eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
434 عکس
127 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدگانم گریه کرده هفت روز داغ تو با من چه کرده هفت روز ! هفت روزِ آه تاثیریّ من ترجمانی گشته از پیریّ من از تبسم غنچه ی لب بسته شد تا تو رفتی دست زینب بسته شد بوده ایم دلبند هم دو سینه سوز من جدا از تو ، تو از من ، هفت روز ! نه ، جدایی کی روا باشد چنین ؟ تو به نیزه خواهرت محمل نشین هفت روزِ هر چه آمد بر سرم ای فدای تو عزیزم ، دلبرم هفت روزِ بی تو پرپر میزنم گاهی از محمل به تو سر میزنم نیست آیا مِهر دیرین با مَنت هفت روزِ پیش چشمم کُشتنت !! هفت روزِ در کجایی ذات نور ؟  روی نیزه !  بر طبق یا در تنور ؟ هفت روزی شد به گردون پر زدی با سرت بر عرش داور سر زدی هفت روزِ بوریا بر پیکری بی عبا عمامه ، بی انگشتری آسمان با ابر خونین هفت روز کربلا را کرده آذین هفت روز هفت روزِ خاک را دادی بها کربلا با تو شده کرب و بلا
فدای چشم چون دریای زینب بمیرم واسه ی غمهای زینب شب هفتم سر قبر حسینش چقدر خالیه امشب جای زینب شب هفتم شده زینب کجایی سر قبر حسین خود بیایی شب هفتم کنار قبر سقا بگو ام البنین داد از جدایی یه گوشه زار و تنهایی رقیه گرفته ذکر بابایی رقیه به یاد اصغر شیرین زبونش داره میخونه لالایی رقیه بگو پس نور چشمای ترت کو بگو شبه پیمبر اکبرت کو نه حر موند و نه عبدالله و قاسم ابالفضل ،ساقی آب آورت کو شب هفتم شد و قلبم کبابه همه دنیا به چشم ما سرابه امون از داغ طفل شیرخواره که حالش از همه بدتر ربابه میسوزونه غمت از ما پر وبال چه سخته همسفر با قوم دجال تو بیداری که پیش شمر و زجرم تو خوابم میرم هرشب بین گودال شب هفتم گرفتم روضه ی سر امان از ناله ی پر سوز خواهر اسیر شمر بودم من اگر که نبودم مجلس ختمت برادر بنال ای دل از این غم بی شماره ندارد اسمانم یک ستاره شب هفتم شده شیون کن ای دل به یاد آن گلوی پاره پاره حسین کریمی نیا
شب هفت حسین عزیز زهرا بود 2 از غمش خونجگر هر دل شیدا بود آمده از جنان مادرش با فغان 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من شب درد و غم و سوز و اشک و عزاست سر شه کوفه و پیکر او کربلاست می کنیم زمزمه ای گل فاطمه 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من یا حسین یا حسین این شعارت بود مرگ در راه حق افتخارت بود شب درد و غم است دل پر از ماتم است 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من همچو شمعی ز داغ تو بسوزم حسین چشم امید خود سویت بدوزم حسین تو شهید منی تو امید منی 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من امشب از دل دعا بجان زینب کنیم گریه بر غصه ی نهان زینب کنیم دیده پر اشک و خون غمش از حد فزون 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من (محمد مبشری) 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
‍ ‍ 🕊﷽🕊 : همه جا کربلا.. از سماواتیان ، میرسد این پیام تشنه لب کشته شد سبط خیرالانام این ندا میرسد شب هفت امام یابن الزهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین شب هفت امام بر سر و سینه زن بهر خون خدا آن شه بی کفن اوفتـاده به خاک لاله و یاسمن از زمین و زمان میرسد این پیام یابن الزهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین شب هفت امام آید این زمزمه ساقی افتاده است تشنه درعلقمه میرسد از جنان حضرت فاطمه با دل پر ز خون برلبش این پیام یابن الزهرا حسین السلام السلام یاحسین یاحسین ای خدا حاجت ما همه کن روا باهمین اشک و آه با همین نوحه ها اربعین اربعین دست جمع کربلا بر لب ما بود روز و شب این کلام یابن الزهرا حسین، السلام السلام یاحسین یاحسین ✍ حق پرست 🎧
