#امام_کاظم
چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیست
لایق برای دیدنش فردای محشر نیست
زندان عقول ناقص مستان قدرت بود
زندان مکانی هستکه موسی بن جعفرنیست
حتی زن بد کاره هم ایمان به او آورد
تا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست
از روزه هایش، «روضه» ی شلاق بدتر بود
در قعر زندان های هارون چیز بهتر نیست
زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردند
آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست
خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند
تابوت اودست کم از شمشیر و خنجر نیست
در روز عاشورا برای اشک ثارالله
قطعا دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست
در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم!
این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟
اسلام را در روز روشن زیر پا بردند
شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست
زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی
می خواست در محمل رَوَد اما برادر نیست
علی اصغر یزدی
#امام_کاظم
من که بی تقصیر در زندان گرفتارم خدایا
ازچه دشمن میدهد اینقدر آزارم خدایا
من که از زندان زمین گیرم نباشد
حاجتی دیگر به زنجیر گرانبارم خدایا
آه از این زندان ظلمانی و زندانبان ظالم
وه کجا افتاده در غربت سرو کارم خدایا
جز فروغ گوهر اشکی که با یاد تو ریزم
کس نیفروزد چراغی در شب تارم خدایا
عاشقان را خواب در چشمان نمیآید از آنرو
روز و شب با ذکر تو مشغول و بیدارم خدایا
ای که میبخشی نجات از بین آب و گل شجر را
کن خلاص از مَحبَس هارون تن زارم خدایا
جان ز حسرت بر لب آمد وندرین ساعات آخر
دیدن روی رضا را آرزو دارم خدایا
کو رضا آرام جانم کو رضا روح و روانم
تا از او روشن شود چشم گهربارم خدایا
بر مؤید مرحمت فرما طواف مرقدم را
چونکه اشعراش بود مقبول دربارم خدایا
سیدرضا موید
#امام_کاظم
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش
بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش
هزار حیف که از جمع نوزده دختر
یکی نبود کنار جنازه ی پدرش
انیس و مونس او بود در سیاهی شب
صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش
سیاه چال کجا ، طایر بهشت کجا
هزار حیف که یکْ باره ریخت بال و پرش
نیاز نیست ببندند چشم هایش را
که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش
به هرکجا که روی قبری از زُرارهٔ اوست
نشان غربت فرزندهای دربدرش
شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
درست موقع افطار پاره شد جگرش
سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر
فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش
بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او
که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش
استاد غلامرضا سازگار
#امام_کاظم علیه السلام
#شور
بند1⃣
ضریحت بهشتو معنا میکنه
دلای عاشق و شیدا میکنه
سفره ی موسی بن جعفر همیشه
گره های بسته رو وا میکنه
یه پسر داری معین الضعفاست
حسابش از همه ی دنیا جداست
دخترت کریمه ی دو عالمه
مث زهرا شفیع روز جزاست
پادشاهی گدایی خونوادت
عزته آشنایی خونوادت
خونوادم فدایی خونوادت
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
بند2⃣
به شما میگن امیر کاظمین
همه عالمن اسیر کاظمین
رسیدن به اربعین کربلا
خوبه باشه از مسیر کاظمین
حرمت مطاف اهل جنته
کرمت همیشه فوق رغبته
جواب گداها توی این حرم
قبل عرض حاجت استجابته
واسه ایوون طلای تو بی قرارم
آرزویی غیر زیارت ندارم
مثل بارون توی فراقت میبارم
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
بند3⃣
فوق درک ملک مقام تو
خود وحی منزل کلام تو
انبیا برای کسب معرفت
خدا رو قسم میدن به نام تو
شب من با عشق تو سحر میشه
با تو حتی خاک مرده زر میشه
بدترین خلق خدا با یک نگاه
عاقبت بخیر ترین بشر میشه
تو قنوتت برای ما هم دعا کن
بین خوبات به ما بدا هم نگاه کن
نوکر بی سر و پا رو سر به راه کن
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
شعر: امیر آهمند
سبک: احسان نوری
#امام_کاظم علیه السلام
#شور
بند1⃣
