eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
427 عکس
125 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ در ولادت آفتاب مهدوی خیز و بیا دلبرا مهدی ما می رسد دلبر و دلدار ما مهدی ما می رسد می شکفد باغ گل از گل ختم رُسُل جان و دل مصطفی مهدی ما می رسد می رسد امشب ز ره ماه شب چارده با نظری دلربا مهدی ما می رسد پنجره را وا کنید آینه بر پا کنید باز دهید این ندا مهدی ما می رسد دشت و دَمَن لاله خیز آمده گل ای عزیز از طرف سامرا مهدی ما می رسد عطر بهاران ببین خنده ی یاران ببین صاحِب لطف و صفا مهدی ما می رسد از قدم یار ما یار وفادار ما خیمه به پا شد بیا مهدی ما می رسد یوسف زهرای دل سرو دلارای دل جانب بستانسرا مهدی ما می رسد گوهر دُردانه و ، شاخه ی ریحانه و همنفس لاله ها مهدی ما می رسد سوره ی شمس و قمر آیه ی فتح و ظفر عطر گل هَلْ اَتی مهدی ما می رسد جلوه ی حَبْلُ الْمَتین حامی شرعِ مُبین رایت دین خدا مهدی ما می رسد دادگر مطلق و ، معنی جاءَالْحق و وال مُلک ولا مهدی ما می رسد شام و سحر موی او صبح ظفر روی او چشمه ی آب بقا مهدی ما می رسد کوثر جان مکتبش آب بقا بر لبش موج به بحر سخا مهدی ما می رسد نرگس نرجس شکفت از رخ خورشید گفت گفت بیا ای سما مهدی ما می رسد باغ تکلّم کند غنچه تبسّم کند عشق شده در نوا مهدی ما می رسد عشق کند دلبری در بغل عسکری با نفس جانفزا مهدی ما می رسد چهره بر افراخته پرده بر انداخته در برِ هر آشنا مهدی ما می رسد گشت عیان در جهان مهدی صاحِب زمان راهبر و رهنما مهدی ما می رسد ماه تر از ماه او یوسف این راه او بر همگان مقتدا مهدی ما می رسد با رخِ همچون قمر حجّت ثانی عَشَر با کرم کبریا مهدی ما می رسد آن گل حق از ازل معنی خَیْرُالْعَمَل جلوه ی خَیْرُالْوَری مهدی ما می رسد همقدم اولیا همنفس اوصیا نور دل مرتضی مهدی ما می رسد منجی کُلِّ بشر دادرس و دادگر دافع رنج و بلا مهدی ما می رسد حامی محروم ها یاور مظلوم ها منتظران را دوا مهدی ما می رسد نور رخ مَشْرِقَیْن جلوه ی جان حسین منتقم کربلا مهدی ما می رسد «یاسر» شيرین زبان با قلم گل فشان شهد بریزد بیا مهدی ما می رسد محمود تاری «یاسر»
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (اللهم عجل لولیك الفرج) آسمان باید گهر در مقدم شعبان بریزد در قدوم ماه شعبان لؤلؤ و مرجان بریزد چیست لؤلؤ چیست مرجان در قدوم ماه شعبان شیعه می‌باید به پای ماه شعبان جان بریزد چرخ از اختر چراغان است و گیتی نیز روشن ز آسمان بهر چراغان اختر تابان بریزد نازم آن فرزند دلبندی که در زهدان مادر از زبان خوش بیانش آیه‌ی قرآن بریزد جلوه‌ای کامشب به کاخ عسکری آمد هویدا جان و دل بهر نثارش موسی عمران بریزد یار اگر سر می‌نهد در گوشه‌ی دامان عاشق میل آن دارد که او را مشک بر دامان بریزد آب اگر در دست یوسف باشد و بیند جمالش یوسف کنعان بلرزد کاسه‌ای لرزان بریزد طاق نصرت ، کاخ پیروزی ، بنای شادمانی هر سه را در ماه شعبان اهل دل بنیان بریزد نرگس باغ امامت همسر پاک حسن را نک به دامان غنچه‌ای چون نوگل خندان بریزد شهر قم را دارالايمانش همی خوانند مردم بهتر آن باشد که از پا تا سرش ایمان بریزد طبع (رزاقی) پی ابراز احساسات قلبی نکته‌ی موزون به مدح حجت یزدان بریزد تقی رزاقی قمی