مرا دِیری است روشن تر ز کعبه اَمان اینجاست، ایمن تر ز کعبه من اینجا در میان معبدِ خود چه می بینم ز لطفِ سرمدِ خود چه خورشیدی، عجب مهمانِ خوبی طلوعش را نمی بیند غروبی چه آقایی، چه مولایی، چه شاهی تو ای سر! کیستی اینقدر ماهی؟ بتو می آید از ابرار باشی ز نسل عترتِ اطهار باشی تو شاید ای سر! عیسای مسیحی مُشبَّک از چه مانند ضریحی؟! چرا پیشانیِ تو سنگ خورده چرا این روی ماهت چنگ خورده چرا دندان و لبهایت شکسته مگر بر صورتت نیزه نشسته بیا ای سر، ترا چون گُل ببویم گلاب آرَم، ز خون رویت بشویم بگو ای سر، مگر مادر نداری بمیرم من، مگر خواهر نداری شنیدم با همین لعلِ پُر از خون تو می گفتی که هستم ماهِ گردون بگو یکبارِ دیگر یک کلامی جوابم را بده، گفتم سلامی سلام ای راهبِ دلخستۀ ما سلام ای از ازل دلبستۀ ما نه عیسایم، نه موسایم، نه نوحم نه خورشیدم، نه مهتابم، نه روحم حسینم من، شهید کربلایم گلِ پیغبر و خیرالنسایم هزاران عیسی و موسی غلامم مسلمانانِ عالم را امامم مسلمانان مرا دعوت نمودند به رویم نیزه و خنجر گشودند مرا از اسب، پائینم کشاندند بروی پیکرم، مرکب دواندند بسی بر حنجرم، خنجر کشیدند مرا لب تشنه آخر سر بریدند سرم بازیچه شد در دستِ اعدا تنور و نیزه و حالا در اینجا تو حالا میزبانِ هل اَتایی شَوی اینک براهِ مافدایی شهادت دِه به یکتایی، خدا را بخوان نامِ نبیِ و مرتضا را خدا خوانده ترا از اهل ایمان نوشته نام تو جزو شهیدان محمود ژولیده
بیا ببین دلِ غمگینِ بی‌شکیبا را بیا و گرم کن از چهره‌ات شبِ ما را "من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند" که بی‌حرم چِه کُنَم غصه‌های فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه‌زنانت قسم به نامِ توام که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه‌گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را مرا ببر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا ببر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضه‌ی ما شنیده‌ام که به سر سر زدی کلیسا را خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات می‌زد به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را چرا بُرید سرت را به رویِ دامن من چرا نشاند به خون این دو چشم زیبا را چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت چگونه زخم تَرَک داده رویِ لب‌ها را به رویِ نیزه سرت بود و خیمه‌ها می‌سوخت رسید شعله و زلفِ تو در هوا می‌سوخت حسن لطفی
