان جنگ صحبت میکرد، که بچه بوده و چه طور از ترس بمباران به زیرزمین خانهشان پناهنده میشدند. وقتی از آن دورانها میگفت، غمی بزرگ در چهرهاش نمایان میشد، و آرزو میکرد ای کاش آن زمانها میتوانستم به جنگ بروم و دشمن را نابود میکردم. ایوب زیاد اهل حرف زدن نبود، به خصوص در امور معنوی و عبادی که اصلا حرف نمیزد. بیشتر مرد عمل بود تا حرف، فقط مواردی که پای امربه معروف و نهی از منکر در میان بود حرف میزد و تذکر شدید میداد.
۱۴ شهریور ۱۴۰۳