eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
427 عکس
125 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️♻️♻️♻️ ✅بنداول امام جواد(ع) مدینه پراز نور پر از شادمونی که از عرش رسیده گل اسمونی بهاری شده بازهوای دو دنیا شکوفه زده غنچه ی مهربونی ......... تو دل ها همه/شکوفه زده به دنیا اومد نو گل فاطمه(س) گلا واشده/چه زیبا شده زمین با سماوات هم اوا شد مدد یا جوادالائمه (ع) ♻️➖➖➖➖➖♻️ ✅بنددوم امام جواد(ع) تویی اصل جود و تو اصل سخایی تو نجل بتول و تو ابن الرضایی دوعالم درخونه ی تو بااخلاص می شینن همگی برای گدایی .......... تویی ذوالمنن/تویی عشق من رقم کربلا رو برا من بزن بده ای اقا توی این شبا بیام کاظمین تو تا کربلا ....... مدد یا جواد الائمه(ع) ♻️➖➖➖➖➖♻️ ✅بندسوم حضرت علی اصغر (ع) اومد محرم راز ارباب به دنیا اومد عشق طناز ارباب به دنیا اومد از تو آغوش بی بی ربابه همون طفل سر باز ارباب به دنیا ....... اومد دلبرم تاج رو سرم اومد دلبر وساقی و ساغرم اومد راه من گل ماه من اومدعشقم و یار و دلخواه من مدد یا علی اصغر(ع) 💠💠6⃣1⃣0⃣💠💠 ♻️➖➖➖➖➖♻️ -نفس-کربلایی۷محمد-محقق
و سلام الله علیهما 😍🌸❤️ شعر و سبک: تو کریمی و من فقیر آقا دستِ این نوکرو بگیر آقا رو دلم نقشِ کاظمینه و به ضریحت شدم اسیر آقا جشنه تویِ عالَمین، سرمستم امشب نغمه یِ یا جواد؛ جاریه بر لب آقامون امام رضا؛ مسرور و شاده مرزِ ورودِ عشق باب الجواده ❤خوش آمدی امام جواد❤ مطلع الانوارِ خدا اومد کرامت در دلِ دریا اومد نهمین اخترِ تابنده و پسرِ حضرتِ زهرا اومد قبله یِ دلِ همه؛ سویِ جواده کعبه یِ عالَمین؛ رویِ جواده عیدی میده امشبی؛ ماهِ عالَمِین کربلا سامرا؛ نجف کاظمین ❤خوش آمدی امام جواد❤ نوگلِ خندانِ رباب اومد مزه یِ شیرینیِ آب اومد گهوارش مایه یِ فخرِ همه دلبرِ کوچکِ ارباب اومد تُو سن شش ماهگی؛ مشکل گشایی قمرِ رویِ زمین؛ رازِ بقایی میباره رحمتِ تو؛ از هفت آسمان اکبر داده دَرِ؛ گوشِت باز اذان ❤خوش آمدی علی اصغر❤ واسه جشنت تُو آسمون غوغاست پرچمِ بچه شیعه ها بالاست اگه تا پایِ جون دادن باشیم همیشه مجلسِ شما بر پاست میخوام ذکرِ یاحسین امشب بگیرم تُو روضه یِ آقام آخر بمیرم افتخارِ من اینه اربابمی تو سَفینَهُ النجات مهتابمی تو ❤حسین حسین❤ شعر و سبک:
برقِ چشمانِ تو بر ظلمت میدان تابید کوه لرزید و به یُمْنِ قَدمت ویران شد خوب فهمید خودش تیغ علی یعنی چه آنکه از دیدن شمشیر دودم عریان شد! تیغ در مرحله ی آخرِ تعریفِ علیست پدرم گفت از این وصف کمی دلگیر است همه ی زندگی ات بویِ عطوفت دارد چه کسی گفته علی یکسره با شمشیر است؟! . از علی گفتم ویک بند جسارت کردم کاش میشد بزنم از بدنم دستم را کاش قصابِ جوانمردِ تو باشم آقا تا به دستم بزنی خوب ترین مرهَم را پدرم گفت خدا را به خدا در عالَم آنکه اول به تو رو کرد فقط میفهمد شانه ی زخمی ات از عشق حکایت دارد پینه ی دست تورا مَرد فقط میفهمد پدرم گفت همانندِ پیمبر هستی جان خود میدهی و مال امانت را نه پدرم گفت چه بسیار یَلان از دستت تیغ خوردند ولی زخم زبانت را نه هرکسی پیش من از وصف خدا میگوید اصلاً انگار فقط از تو به من میگوید پدرم گفت نبی در شب معراج شنید که شبیه تو خداوند سخن میگوید پدرم گفت پس از مرگ پیمبَر دیگر هرکسی مُدعیِ دین پیمبر شده بود فصل افراط شد و خانه نشینت کردند از علی هرکسی انگار علی تَر شده بود پُشت هم زخمِ زبان خوردی و ساکت ماندی چقَدَر خوبی ناگفته به مَردم کردی چقَدَر حرف که پشت سرتو گفتند و صبر کردی و به یک شهر تَبَسُم کردی پدرم روزِ پدر گفت برایَم از تو تا از این پس پسرش هم پیِ راهَش باشد پدرم زندگی ام بوده و من میخواهم که فقط دست خودَت پشت و پناهَش باشد...
«بدر» يادش مانده آن روزي که مي‌لرزاندي‌اَش آن رجزهايي که مي‌خواندي و مي‌ترساندي‌اَش ذوالفقارت شکل «لا»، با دسته‌اي کوتاه بود «لا اله» آن روز، در دستان «الا الله» بود «لا اله» آن روز، جز سوداي «الا هو» نداشت رويِ حق، بي تيغِ تو، بالاي چشم، ابرو نداشت تيغ را بالا که بردي، آسمان رنگش پريد تا فرود آمد، زمين خود را کمي پايين کشيد حمزه، يک چشمش به ميدان، چشم ديگر سوي تو تيغ را گم کرده است از سرعت بازوي تو ذوالفقار آنگونه با سرعت به هر کس خورده است، مدتي مبهوت مانده، تا بفهمد مرده است خشمِ تو از رعدِ «يا قهّار» و «يا جبّار» بود بعد از آن بارانِ «يا ستّار» و «يا غفّار» بود بعد از آن باران، عجب رنگين کماني ديده‌ام ديده‌ام نورِ تو را، از هر طرف چرخيده‌ام در ازل تابیدی و دامن کشيدي تا ابد من تو را باور کنم يا «ما لَهُ کفواً احد» خطبه‌هاي ناتمامت را، بيا، کامل بگو بي الف، بي نقطه، اصلا بي حروف، از دل بگو ساقي شيرين زبان! حالا که خامند اين لغات اين تو و اين: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات در دلم «قد قامتِ» عشقت قيامت مي‌کند قصه‌ام را «بشنو از ني چون حکايت مي‌کند» تو اگر مي‌خواهي از خورشيد روشن‌تر شوم رخصتي فرما، غبار جامه‌ي قنبر شوم بازهم حس مي‌کنم، حوض دلم، دريا شده‌ست مثل اين که «ياعلي» هايم، صد و ده تا شده‌ست «ما رَمَيْت» ِ تير تو زيباست، بر دل مي‌زني چون که از دل مي‌زني، يک راست بر دل مي‌زني تير شعري مي‌زنم اما هدف در دست توست پادشاها ! مُهرِ ايوان نجف در دست توست
هرچه از آثار غیرت می‌تراود غیرتست جوهر شمشیر دارد موج ز آب جوی مرد بهر این نقش نگین گر خاتمی پیدا کنی لافتی ا‌لا علی بنویس بر بازوی مرد