ضریحت بهشتو معنا میکنه
دلای عاشق و شیدا میکنه
سفره ی موسی بن جعفر همیشه
گره های بسته رو وا میکنه
یه پسر داری معین الضعفاست
حسابش از همه ی دنیا جداست
دخترت کریمه ی دو عالمه
مث زهرا شفیع روز جزاست
پادشاهی گدایی خونوادت
عزته آشنایی خونوادت
خونوادم فدایی خونوادت
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
بند2⃣
به شما میگن امیر کاظمین
همه عالمن اسیر کاظمین
رسیدن به اربعین کربلا
خوبه باشه از مسیر کاظمین
حرمت مطاف اهل جنته
کرمت همیشه فوق رغبته
جواب گداها توی این حرم
قبل عرض حاجت استجابته
واسه ایوون طلای تو بی قرارم
آرزویی غیر زیارت ندارم
مثل بارون توی فراقت میبارم
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
بند3⃣
فوق درک ملک مقام تو
خود وحی منزل کلام تو
انبیا برای کسب معرفت
خدا رو قسم میدن به نام تو
شب من با عشق تو سحر میشه
با تو حتی خاک مرده زر میشه
بدترین خلق خدا با یک نگاه
عاقبت بخیر ترین بشر میشه
تو قنوتت برای ما هم دعا کن
بین خوبات به ما بدا هم نگاه کن
نوکر بی سر و پا رو سر به راه کن
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
شعر: امیر آهمند
سبک: احسان نوری
#امام_کاظم علیه السلام
#زمینه
بند1⃣
شبیه دونه ی زنجیر تو شده اشک چشمام
یه بی حیا روز وشب بی امون به تو داده دشنام
گریز روضه ی تو میرسه آخرش به الشام
درسته مثل زینب شد تن تو هم کبود
تو هم بودی اسیر دست یک قوم یهود
شنیدی حرف بد اما کسی دورت نبود
چی بگم ازاسارت و
کوچه به کوچه اضطراب
چی بگم از جسارت و
زینب و مجلس شراب
یا مظلوم یا موسی بن جعفر
بند2⃣
غیر مصیبت و غم ندیدی توی این همه سال
انگاری قتلگاه تو میخواد بشه این سیاه چال
گریز روضه ی تو میرسه آخرش به گودال
تو هم مثل حسین بودی غریب و بی پناه
ولی زندون کجا و ازدحام قتلگاه
تو رو زد یک نفر اما حسین و یک سپاه
خنجر و تیر و سنگ و چوب
شمرو سنان و حرمله
از سر ظهری تا غروب
میزدنش با حوصله
یا مظلوم یا موسی بن جعفر
بند3⃣
دیگه توونی نداری و می گیری دست به دیوار
روضه های مدینه جلو چشم تو میشه تکرار
گریز روضه ی تو میرسه آخرش به مسمار
اگه تابوت برای تو شده یک تخته در
ولی این در دیگه واست نداشته درد سر
نموند از میخ در روی پر و بالت اثر
صدای ضربه ی لگد
به گوش آسمون رسید
دیوار خونه گریه کرد
از میخ در که خون چکید
یا مظلوم یا موسی بن جعفر
شعر و سبک: امیر آهمند
#امام_کاظم علیه السلام
#زمینه
بند1⃣
با اینکه درک نمیکنم روضه رو
به والله ترک نمیکنم روضه رو
حتی شده یک نفری
روضه خونی بر پا میشه
برکت همین گریه هاست
گِرِهی اگه وامیشه
واسه حل شدن مشکلامون
چیزی هست مگه از گریه بهتر
سفره سفره ی باب الحوائج
روضه روضه ی موسی بن جعفر
حاجتم شده این شبها یه چیز
اللّهم اشفِ کلَّ مریض
بند2⃣
برای فاطمه صدام آشناس
دلیلش هم فقط همین گریه هاس
بابام بهم گفته از این
خونواده دست نکشم
از راه حرم اومدن
یه وقت پامو پس نکشم
انگار که توی دنیا تمومه
درها بسته به روم غیر از این در
سفره سفره باب الحوائج
روضه روضه ی موسی بن جعفر
حاجتم شده این شبها یه چیز
اللهم اشفِ کلَّ مریض
بند3⃣
کی میگه اشک و روضه تعطیل میشه
حالا که سال با روضه تحویل میشه
دلخوشی امروز من
روضه های خونگیه
دونه دونه اشک چشام
سرمایه ی زندگیه
دست خالیمو وقتی میبینم
میشه گریه ی من چندبرابر
سفره سفره باب الحوایج
روضه روضه ی موسی بن جعفر
حاجتم شده این شبها یه چیز
اللهم اشفِ کلَّ مریض
شعر و سبک: حسین نوری
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است
عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است
هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را
علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است
کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است
اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است
همین که نام او در خاطر بیمار می آید
طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است
همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است
کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است
زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و...
زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است
کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند
چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟!
به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه
نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است
چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟!
چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟!
چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟!
چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟!
چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟!
تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است
**
چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش
به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است
مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟!
به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
نوری که بر افلاکیان گویی چو اختر بود
پیچیده در زنجیر و غل، موسی بن جعفر بود
تاریک تر از هر کجا، ایام بی پایان
در شوره زار جهل و کین، تابان و گوهر بود
روزی که دیدند جسم او ورد زبان ها شد
باب الحوائج میشود آن کس که مضطر بود
گر چه نحیف است جسم او وقتی که ظاهر شد
از اینکه باشد بی کفن پیکر، که بهتر بود
گر این مصیبت بر همه جانسوز و جانکاه است
در پیش جدش این فقط یک بیت دفتر بود
"آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود"
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
زندان، رواق روشنی شد، غرق نورت
دیوارها، نمناک از شرم حضورت
دهلیزها مستند، هنگام عبورت
زنجیر، تسبیحی به دستان صبورت
این بندها، در بند زلف دلپذیرت
موسای دربندی و هارونها اسیرت
یوسف، که ترس از تنگی زندان ندارد
مصر وجود است او، غم کنعان ندارد
نوح است و بیم از موج و از طوفان ندارد
جان جهان است او، هراس جان ندارد
عاشق، دلش دریاست، حتی کنج زندان
آیینهی دنیاست، حتی کنج زندان
ای هفت دریا، غرق در دریای صبرت!
هفت آسمان یک نقطه، در پهنای صبرت
ای هفت شهر عشق، در معنای صبرت!
زانو زدند ایوبها، در پای صبرت
آقا! به این حجم از بلا، عادت ندارم
باید بگویم، شاعرم، طاقت ندارم
سنگینی شلاق و آن بازو؟ خدایا!
زنجیر بر آن قامت دلجو؟ خدایا!
چنگال زندانبان و آن گیسو؟ خدایا!
خون و شکست طاق آن ابرو؟ خدایا!
هر چند در دستان او، جام بلا بود
از تشنگی، یکریز یاد کربلا بود
معصومه دلتنگ است، چشمانش به راه است
فهمیدهاند انگار یوسف بیگناه است
بر صورتش اما چرا ردی سیاه است؟
پایان این قصه، گمانم اشتباه است
یوسف میآید، روی تابوت است اما
از اشک یاران، دجله، مبهوت است اما
موسای ما، از طور سینا، بیعصا رفت
این نوح، روی موجی از اشک و دعا رفت
دردا! که با دُردانهی زهرا، چهها رفت
تا پر کشید، اول دلش، پیش رضا رفت
بی او، اگر چه عشق، مشکیپوش میشد،
نور خدا بود او، مگر خاموش میشد؟
در بند بود و عالمی دربند اویند
بسیاری از سادات، از پیوند اویند
شهزادگان، فرزانگان، فرزند اویند
هر گوشه، فرزندان دانشمند اویند
وا میکند بر روی ما، بنبستها را
بابالحوائج شد، بگیرد دستها را
#امام_کاظم
#احسان_نرگسی
این عشق آخر می کند کار خودش را
این دیده ی تر می کند کار خودش را
با دست خالی بر نمی گردیم،یعنی
موسی بن جعفر می کند کار خودش را
اشکی که جاری می شود در بین روضه
فردای محشر می کند کار خودش را
مستی دو چندان می شود در پای ایوان
الحق که ساغر می کند کار خودش را
جان می سپارم آخرش در کاظمینت
اینبار نوکر می کند کار خودش را