eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
428 عکس
126 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
  حرم تشنه‌ی آبشاری که داری و زینب اسیرِ وقاری که داری دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است از این جذبه‌ی اقتداری که داری تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست همه گِردِ تو در مَداری که داری علی هستی از الفراری که دارند علی هستی از تار و ماری که داری  پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بنده‌ی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/دل استواری که داری/و دیوانه‌یِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/که صاحب نَسَب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط رویِ لب تو بگو با دل بی قراری که داری امیری حسین فنعم الامیری اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد دعاهایِ زینب حرم را بگیرد برایِ سرودن از آقاییِ تو خدا باید اینجا قلم را بگیرد زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت کفِ خاکیِ از این قدم را بگیرد گره‌های کورِ مرا می‌گشاید اگر چشمِ اهل کَرَم را بگیرد به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بال  مرا لطفِ آقا بگیرد/و دست مرا پیشِ زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینه‌ها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین/ به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دَم را بگیرد امیری حسین فنعم الامیری کسی پیشِ امواج دریا نماند به پیش تو طوفان صحرا نماند به لشکر بگویید اگر می تواند که حیرانِ آن قد و بالا نماند به جبریل گویید اگر می‌تواند که مبهوت آن چشم زیبا نماند چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان چنان می‌زند سر سری جا نماند چنان می‌زند سر/چنان می‌زند پَر/چنان می‌زنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند امیری حسین فنعم الامیری  دگر این برادر برادر ندارد چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد دلت آمد این خیمه‌ها را نبینی مگر این حرم چند دختر ندارد؟ گرفته است زهرا به دامن سرت را کسی تا نگوید که مادر ندارد نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکرِ عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می‌گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد
مي زنم دم ز علمدار رشيد حرم عشق شه با كرم عشق ‌مه محترم عشق صفاي قدم عشق چكد از لب او بر لب پيمانه نم عشق همان شاه كه باشد سر دوشش علم عشق نگار دل زارم صفا بخش مزارم ‌بجز عشق جمالش به دل خويش ندارم ‌قرارم، ‌بهارم،‌ شعارم همه دار و ندارم كه باشد شب اول قبرم به كنارم دلم عاشق رويش شدم بنده كويش دلم بسته به مويش ، ‌قدح نوش سبويش شتابان دل زارم همه شب جانب كويش ‌چنان برگ خزاني است روان در دل جويش ‌ندارم به خدا جز هوس ديدن رويش ‌مرا كشته به والله علي واري خويش ‌اباالفضل اميرم، امير بي نظيرم كه جز عشق رخش در دل خسته نپذيرم چه خوش باشد اگر باز زنده با دو سه تيرم كه صيدش شوم و و زير قدمهايش بميرم ز غيرش همه سيرم ‌دل از مهر خدايي اباالفضل نگيرم ‌علمدار اباالفضل، سپه دارابالفضل ‌جهانگير و جهاندارابالفضل ‌بود دلبر و دلدارابالفضل مرا يار و مددكارابالفضل ‌طپش هاي دل حيدر كرارابالفضل ‌شده در حرم فاطمه پرگارابالفضل زنم جارابالفضل بود عشق شرر بارابالفضل ‌بگويد سر ديوانه سردارابالفضل سرم پر ز هوايش ‌دلم جاي ولايش غلامم به سرايش همه هستي و دينم به فدايش ربوده ز سر ‌روح الامين عقل، صدايش ‌بود محور عرش ازلي دست جدايش ‌حسين ابن علي سوره توحيدبخواند ز برايش كسي نيست به پايش به قربان نوايش به قربان دعايش دلم گشته خريدار بلايش ‌به قربان گره بند قبايش لقب باب الحوائج نسب باب الحوائج ‌خداوند نجیبی و ادب باب الحوائج ‌دلم غرق كمالش، پريشان وصالش دو ابروي هلالش بود زينب كبري همه جا محو جمالش دلم بنده ی نامش ، گرفتار مرامش كه افتاده به دامش ‌نه حاتم نه سليمان و نه لقمان كه موسي است غلامش ‌حسين است كلامش به زهراست سلامش قيامت متجلي شود از وقت قيامش ‌تمامي بهشت است بنامش
شیرِ بی باکِ علی رفت به میدان و چوطوفان همه شیران و یَلان را چو پَرِ کاه به یک آه وَ ناگاه به هم ریخت و شد ساقیِ دلخواهِ حسینی که همه دلخوشی ماهِ بنی هاشمیان،حضرتِ سلطان ، یَلِ میدانِ بَلا بود. چه ماهی؟ شَهِ پیکار و جهاندار و سپهدار و یَلِ حیدرِ کرار و عَلَم گیر و علمدار و زَده گردن بسیار و به یک حمله ی خونبارو... ! ابالفضل همان مردِ دلاور ،پسرِ حضرتِ حیدر که ز جا کنده دَرِ قلعه ی خیبر وَ نگو ماه که از ماه فراتر وَ نگو چشم بگو تیزی خنجر و نگو دست بگو زورِ دو لشکَر که شده ذکرِ لبِ قاسم و عون و علی اکبر ، همه ی عشقِ برادر،پسرِ شیرِ عرب، دشمنِ شب ، عاشقِ خورشید نَسَب ،وقتِ غضب قبضه ی شمشیر به کَف ،وقتِ سخن داشت به لب نقل و رطب،حضرتِ زینب همه جا بود دعاگوی ابالفضلِ علمدار؛همانی که زده یکسَره از میسَره تامیمَنه او یک تَنه بَه بَه به چنین هیمَنه ،ای آینه بنگَر به تنِ او، دَمِ شب شکنِ او،به برقِ بدنِ او ،به لحنِ سخنِ او وَ به خونی که شده رودِ فرات از دهنِ او وَ شده جوشَنِ صد پاره ی او هم کفَنِ او وَ قسم می خورم اصلأ به همان نورِ جبینَش وَ به آن برقِ نگینَش وَ به شَقُ القمر و قطعِ یمینَش وَ به باوَر و یقینَش که شده قوَتِ دینَش وَ به آن خنده ی نازِ نمکینَش وَ قسم می خورم اصلأ به همانِ زخمِ به ابروش، به بازوش ، به آن عَطرِ خوشِ جوشن و گیسوش که مدهوش شده عالمی از بوش به ابرو و به بازو و به گیسو و بَر و رویِ ابالفضلِ علمدار قسم ماهِ محرم وَ غَمَش دلخوشی ماست وَ این لُطفِ خودِ حضرتِ سقاست که در سینه ی ما شورِ گُل فاطمه برپاست، چه زیباست وَ زهراست که در مجلسِ ما آمده از بس که غمِ حضرتِ عباس در اینجاست...
عجب عشق و جلال و جبروتی نفسهایِ زمین شد مَلکوتی شده سبزتر از سبز... همین سینه یِ خشکِ برهوتی وَ از عرش ندایی به سویِ فرش می آید بنازم چه هُبوطی!!! محمّد لبِ خود باز نموده که بخواند که با خواندنِ آیات غبار از دلِ دنیا بتکاند و از گوشه یِ لبهایِ خودش شهد و عسل را به کام و لب و لعلِ همه یِ ما بچکاند وَ طعمِ خوشِ شادی و حقیقت طلبی را به جانها بچشاند شده اُمِّیِ مکه امینِ حرمُ الله مَلَک مست شده با دمِ نابِ نبیُ الله ببین تاجِ رسالت به سرِ یارِ خدیجه چه می آید ولی شرطِ خدا چیست؟!... شهادت شهادت به غدیر و به علیاً ولیُ الله شده اوّل و ختمِ سخنش یااسدالله ملائک به صف و غرقِ شعف با گل و تبریک می آیند و هر کس که مبارک به نبی گفت رسالت جوابِ لبِ احمد فقط این شد... مدد یاعلی مولا نبی ذکرِ گل و عقلِ کُل و ختمِ رُسُل... هُو تمنّایِ تمامیِ رسولان شده عشقش زمین کف زند از شادی و افلاک هیاهو کند با زدنِ طبل و دَف سنج و دُهل... هُو تمامیتِ حق هدیه به مخلوق شد آری نبی... عِین و اُذن... وَجه و یدالله... به کُل... هُو فرود آمده از کوه زِ توحید بگوید که پنهان و عیان جلوه کند با دمِ... قُل... هُو هُواللهُ اَحد عشق اَحد عشق و صمد عشق محمّد به همه یکسره تعلیم دهد عشق مدد عشق مدد عشق خودِ عشق شمایی شما عشقِ خدایی رسولِ دو سرایی امیرِ علیِ عالیِ اعلایِ وِلایی