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (اللهم عجل لولیك الفرج) بيا که ديده به راه تو شد سپيد، بيا به زير بار غمت پشت ما خميد بيا ز فرط درد جدايی و رنج تنهايی دل رميده دمی را نيارميد ، بيا براي ديدنت ای آفتاب چرخ کمال! به اشتياق، دل از ديده سرکشيد بيا در امتداد ره انتظار، منتظرا...! ز خون منتظران لاله‏‌ها دميد، بيا همای روح شهيدان حق ز مسلخ عشق به عشق ديدن روی تو پر کشيد، بيا ز بعد غيبت کبرايت ای امام زمان زمانه روز خوشی را به خود نديد، بيا کنون که پنجهٔ قدرت نمای حق ز ازل به قامت تو قبای فرج بريد، بيا دو روز عمر اگر فرصت وصال نداد به گاه دادن جان بر سر (اميد) بيا محمد موحدیان قمی (امید)
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ « رقــص بـیـد » با صـــدای پــای بـــاران بهــــار می شود بیدارچشم چشمه سار بـاد آهـــنگ بهــاری مـی زنــد بـیـد می رقـصــد کــنار جویـبار می نوازد گوش جان را صبحدم نغمــه ی شــور دل انگیـــز هـزار بـا صـدای خنــده ی گلــپونه ها می دمد خورشید گل از کوهسار مـی تــراود از لـب گـلبــرگ ها اشــک شـبنــم بـا سـرود آبشـــار غنچه روی شاخه چشمک می زند یعنــی ای بلـبل سـر آمـد انـتظار لاله در آغــوش گــیـرد ژالـه را با لــب خنــدان وجــان مشــگبار زاغ و قــمــری در کــنـار یـکــدگر هــر دو سر مست از تماشای بهار بوی نـرگس بوی شبنم بوی یاس می ربـایـد از دل و از جـان قرار باغـبـان مســرور از دیــدار گل بـر لبـش تسبیـح و ذکــر کردگار این تحول درطبیعت دیدنی ست خـیـزو دل بر دامن صحـرا سپـار شاد و سـر سبــز ست باغ زندگی پُـر بَـرو بـار سـت نخـل روز گار خوش بـود گر پای کوبان با فراز دسـت افـشـانی ز عشق روی یار استاد فراز مردانی
km_20230307_1080p_30f_20230307_133755_00.mp3
2.08M
نور چهرش/ مه تابانه میگن امشب / شب مستانه این دستارو بیارید بالا آخه جشن / نیمه شعبانه بهونه ی شادی رسیده الحمدلله2 همون آقا که بهش میگن بقیه الله2 از راه اومد طاووس جنت / منجی امت اونکه به علی و زهرا داره شباهت روح عدالت / قامت قیامت اونکه پایان میده به روزو شبای ظلمت اهلا و سهلا یامهدی 🌼🍃࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دنیا بی تو ، آقا تاریکه انشالله که فرج نزدیکه شاده قلب ، ندبه خونا امشب روی لبهای همه تبریکه پیش پای تو بلند میشیم به احترامت2 الهی که از راه برسه وقت قیامِت2 تو که جاءَ الـ حقه شعارت/ جبریله یارت چشم نوکرا همیشه در انتظارت قلبم دچارت / روز قرارت میزنی گردن دشمنو با ذوالفقارت اهلا و سهلا یامهدی 🌼🍃࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ علی‌حاجیان‌فر
«بسم رب المهدے» ─━⊰••❃❀❃••═⊱━─ مردی  از جنــس نـور می آیـد از  کـران هــای  دور   می آیـد سبزپوشی پر از طراوت عشق مهـــربـان ، بی غـــرور می آید پا به پای نسیـــم  روح افـــزا عطــــر ناب ظهـــور می آیــد می دمد نرگس از نگاه چمــن اشک شـوقم به شور می آیـد در هوایی که نام او جاریست آســـمان در ســــرور می آیــد از "محمـــد" گرفته نامـش را از دل  کــوه نـــور  مـی آیــد ذوالفـقــار علیست در دستش مثــل  مــولا  غیــور  می آیــد با عصایی که در ید بیضاست از   بلنـــدایِ  طـــور  می آیــد هــر نفــس با دَمِ مسیـــحـایی غمگســـاری صــــبور می آیــد جـام کوثــر به دست خود دارد با  شـــراب  طَهـــــور   می آیـد حشـمت و شوکتش سلیـمانــی شاه دین ، سمتِ  مور می آیــد صوت داوودی اش چه روح افزا بـــا کــــلام  زبـــور  می آیـــد غصــه پر می کشد از این عالم وقت شــادی و شـــور می آیـد می رسد فصـــل آخرِ غیبـــت فصل ســبز حضــور  می آیــد باغ نرگس ، شمیـــم نو دارد عطر ناب ظهـــور   می آیــد ─━⊰••❃❀❃••═⊱━─ ✏📗رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۱/۱۲/۱۷
