سلام حکمت ۳۲۳ از سخنان امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : وَ قَدْ مَرَّ بِقَتْلَي الْخَوَارِجِ يَوْمَ النَّهْرَوَانِ بُؤْساً لَكُمْ لَقَدْ ضَرَّكُمْ مَنْ غَرَّكُمْ فَقِيلَ لَهُ مَنْ غَرَّهُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ الشَّيْطَانُ الْمُضِلُّ وَ الْأَنْفُسُ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ غَرَّتْهُمْ بِالْأَمَانِيِّ وَ فَسَحَتْ لَهُمْ بِالْمَعَاصِي وَ وَعَدَتْهُمُ الْإِظْهَارَ فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النَّارَ
و درود خدا بر او فرمود: (در جنگ نهروان هنگامي كه از كنار كشتگان خوارج مي گذشت فرمود:) بدا به حال شما! آنكه شما را فريب داد به شما زيان رساند. شيطان گمراه كننده، و نفسي كه به بدي فرمان مي دهد، آنان را با آرزوها مغرور ساخت، و راه گناه را بر ايشان آماده كرد، و به آنان وعده پيروزي داد، و سرانجام به آتش جهنم گرفتارشان نمود.
بسم الله الرحمن الرحیم
📗 #روزی_یک_صفحه_قرآن
🕙 هر روز ساعت : 24
#صفحه_121
121_Page.MP3
845.3K
تلاوت با معنی ۱۲۱ جزء ۶
بسم الله الرحمن الرحیم
موفق ترين انسانها کسانی هستند که توانسته اند در ذهن خود انديشههای زیبا و مثبت داشته باشند .......
آنانکه میپندارند قادرنيستند، درواقع مثبت
نگـری راکنارگذاشته وبــرجنبههای منفی وقایع تمرکز کرده اند .......
افکار مثبت ، افکاری سازنـده وانــرژی بخش
هستندکــه بـراثـر تلقين، تکرار وتمريــن بـه ذهن راه میيـابند و درايـن صورت کنترل فکر در دست فرد است ،،،،،،،،،
درحــاليکه افکـارمنفی افکاری بــازدارنـــده و مخرباند که وقتی به ذهـن راه می يابند، بـه سرعت تمام ذهن را اشغال میکنند، دراين حالت فرد دراختيار افکار منفی خود قرار دارد ......
از بزرگی می پرسند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امیدبنویسی، چه می نویسی؟
گفت: 99 صفحه رو خالی میذارم، صفحه آخر، سطر آخر می نویسم:
یادت باشه دنیا گرده، هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.....
زندگی ساختنی است،نه ماندنی ،بمان برای ساختن ،نساز برای ماندن.......
سلام. ،. صبح روز یکشنبه شما بخیر.
اللهم اشف کل مریض، خدایا همه بیماران راشفا عنایت فرما.
امروز متعلق است به امیر مومنان ، حیدر کرار ، فاتح خیبر ، مولی الموحدین حضرت علی (ع) و دخت نبی ،همسر ولایت و مادرامامت حضرت فاطمه زهرا (س) .
روزم راباتوکل و امید به خدای مهربان آغاز می کنم، ذکرامروز یکصدمرتبه(یا ذالجلال والاکرام) اللهم عجل لولیک الفرج. التماس دعا
دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده
چوب حراج بر جگر خویشتن زده
آتش شراره بر جگر یاسمن زده
دریای غم به ساحل قلب حسن زده
روز وشب آه می کشم و زار می زنم
بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند
میخواستم بلندشوم رو به را شوم
تا زینبم نیامده از تشت پا شوم
اما مجال نیست که از غم جداشوم
چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم
کم کم تمام اهل حرم جمع میشوند
در سوی ناله های حسن شمع میشوند
آه از نهاد میکشم و وای از دلم
از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم
غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم
محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم
دیندارهای شهر هم از بس که سادهاند
مسجد که میروم به علی فحش میدهند
خاموش گشته اخترم از هفت سالگی
خاکستر است بر سرم از هفت سالگی
لرزیده است پیکرم از هفت سالگی
من رازدار مادرم از هفت سالگی
در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم
انگار باز فاطمه را خانه میبرم
دیدم عیال کفر و ستم میرسند و بعد
هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد
ابلیسها به آتش در میدمند و بعد
دیدم که با لگد به دری میزنند و بعد
زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند
با هر وسیلهای شده محسن کشی کنند
سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و
از چشم صاحب فدک اختر بریزد و
خون از شیار گونه مادر بریزد و
سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و
با دستها طلب بکنی راه چاره را
از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را
خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد
خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد
نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد
آمدحسین و از بغل من تکان نخورد
آرام روی سینه گرفته سر مرا
تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا
تابوت من ز کینه خناسها شکست
در این مجادله دل عباسها شکست
وای از دمی که شیشه احساس ها شکست
با تازیانه ها کمر یاس ها شکست
زینب که سوی مجلس اغیار میرود
عباس روی نیزه سرش آب
#حسین_قربانچه