وَ قالِ خودتان است که از جنسِ حسینی همان شاه که افتاده به راهی که شود آه نوایِ لبِ مادر نوایِ لبِ حیدر نوایِ لبِ پیغمبر و فُلک و فَلَک و ماه وَ طفلی به رویِ دستِ رباب است که هر بار کشد آه... به سرعت رسد بر لبِ او شیر... مبادا که لب تشنه بماند رَضیعِ حرمُ الله چه مویی... چه گلویی... به لبهایِ علی غنچه یِ لبخند که باز است رقیّه شود آرام وَ شاد است به والله دعا کن نشود حرفِ گلو و نوکِ تیری که می آید خدا نگْذرد از حرمله تا روزِ قیامت بیا منتقمِ خونِ علی اصغرِ ارباب... بیا یوسفِ زهرا
  حرم تشنه‌ی آبشاری که داری و زینب اسیرِ و قاری که داری دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است از این جذبه‌ی اقتداری که داری تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست همه گِردِ تو در مداری که داری علی هستی از اَلفَراری که دارند علی هستی از تار و ماری که داری  پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بنده‌ی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانه‌یِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو بگو با دل بی قراری که داری امیری حسین فنعم الامیری اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد دعاهای زینب حرم را بگیرد برای سرودن از آقاییِ تو خدا باید اینجا قلم را بگیرد زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت کفِ خاکی از این قدم را بگیرد گره‌های کور مرا می‌گشاید اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ  مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینه‌ها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد امیری حسین فنعم الامیری  کسی پیش امواج دریا نماند به پیش تو طوفان صحرا نماند به لشکر بگویید اگر می‌تواند که حیرانِ آن قد و بالا نماند به جبریل گویید اگر می‌تواند که مبهوت آن چشم زیبا نماند چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان چنان میزند سر سری جا نماند چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند امیری حسین فنعم الامیری  دگر این برادر برادر ندارد چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد دلت آمد این خیمه‌ها را نبینی مگر این حرم چند دختر ندارد؟ گرفته است زهرا به دامن سرت را کسی تا نگوید که مادر ندارد نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد حسن لطفی
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ سامره جلوه ی رؤیایی طور است که امشب شب شور است وَ نور است که تا عرش خدا می رود آیینه بیارید و گل و شمع که بزم طرب و عشق و سرور است وَ چشم بد از این جشن به دور است گل فاطمه را لحظه ی زیبای حضور است عزیز دل زهراست همه حاصل زهراست مه کامل زهراست در آغوش پدر چشم گشوده است و ربوده است دل از خیل ملک سیل ملک سوی زمین آمده تا سیر ببیند روی آن ماه جبین مهر یقین نور مبین جلوه ی دین حبل متین را که زمین را به قدومش برکت داد و سماوات عُلی را ،،، سماوات به رقص آمده با نغمه ی شادی که منادی خبر آورده که باغ نبوی برگ و بر آورده ، درخت علوی نو ثمر آورده و دریای ولایت گهر آورده چه گوهر گهر پاک که افلاک شده مات جلالش وَ در ادراک نگنجد به خدا حدّ کمالش که خصالش همه «پیغمبری» است و نفسش «حیدری» و عصمت او «فاطمی» و حلمِ «حسن» شور «حسین» است در او غیرت «عباسی» و در زهد به «سجاد» همانند و َ در علم به «باقر» رود و صدق به «صادق» و ز «موسی» و «رضا» کظم و رضا دارد و رفته است ز تقوا به «تقی» برده نقاوت ز «نقی» هیبت او «عسکری» و شیوه ی او دلبری و جلوه ی حق باوری و مشعل روشنگری