برد راهب عاقبت سر را به دیر تا خدا در دیر خود می کرد سیر شد چراغ دیر آن سر تا سحر دیگر این جا دیر راهب بود و سر ناگهان آمد صدای یا حسین واحسینا واحسینا واحسین آن یکی می گفت حوا آمده دیگری می گفت سارا آمده هاجر از یک سو پریشان کرده مو مریم از یک سو زند سیلی به رو آسیه رخت سیه کرده به بر گه به صورت می زند گاهی به سر ناگهان راهب شنید این زمزمه ادخلی یا فاطمه یا فاطمه آه راهب دیده بربند از نگاه مادر سادات می آید ز راه بست راهب دیده اما با دو گوش ناله ای بشنید با سوز و خروش کای قتیل نیزه و خنجر حسین ای فروغ دیدۀ مادر حسین بر فراز نی کنم گرد تو سیر یا به مطبخ یا به مقتل یا به دیر؟ امشب ای سر چون گل از هم واشدی بیشتر از پیشتر زیبا شدی ای نصاری مرحبا بر یاری ات فاطمه ممنون مهمان داری ات هر کجا این سر دم از محبوب زد دشمنش یا سنگ زد یا چوب زد تو نبودی، گِرد این سر صف زدند پیش چشم دخترانش کف زدند پیش از آن کافتد در این دیرش عبور من زیارت کردم او را در تنور حاج غلامرضا سازگار
در آغوشش کشید و خوب او را بوسه باران کرد جفای مسلمین را یک مسیحی خوب جبران کرد فدای راهبی که شانه بر گیسوش زد اول سپس از ماتم او گیسوی خود را پریشان کرد سزد اینکه مشایخ شرمسار از راهبان باشند به پاس آن پذیرایی که انجیلی ز قرآن کرد چه باک ار مأذنه خاموش از بانگ عزای اوست که حکم حکمتش ناقوس ها را مرثیه خوان کرد مرتضی روستایی
بود دیری در ره کوفه به شام عیسوی راهب در آن کرده مقام در غروبی گوشش آمد ولوله دید آنجا آمده یک قافله پیش روی قافله سرها به نی خستگانی بی رمق، ره کرده طی رفت خورشید وچو وقت شام شد قافله در آن مکان آرام شد نیمه شب راهب عجایب چیز دید از سری ساطع بود نوری شدید گفت راهب،مردمان این سرزکیست پاسخ آمد کز حسین بن علیست مادر او دخت پیغمبر ز ماست کشته ایم اورا سرش برنیزه هاست گفت الحق که شما قومی بدید مسلمید وسبط پیغمبر کشید گر کسی فرزند عیسی داشتیم او بروی چشم خود بگذاشتیم داد درهم ها که تا امکان شود یک شبی سر پیش او مهمان شود با گلابش شست وپیش رو گذاشت بذر عشقش را درون قلب کاشت اشک ریزان کرد با او گفتگو گفت جانا از خودت با من بگو گفت راهب،نام من باشد حسین بر رسول ا..بودم نور عین بوده ام فرزند حیدر،مرتضی نور چشم فاطمه خیرالنسا درکنارآب کردندم شهید تشنه لب، مظلوم، چون من کس ندید مسلمم،مقتول دست مسلمین مسلمین منحرف از راه دین اهل بیتم بعد من آزرده اند کودک وزنها اسیری برده اند گفتگوها داشت راهب تا سحر با سری که بود همسان قمر تا سحر گردیدو شام اتمام شد بهر راهب شام خوش فرجام شد راهب ما صبح نصرانی نبود سر،دری دیگر به روی او گشود دین راهب بعد از آن اسلام شد او مسلمان گشته ای خوشنام شد راهب ما بعد از آن شام شگفت شد مسلمانی محب اهل بیت شاعر : اسماعیل تقوایی
بشنو از من چون حکایت می کنم از سری بر نی روایت می کنم از سری افتاده از پیکر جدا پیکری مدفون خاک کربلا از سری که بگذرانده برتنور خانه خولی شده دریای نور یک شبی در دیر مهمان گشته است راهبی با سر مسلمان گشته است از سری که با لبان اطهرش کوفه قرآن خوانده بهر خواهرش از سری که چوب برلبهاش زد بن زیاد وقلب زینب داغ کرد از سری که روح وجان زینب است ماه نورانی زینب در شب است از سری که همره یک کاروان رفت سوی شهر دشمن شهر شام شد هدف با سنگها از روی بام لعن ونفرین باد بر افراد شام کرد از نی بر جسارتها نظر اشکهایش کرد زینب، خونجگر آن سری که رفت در بزم شراب رفت زیر ابر کینه آفتاب آن سری که باشد از سبط رسول دومین فرزند زهرای بتول او حسین است ودل عالم برد شیعه در سوگش گریبان می درد لعن ونفرین خدا وانبیا باد بر آنکه سرش کرده جدا لعن حق بادا به اصحاب یزید جانیان بد سرانجام پلید       شاعر : اسماعیل تقوایی