eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
7.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
30 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
تو گروه بگید مواظب جوانتون باشین هر کی هر چی میده نخورن به کسی اعتماد نکنن دوست اشنا 😭😭
🔴👈 دوری کنید، دوری کنید! امام صادق علیه السلام می فرمایند : رفقای خود را به دو چیز امتحان کنید ؛ اگر این دو خصلت در آنها هست رفیق باشید ، اگر نبود از آنها دوری کنید ، دوری کنید . حضرت دو مرتبه می‌فرماید دوری کنید. 🔵👈 اول : ببین این رفیقت اول وقت مقید به نماز هست یا داره کاسبی میکنه؟ 🔵👈دوم : در موقع داری و نداری خوبی میکنه به دوستان؟ ؛ تا می بینه رفیقش میخواد دختر عروس کنه فوری میره یک قالی ماشینی می گیره میاره دم خونش ، یا می‌بینه چکهاش عقب افتاده می گه غصه نخور من می دم حالا بعدها بهم بده . 🔴👈 ولی اونی که همین جور نگاه میکنه ، میبینه همسایه پول نداره دوسیر گوشت بخره، با این همه ثروت، نمیره یک کیلو گوشت بخره بده ( به این آدم فقیر) اینا نه بو دارن نه خاصیت ، خوب به چه درد میخورن! نه دنیا دارن نه آخرت . 👈با کسانی که کمک به فقرا نمی کنند رفیق نشید👉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر ارمنستانی : شهید ابراهیم هادی من رو پیدا کردن | کلیپ زیبا | شهدا🌺🥀🌹👇👇 یامهدی ادرکنی🌹🌹💐💐🌺🍁 🖤 @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ عروس و داماد کارت دعوت فرستادن برای امام رضا(ع) و آقا رو به جشن عروسی دعوت کردن.... 💚 کانال مدداز شهدا 🖤 @madadazshohada
یازهرا: 🍁🍂🍁🍂🍁 🔴سلام عزیزان هر هفته شب های جمعه ختم های ثابت مثل ۴۰ سوره یس ویا ۴۰ سوره الرحمن و... هدیه به جمیع شهدا وشهدای مدافع حرم وامنیت داریم هر عزیزی که دوست داره به نیت حاجتش ویا خیرات امواتش بانی بشه بسم الله برای تقاضای ختم به این آیدی پیام بدید👇👇 @yazaahrah
یازهرا: فقط دوستان برای ختم های شب جمعه زودتر اعلام کنن که همه با هم در یک زمان نباشه 🍁🍂🍂🍁 🌺 لطفا نزارید همه برای همون شب جمعه زودتر اعلام کنید که به نوبت انجام بشه التماس دعا🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو ماه از اعزامش به سوریه نگذشته بود که در اصابت ترکش به پایش، مجروح شد و حدود ۱۰ روز در بیمارستان حلب سوریه بستری شد پس از بازگشت به تهران، در بیمارستان خاتم‌الانبیاء نیز یک‌هفته بستری شد. پس از چند هفته کاملا بهبود یافت و به دانشگاه و محل‌کار برگشت اما هرروز غم‌ِ جاماندن از قافله شهدا برای او سخت و سخت‌تر میشد. این‌بار برای کسب اجازه، مادرش را قسم حضرت زینب (س) داد و بالاخره توانست مادرش را راضی کند تا بار دیگر نیز به سوریه اعزام شود. ‌‌‌‌‌ارتش سوریه با همکاری سپاه و نیروهای ‌ایرانی درصدد آزادسازی بزرگترین و مهمترین شهر سوریه پس از دمشق یعنی حلب بود و سرانجام بامداد ۲۰ آذر ۱۳۹۵ حاج حسن اکبری همراه چندتن از نیروهای سپاه که درحال پاکسازی منطقه‌ تدمر در حومه شهر حلب بودند، مورد اصابت چندین گلوله توپ داعش قرار گرفت و به شهادت رسید و پیکرش متلاشی شد پیکر سردار حسن اکبری تاکنون به وطن بازنگشته است و خانواده‌اش چشم‌انتظار آن هستند‌. مزار یادبود شهید جاویدالاثر حسن اکبری در امامزاده بی‌بی سکینه (س) باغ فیض تهران قرار دارد. یادش گرامی وراهش پررهرو 💐 ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹🌾🌹🌾🌹 *خب دوستان* *امشب* *مهمان شهید اکبری بودیم* *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهید بزرگوار* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادر شهید*
وقت رمان خریدار عشق😍😊❤
یازهرا: خریدار عشق قسمت62 بابا : بهارم ،یه دونه ی بابا، سجاد به خاطر تو رفته ،به خاطر ناموس کشورش رفته ،اگه نمیرفت،اون بیشرفا هم چند وقت دیگه به ایران حمله میکردن ، تازه ،یه ناموس دیگه ای هم در خطر بود ،توی شام همه اهانت کردن به خانم حضرت زینب ،سجاد رفت تا دیگه هیچ شامی نگاه چپ به حضرت زینب نکنه با حرفهای بابا کمی آروم شدم سرمو روی پاهاش گذاشتمو خوابیدم با صدای زهرا بیدار شدم زهرا : بهار جان - جانم زهرا: پاشو وقت سحره - چشم الان میام بلند شدمو رفتم پایین اصلا اشتهای غذا خوردن نداشتم ولی میدونستم مامان باز نگرانم میشه مشغول غذا خوردن بودم که جواد پرسید : بهار دانشگاه میری ؟ - نه مریم : چرا... - صبر میکنم سجاد بیاد با هم دوباره ادامه میدیم باشنیدن این حرف کسی چیزی نگفت و همه مشغول غذا خوردن شدیم بعد از خوردن غذا وضو گرفتم رفتم سمت اتاقم سجاده مو پهن کردمو شروع کردم به خوندن نماز شب از وقتی که سجاد رفته بود ،عادت کرده بودم به خوندن نماز شب ،سجادم عاشق نماز شب بود بعد از خوندن نماز صبح ،خوابم برد با صدای اذان گوشیم بیدار شدم - واااییی چقدر خوابیدم من بعد از خوندن نماز ظهر و عصر لباسمو پوشیدم چادرمو سرم کردم، کیفمو برداشتم رفتم پایین مامان با دیدن من جا خورد مامان: میخوای بری بهار؟ - اره مامان جان مامان: چرا میخوای بری ،تا موقعی که سجاد سوریه اس باش - نمیتونم مامان جان، خونه سجاد ، اتاق سجاد ،حالمو کمی بهتر میکنه ،اینجا بمونم دیونه میشم مامان: باشه عزیزم ، مواظب خودت باش، زود زود بیا اینجا ،بابات خیلی غصه نخوره - چشم مامان و بوسیدمو از خونه زدم بیرون نزدیک ساعت ۲ونیم بود که رسیدم جمکران تا غروب جمکران بودمو حرکت کردم سمت خونه سجاد زنگ در و زدم فاطمه درو باز کرد فاطمه: سلام خوبی؟ - سلام وارد خونه شدیم مادر جون تو آشپز خونه بود رفتم باهاش احوالپرسی کردم رفتم تو اتاقم با باز کردن در اتاق نفسم تازه شد ، لباسامو عوض کردم و رفتم تو پذیرایی... 🖤 @madadazshohada