است آی همه عالم بالا به تماشا بنشینید گل باغ ولا را،،، خدا گفته تبارک به چنین کودک زیبا نمک سفره طاها که دل آراست و رعناست همان یوسف زهراست که روزی ز پس پرده ی غیبت به در آید سحر آید شب ما را و به شمشیر بگیرد سر تزویر و کشد نعره ی تکبیر و زند تکیه به کعبه و بگوید که منم احمد مختار منم حیدر کرار منم حجت دادار منم نور منم نار منم منتقم عترت اطهار منم صف شکن عرصه ی پیکار منم رکن و مقام و حرم و سعی صفایم حجر و خیف و منایم و به تفسیر نشیندَ همه آیات خدا را،،، کمیل کاشانی
بسم‌الله الرحمن الرحیم گِرِه‌ای سخت زد و بُغچه‌ی خود را برداشت دلش اینبار هوایِ حرمی دیگر داشت روستاییی فقیریست ولی باوَر داشت شوقِ دیدار غریبالغُرَبا بر سر داشت چوب دستی به کفِ دست و قدم بر سرِ صحرا زده و پشتِ سرش کاسه‌ی آبی به زمین ریخت زنی پیر و به او گفت که مادر بِرِسان از من اُفتاده سلامم به امامم وَ بگو قُوَتِ پا نیست بیایم به حضورت ، به شفا خانه‌ی نورَت ، بُرو فرزند گِرِه زن پرِ این پارچه را کُنجِ ضریحش به امیدی که  گُشایَد گره‌ها را دلِ ما را راه طولانی و پر خار و خَس اما می‌رفت در هوایِ حرم حضرت آقا می‌رفت زخمی و خسته و با تاولِ پاها می‌رفت تا خراسان نه بگو خانه‌یِ زهرا می‌رفت غرق در خویش قدم میزد و گاهی به لب آهی و گَهی روضه‌ی جانکاهی و اشکی و لبش خشک چو میشُد کفِ آبی و همان حال سلامی به فدایِ لب عطشانِ حسین ابن علی گفته و میرفت به صحرا گَرچه رنجِ سفر و راه بیابان را دید عاقبت تشنه‌ای آرامش باران را دید چشمش از فاصله‌ای قبله‌ی ایران را دید برقِ گلدسته‌ی سلطان خراسان را دید گرچه شب بود ولی با قدمِ عشق دوید و به درِ معبدِ گُم کرده رسید و سرِ خود را به رویِ خاک نهاد آه که با حال غریبانه و با سجده‌ی شُکرانه چه‌ها گفت سنگ فرش از مژه‌اش خیس کسی نیست پس از اِذن دخول آمد و در پای ضریح آب شد و سفره‌ی دل باز شد و... گفت : ببین پایِ من از آبله سوزان و تنم خسته و رنجورِ بیابان و نه جانی و توانی و رسیدم به امیدم که سلامی برسانم به تو از مادر پیرم به خدا هیچ نداریم ولی عشق تو داریم و فقط عشق تو مولا ساده حرف از خود و از مادر و از کویَش زد حرفها با حرمِ ضامن آهویش زد ناگهان زخم کسی بر دلِ دلجویش زد خادمی آمد و با پای به پهلویش زد گفت بر خیز و بُرو که مُژه‌هایم خسته‌اند نیمه شب آمد و در‌های حرم را بسته‌اند سخت آزُرده زِ جا خواست و نالید که این است پذیرایی تو ؟ خوانِ تماشایی تو ؟ شِکوه به تو می‌برم آزُرده‌ام از خادمِت آزرده ببین قلبِ گدا را  رفت بیرونِ حرم دلِ پُر غم ، خادم از آنجا سر بالینِ خودش آمد و تا رفت به خواب آه که انوار خدا دید ، سراپا همه شد غرق نماشا دید خادم که حرم نغمه‌ی هوهو دارد ازدحامی است و هر گوشه هیاهو دارد و رضا آمده و چشم به این سو دارد ولی ای وای چرا دست به پهلو دارد گفت خاکَم به سر آقا چه شده ای نَفَسِ حضرت زهرا چه شده؟ حضرت از آن سوی اَتابَش زد و فرمود که امشب زده‌ای ضربه به پهلوی من آزُردیَم و از نفس انداختیَم آه که امشب نه به مهمانِ رضا زائرِ دلخسته‌ی ما بلکه جسارت به خودم کرده‌ای برخیز مهمانِ مرا پیشِ من آور و بگویش که رضا قبلِ سفر کردنِ تو پیش تر از نیتِ تو منتظرت بوده به هر لحظه به هر اشک و قدم همسفرت بوده بیا وقتِ کَرَمهاست ، نه این مرقدِ من خانه‌ی زهراست بیا ای دل تنها بیا مستجاب است دعا قبل دعا ، نشنیده گوش این طایفه آوایِ گدا نشنیده ما هم امشب سرِ خود پیش شما آوردیم و دل خویش به ایوانِ طلا آوردیم یک کبوتر به شبستانِ رضا آوردیم رد مَکُن پیشِ خدا نامِ تو را آوردیم همه‌ی سر خوشی ماست ، همه دلخوشی ماست