شده‌ست آینه‌ی حیّ لایموت، صفاتش کسی که خورده لبِ خضر هم به آب حیاتش به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است کدام نور به خورشید می‌رسد برکاتش؟ بگو به کعبه عقب‌تر بایستد که تنِ طور به لرزه آمده روزی مقابل جلواتش می‌آید او که جهان روزه‌ی سکوت بگیرد به زیر سایه‌ی نهج البلاغه‌ی کلماتش ربیع الاول و آخر... تمام سال بهار است اگر که ریشه دواند به فصل‌ها نفحاتش کسی که گفت امام ششم به او "لَخَدِمتُه" به راستی که محال است وصف کردن ذاتش در الغدیر شریک است طبق قولِ امینی کسی که بوی "وَعَجّل" می‌آید از صلواتش
کرامت پیشه‌ای بی مِثل و بی مانند می‌آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می‌آید کسی که نسل او را می‌شناسد، خوب می‌داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می‌آید همان تیغی که برقش می‌شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می‌دهد پیوند می‌آید همه تقویم‌ها را گشته‌ام، میلادی و هجری نمی‌داند کسی او چندِ چندِ چند می‌آید جهان می‌ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می‌ایستد، بوی خوش اسفند می‌آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی‌تابند، می‌آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب‌ها برای بیعت با او نمی‌آیند، می‌آید برای یک سلام ساده تمرین کرده‌ام عمری ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می‌آید به در می‌گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می‌آید
خوابند و با امید تو بیدار میشوند سرگشته‌اند و عاشقِ دیدار میشوند باشد شفای عالم و آدم حضورِ تو اما ز هجر تو همه بیمار میشوند این از فراقِ توست ، که هر روز عده‌ای... در اوج غربتند و گرفتار میشوند بعد از هزار سال، هزاران نفر هنوز... از عشقِ تو ابوذر و تمار میشوند چشمانِ خیسِ منتظرت،صاحب الزمان آخر چه وقت لایقِ دیدار میشوند؟ مضمونِ نابِ شعر و غزل‌های من تویی قافیّه‌ها زِ شوقِ تو هموار میشوند
بعد سرما بهار می آید لطف پروردگار می آید بی قراری؟ قرار می آید به سر این انتظار می آید جام اعلاتری دهید امشب باده ی کوثری دهید امشب مژده بر عسکری دهید امشب دلبرِ گل عذار می آید عید موعودِ نیمه ی شعبان روز مسعودِ نیمه ی شعبان برکت و جودِ نیمه ی شعبان ناجی روزگار می آید پسر نرجس، آفتاب زمین بهجت و شور هر دل غمگین آرزوی تمام صدیقین نور لیل و نهار می آید مهر جانانِ خود نگه دارید در دل، ایمان خود نگه دارید عهد و پیمان خود نگه دارید مرد باشیم، یار می آید لحظه لحظه گناه من را دید واسطه شد، خدا مرا بخشید باز چشم از معاصی ام پوشید با بدی ام کنار می آید دیده ام اشک بار می بیند همه را جز نگار می بیند مثل یعقوب، تار می بیند مرهمِ چشم تار می آید از کرامات حضرتش خجلم مِهر خود ریخت بینِ آب و گلم نخلِ خشکیده ی کویرِ دلم... ...