که در پیش شما در دل خویش بگوییم و بجوییم دل گمشده‌ی خویش همه اهل خرابات شمائیم دهاتی شمائیم خوشا آنکه چنین ساده به گلدسته‌ی تان ، گنبدتان خیره نظر می کند و هر مژه تر می‌کند و نام تو را می‌برد آقا : آخ که یادش میره هرکی تو دلش غم داره که نگاه تو هوای دلِ مارَم داره آقا جون راه درازی اومدم تا که بگم دل آواره‌ی ما یه کربلا کم داره خوش بحال اونیکه کار و بارش دستِ توِ خوشی و زندگی و اعتبارش دست توِ آقا جون تو سَرمهَ وقتی رسیدم پائینِ پای شما ، وقتِ تماشای شما روضه بخونم براتون تا که کمی کم کنم از غصه هاتون روضه‌یِ وقتی که نفس میزدی و چشم به راه پسرت بودی و از تشنگی آقا نَفَسَت چشمِ تَرَت بال و پرت سوخت ولی یادِ لب غنچه‌ی شش ماهه‌ی جدت جگرت سوخت و از یادِ رباب و دل ارباب دل محتضرت سوخت دیدنت در همه‌ی راه مهیا شده است تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است باز هم حرمله سر گرمِ تماشا شده است حجمِ تیری که علمدار زمین گیرش شد باورم نیست که در حنجره‌ات جا شده است نیزه داری که تو را می‌برد این را می گفت باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است (حسن لطفی)
کعبه آنروز فقط بتکده بود، سرد وبحران زده بود، حق تعالی دگرازپستی مردم به ستوه آمده بود، چه سیاه ان سده بود. خانه ای را که به دستور خداوند کریم ساخت بازحمت خود ابراهیم تا شود معبد خلاق عظیم شده بد بتخانه ، خلق هم مستانه غافل از یاد خداوند ودود رو به بتها به سجود سر تعظیم خود آورده فرود، ظلمت وکفر فقط بود که میکرد نمود، غیر انگشت شماری همه جاهل بودند پست وکاهل بودند، اهل باطل بودند، از خرافات وپلیدی همه کامل بودند، دختران زنده به گور وپدران وای که قاتل بودند. نفس امّاره چه طغیان میکرد قتل ایمان میکرد خاک غم برسر انسان میکرد. فخر مردم همگی ثروت بود برده داری همه جا عزّت بود زن آنروز تهی ازگهر عصمت بود فارغ از عفّت بود مرد آنروز اسیر هوس ولذّت بود، عرصه ظلم نمی آمد تنگ ، نه ادب بود نه علم وفرهنگ، شیشه عقل قبائل همگی طعمه سنگ منطق علم عرب بود برپایه جنگ داده بودند به نسیان همگی یاد خدارا* وقت آن بود که شب طی شود آید سحری آید از راه دگر راهبری از خدا تا به زمین محرم وپیغامبری آید ازراه شه خوش سخن وخوش سیری تا زانفاس خوشش زنده شود باز جهان بشری تا نماند دگر از ظلم وسیاهی اثری زین سبب در شبی از خاطره ها عاقبت مکّه شداز غصه رها غصه طی شد زیرا بهترین خلق خدا در سکوتی به دل غار حرا بود در حال مناجات ودعا که ندا آمد ای یار بخوان کرد تکراربخوان تو مگوی از چه بخوان که از خالق دادار بخوان  از خدای فلک و خالق جنّ وملک و صاحب اسرار بخوان بعدازاین توبخدا یار خدایی برخیز تورسول دوسرایی برخیز منجی خلق زطوفان بلایی برخیز. خیز از جا که تو آخر نبی ا... مسلّم هستی وارث عیسی مریم  هستی ناجی سینه غمدیده آدم هستی صبح شبنم هستی فیض خاتم هستی حکم محکم هستی خاتم بعثت حق خاتمه غم هستی حاکم عرش وزمین وهمه عالم هستی کوری دیده کفّار تو پیغمبر اعظم هستی باتو حق می شکند پشت غم وظلم وجفا را* صاحب خلق عظیمی تو باب کرمی ذکر حق دم به دمی شه قوم عربی وعجمی از ازل تا به ابد در همه جا محترمی خیز وبردار تو در را هدایت قدمی که به تو قدرت دیگر بدهیم ذات حق را به مظهر بدهیم استقامت بنما تابه توجوهر به دهیم قدرت عفو شفاعت به تو در وادی محشر بدهیم جام اطهر بدهیم عوض این همه زحمت به تو کوثر بدهیم دختری خوبتر از خوبی مادر بدهیم غم مبادت به تو یاور بدهیم شیر لشگر بدهیم مهراس از صف دشمن به تو حیدر بدهیم. تو.رسول اللهی و هست علی هارونت  با علی خصم شود مغبونت می شود دین خدا مرهونت همگی مدیونت همه لیلا صفتان مجنونت ریشه خون خدا خون حسین در خونت تو نسل تو همه پاک تر ازهر پاکیدبرتر از ادراکید سبب خلقت هستی و همه افلاکید قبله اهل سما سرور اهل خاکید چه هستید که هستید شما فلک نجاتید به حق روح حیاتید شما مظهر و مظهر  به تمام حسناتید خدایی سکناتید الهی وجناتید همه معدن لبریز صفاتید درون مایه قرآن به تمام صفحاتید شما رکن صلاتید تمام برکاتید شما صاحب وشایسته ذکر صلواتید که فقط عشق شما زنده کند سینه مارا*
✨﷽✨ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧🍃🌺🍃✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 🌺(بند اول)ولادت امام حسین علیه السلام:🌺 بنازم ماه شعبان را/ عجب ماهی /عجب ایام دلخواهی /  عجب شاهی/ چه خورشید درخشانی /عجب نجم فروزانی/ خبر آمد ز عرش عالی اعلا  / خبرهای خوشی از عالم بالا/بشارت بر دل مولا / که آمد زاده ی زهرا /همان شاهنشه والا/ جهان ، مجنون و او لیلا/ مبارک باد بر عالم /شه ملک ولا آمد/امیر کربلا آمد/حسینی که زمان شد محو و شیدایش/زمین غرقِ تماشایش/به لب دارند بر عرش برین ، حور و مَلَک ، نام دل آرایش/شده شرمنده خورشید از فروغ روی زیبایش/ثمر داده ست باغ و گلشن آل عبا امشب،/مَلَک ، مشغول ذکر و حمد و تسبیح وثنا ، امشب،/که آمد شمس دین ، نور هُـدیٰ  امشب،/ عزیز عرش اعلا  تا  قدم برخاک عالم زد/به عشقش این جهان راجمله برهم زد/و نامش مُهرِ بخشایش به استغفار آدم زد/بشارت باد بر عالم که کشتی نجات آمد/به جان تشنگان عشق ، چون آب حیات آمد/ 🌺(بند دوم):ولادت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام:🌺 بنازم ماه شعبان را،/عجب ماهی /عجب شاهی،/عجب خورشید تابانی،/عجب مهر فروزانی،/که بعد از خامس آل عبا،/قرص قمر آمد،/ به روی دست بانوی ادب زیبا پسر آمد،/علی محوِ رُخِ ماه درخشانش،/بنی هاشم بنازد بر دو دستانش/و ماه آسمان رنگی ندارد پیش چشمانش/ به شب ، ماه منیر آمد/علمدار امیرآمد،/مَه باب الحوائج ، قبله حاجات کل عالمین است او، /پناه نور عین است او ،/علمدارحسین است او،/ به روی دست  مولا آرمیده لالهٔ یاسش،/دمادم بوسه باران می کند  دستان عباسش،/درآغوشش گرفت ام البنین آن مَه جبین را،/ یل ام البنین را،/نشان دارِ یَد مولا امیرالمومنین را،/و آن قنداقه را چرخاند از روی ادب ،/دور سرِ فرزند زهرا،/که باشد این قمر ، قربانیِ خورشید عاشورا/که این ماه منیرم نور از مِهــرِ امیر بی قرین دارد ،/نشان شیرمردی از امیرالمومنین دارد،/فدای زاده زهرا ، گل یاسم،/گذشتم من به عشق فاطمه از دست عباسم،/عجب شیرِ ادب خورده ست عباس از چنین مادر،/شجاعت را گرفته از امیرالمومنین حیدر،/ 🌺(بندسوم)امام سجاد علیه السلام:🌺 بنازم ماه شعبان را،عجب ماهی ،/عجب خورشیدتابانی،/عجب ماه درخشانی،/و اما بار دیگر در میان گلشن آل عبا ،/باران نور آمد،/جهانی در سرور آمد،/ستاره در بَرِ خورشید پیداشد،/علیِ دیگری آمد ، هویدا شد،/گلی از دامن شهبانوی ایران زمین آمد،/صدای شادباش از عالم عرش برین آمد،/مبارک باد فرزند امیرالمومنین آمد،/سلام ای سیدسجاد،/سلام ای زینت عَبّاد،/سلام ای ماه عالمتاب،/عزیز حضرت ارباب،/چه گویم در مقام تو که زین العابدین باشی،/امام مقتدایی و تو نجم المومنین باشی،/مَهِ مُلک ولایی و شَهِ مُلک زمین باشی،/تو بعد از کربلا آری ،/امامت را علمداری،/دیانت را تو سرداری ،/امام ساجدین هستی،/شکوه و عزّ دین هستی،/تو دارای صلابت در خطاب آتشین هستی،/که نامت زینت هر دو سرا و عالمین باشد،/علم در دست فرزند حسین باشد،/ 🌺(بندچهارم )امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:🌺 بنازم ماه شعبان