با نگاهش به بار می آید شده قلبم به ذکر او مأنوس مُحرمش نیستم هزار افسوس خسته ام از فراق، نه مأیوس مژده بر دل، نگار می آید چهره اش انعکاسی از مادر روی دوشش عبای پیغمبر بر سر خود عمامه ی حیدر یار با اقتدار می آید هیبتش مثل هیبت زهرا وارث نور عصمت زهرا باز با یادِ غربت زهرا... ... بر دل او فشار می آید می شود دولتش به نام حسین سر دهد در جهان، پیام حسین می رسد روز انتقام حسین صاحب ذوالفقار می آید روضه با آه و ناله می خوانَد روضه از باغ لاله می خواند گر که از آن سه ساله می خواند چشم ما هم به کار می آید یاد عمه رقیه و حالش یاد آتش گرفتنِ بالش یاد حال کنار گودالش اشک، بی اختیار می آید
در حوالیِّ نیمه شعبان بود عطرِ یاسی عجیب می‌آمد سامرا بود و خانۀ پدری باز طفلی نجیب می آمد باید اسپند، دود می‌کردند نوهء ماه، می‌رسید از راه حاملِ پرچم ابالفضل و ذوالفقارِ علی ولی الله گل نرگس که زیرِ پاهایش باغِ گل فرش شد همان اول مثلِ جدَّش حسین، قنداقش شرفِ عرش شد همان اول بر غمِ اهل بیت در حُکمِ جرعه‌ای آب بود بر آتش از همان کودکی به دوشش بود پرچمِ سرخِ یالثاراتش وَ ورق خورد صفحۀ تقویم تا که هنگامِ غیبتش آمد آسمانِ وجود، ابری شد دوری از ماه، نوبتش آمد بیشتر از هزار و صد سال است جمعه‌ها را شمرده‌ایم آقا دردش اینجاست بعدِ این مدت از فراقت نمرده‌ایم آقا ظاهراً زخمیِ فراقیم و منتظرهای یازده صده‌ایم شَرم داریم این همه جمعه ندبه‌ات را فقط ورق زده‌ایم در سخن، عهد خوانده‌ایم و فرج در عمل، کم صداقتیم آقا مثلِ بحرالعلوم‌ها کم بود غالباً بی لیاقتیم آقا از تو غافل شدیم از بس که ماتِ غربیم و خیره‌ی شرقیم یادمان می‌رود که تو هستی بس که در روزمَرِّگی غرقیم مثل حیدر برای پیغمبر مردِ بدر و اُحُد نداری تو سیصد و سیزده نفر، حتی دور و اطرافِ خود نداری تو من بمیرم، غریب یعنی تو ... تو که تنها شدیّ و بی لشگر نه کنارِ تو زینبی هست و نه ابالفضل و نه علی اکبر نکند پایِ سفره‌های ظهور میهمانِ اضافی‌ات باشیم پسر فاطمه دعایی کن مثلِ مرحوم کافی‌ات باشیم باز هم غیرتِ قدیمی‌ها... اندکی از گناه، پرهیزی عصرِ جمعه، و یا سه‌شنبه غروب یک سَماتی، توسلی، چیزی الغرض، سهله، کوفه یا عرفات یا که خلوت نشینِ سردابی هر کجایی خدا نگهدارت غایبِ قصه‌های بی تابی دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است دلِ ما را تو کهکشانی کن گنبد زرد، گنبد آبی کربلاییّ و جمکرانی کن شاه بیتِ همه غزل‌هایم همه کار و کسم بیا برگرد به بدیِّ دلم نگاه نکن جان زهرا قسم بیا برگرد
مگر آسمان را چراغان نکردیم ؟! زمین را مگر نورباران نکردیم ؟! مگر کوچه را آب و جارو نکردیم ؟! شبِ تار را غرقِ شب‌بو نکردیم ؟! مگر شهر را غرقِ شربت نکردیم ؟! سر کوچه را طاق‌نصرت نکردیم ؟! مگر شاعران از غمش کم سرودند ؟! قلم‌ها سلاحِ ظهورش نبودند ؟! مگر مرغِ آمین‌مان در قفس بود ؟! دم ربّناهایمان بی‌نفس بود ؟! مگر العجل‌هایمان دیردَم بود ؟! سرِ سفره‌ی ندبه‌ها چای، کم بود ؟! مگر صبحِ جمعه سلامش نکردیم ؟! تهِ هفته‌ها را به نامش نکردیم ؟! چرا یوسف افتاده در چاهِ غیبت ؟! چرا برنمی‌گردد از راهِ غیبت ؟! چرا روز موعود، تاخیر دارد ؟! کجای عمل‌هایمان گیر دارد ؟! جوابِ چراهایمان هم سوال است مگر آرزوی وصالش محال است ؟! نگو آرزویش محال است، هرگز ! نگو دیدنش در خیال است، هرگز ! زمانش بیاید؛ همین جمعه شاید اگر حرف‌مان حرف باشد می‌آید