را، چه ماهی و چه شاهی و چه ماه عالم آرایی،/که پرگشته است در عالم شکوه نور زهرایی،/عجب نوری که می ریزد از آن سرچشمه کوثر،/که عالمگیر می گردد شکوهش نیمه شعبان ،/خداوندا بتابد آن مَه تابان،/درخشان تر ز هر عنوان،/جمالش بی مثال است او،/کمال اندر کمال است او،/که دارد نام جدش مصطفا را ،/به دستش ذوالفقار مرتضا را،/امام شمس دین،/عین الیقین،/ماه منیر،/شاه و امیر ،/که ختم اولیا باشد،/وجودش آخرین فرزند ختم الانبیا باشد ،/امید قلب مجروح علی مرتضا باشد،/اَلا ای یوسف زهرا،/گل نرگس ،/گل طاها،/به لب دارم به هر دم  العجل مولا،/درخشان کن جهان را با ظهورت ،منجی دلها،/به حق مادرت زهرا/ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧🍃🌺🍃✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
به نام نامی خدا، خدای عشق آفرین، خدا همان که شد خدای نغمه های دلنشین خدا همانکه وقت خلق آدمی به خویش گفته آفرین خدا همانکه که جلوه‌ای از اوست ختم مرسلین همان خدا که عشق میکند اگر که بنده‌ای زند صداش اینچنین: به نام آن خدا که هست خالق علی امیر مومنین شب علیست امشب و شب سرور فاطمه شبی که بر تمام یأس ها شده‌است خاتمه شب سرود و هلهله شب نزول شاهزاده‌ای که با ولادتش به پا شده‌ست در میان عرش و فرش ولوله یکی یکی فرشتگان جامه دران رقص کنان سوی زمین تگرگ وار میرسند از آسمان برای عرض تهنیت به محضر مالک قلب عاشقان ، علی امیر مومنان ولی به چشم میخورد فرشته‌ای در این میان که دارد از بقیه‌ی فرشتگان تفاوتی! فرشته‌ای که سینه چاک کرده و کشان کشان، ناله کنان، شبیه آب رو به سوی خانه‌ی ابوتراب دارد و چشم پرآب دارد و از وجنات خسته و از پر و بال بسته‌اش مشخص است با خودش خاطره‌های سالها رنج و عذاب دارد و شبیه کل سائلان دو چشم پر امید سوی خانه‌ی ابوتراب دارد او به سوی خانه میرود به درب خانه میرسد چنان پرنده‌ای که بعد سال‌ها به آب و دانه میرسد اذن طلب نموده و وارد خانه میشود که سر نهد به روی خاک پای ختم مرسلین تا که زند بوسه به دستان امیر مومنین باهمه حال خسته و بال و پر شکسته اش آمده تا بهر شفا واسطه دست و پا کند قیامتی به پا کند به عجز خواست فاطمه برای او دعا کند که ناگهان دوچشم اشک بار او به گاهواره ای که بود کنج خانه مات شد حسین بود آنکه بر عذاب او نجات شد همین که چشم این ملک به چشم طفل خیره شد محو شد و مات شد ز سوز سینه داد زد خوشا به حال هر کسی که عاقبت فدات شد... زار زد و لطمه زد و آه کشید و بعد از آن کشید روی گاهواره هر دو بال خویش را خانه به ناگاه پر از نور شد و آن دل خسته مملو از شور شد و دوباره پس گرفت آن ملک جمال خویش را توبه پذیرفته شد باز گرفت آن ملک جاه و جلال خویش را از هیجان به آسمان سر زد و برگشت سپس هزار بار دور گاهواره حسین فاطمه پر زد و فریاد براورد که من عبد در خانه‌ی مولام حسینم تا روز ابد بنده‌ی شاه عالمینم به همین بال و پر سوخته سوگند که تا روز قیامت به همه عالم اگر هر که دهد با دو لب خویش سلامت همه‌ی همت خود جمع کنم تا به حضور تو سلامش برسانم پس از آن بوسه به قنداق زد و پر زد و پر زد... حال من از دل این شعر صدایت زده‌ام با توئم ای فطرس خوشبخت که امشب اگر افتاد مسیرت به حسینم که می‌افتد سلامم به حضورش برسانی و بگویی که غلام تو دگر تاب ندارد بپذیرد زه من این عرض ادب را که زیارات من آداب ندارد به حسینم برسان حد غمم را و بگو هجر تو از پای دراورده غلامان تو را ای صنما کرببلامان بده امشب... که غم هجر تو را طاقت از این بیش نداریم که« اوقات خوش آن بود که با دوست به سرشد» و هر آن لحظه‌ی عمری که بدون تو سپر شد همه یکباره ضرر شد...
4_5839371595008711629.mp3
6.44M
حسینِ لحظه‌های دل‌پریشانی حسینِ روزهای سخت و بحرانی حسینِ کارگرهای شب سرد زمستانی حسینِ مردمِ زحمتکشِ تهرانی و کرد و عرب، ترک و بلوچ و فارس، گیلانی، لرستانی، خراسانی حسینِ لقمه‌های پاک باباهای ایرانی حسینِ لای‌لای مادران در موقع گهواره‌جنبانی حسینِ شعرهای جودی و عمان سامانی حسینِ سوز و آه سازگار و لحن انسانی حسینِ آن جوان پاک و باتقوای کرمانی که آخر می‌شود قاسم سلیمانی حسینِ گریه در شب‌های ظلمانی حسینِ سجده‌های ناب طولانی حسینِ اشکِ پنهانی حسینِ رزم طوفانی حسینِ غیرتِ سوری و لبنانی حسینِ رمز موشک‌های طهرانی حسینی‌ که‌ به‌وقتش‌ خاک‌ خواهد کرد صهیون‌ را به‌ آسانی حسینِ تیرهای سمت سفیانی حسینِ صبحِ عرفانی که تکیه می‌زند بر کعبه آن آقای نورانی حسینی که دو عالم را شده صاحب حسین بن علی بن ابیطالب
«بسم رب المهدے» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به وقت عاشقی ، می خوانم امشب بسم ربّ المهدی زهرا/عزیزحضرت طاها/به نام نامیِ پیغمبرخاتم/امیر عالم وآدم/به نام حضرت مولا/امیر المومنین ، شاهنشه والا /به قدر و کوثر و طاها/ به نام فاطمه ، ام ابیها/ به دستان کریمِ مجتبی و/به نام نامیِ آقای دشت کربلا/که امضا گردد این شعرم به نام پنج تن حالا/به لطف اینکه امشب همره بادصبا، دلدارمی آید/خبرهای خوشی دارد ز کوی یارمی آید/ /چه ماه عالم آرایی دمید از نیمهٔ شعبان/فلک شد نور باران ازحضور طلعت رخشان/برآمد از میان ابرها ، خورشید نورانی/جهان یکسرشد از انوار رویِ او چراغانی/ پر از شور و شعف شد بیت زیبای امام عسکری امشب /عطاکرده خداوند از درِ رحمت ، به نرجس گوهری امشب/ شب از نیمه گذشت و درگه هفت آسمان واشد/چه خورشیدی به تاریکی هویدا شد/که از نورش امید زندگی بر اِنس و جان آمد/بشارت باد ، آری ، مهدی صاحب زمان آمد/ / به یکباره دل خاتون عالم در تپش افتاد/زمان شور و نوا سر داد/زمین شد سر به سر آباد/شکوفا شد میان دامن مادر ، گل نرگس/ ز عطر لالهٔ نرگس ، تمام لاله ها مدهوش/زمین ، محو و سرا پا گوش/که پورعسکری بر لب ، کلام نور می خواند/یکایک نام اجدادش به عشق و شور می خواند/ /شهادت می دهد امشب / به ختم المرسلین احمد/محمّــــد ، نور سرمد/خاتم پیغمبران/آن خسرو خوبان/شهادت بر علی/نورجلی/مولای مظلومان/ شهادت بر جمال عالم آرای حسن/خون حسین ، آن کشتــهٔ دور از وطن/به آیه آیه های کوثر و طاها/به عطر سجده های ناب سجّاد و/به علم باقر دین و/به صدق صادق اهل یقین و/به نام کاظم آن زندانی بغداد/سلامی ازسرجان دادبرشاه خراسان/به نام مظهرجود و سخا پورِِ رضا /به هادی شمس دین ، نور هُدا/به حقانیت وحق امام عسکری /شهادت بر تمامیِ علمدارانِ برحقِ ولایت/و در آخر شهادت می دهد بر ححتِ برحق دوران/هم او که شهریار عالمین است/که خونخواه شهید کربلا جدش حسین است/ /چنین شب در مَهِ شعبان ، چو قدرِ لیلةالقدراست/شب تابیدن خورشید بر روی مَهِ بدر است/همان شب که قدم زد صاحب عصر و زمان بر خاک این عالم/شرف بخشید بر آدم/تماشا دارد امشب دیدن روی دلارایش/پدر ، محو تماشایش/حکیمه ، غرقِ در رخسار زیبایش/ملائک دسته دسته نغمه های شور می خوانند/به یُمنِ مقدمش تفسیر شمس و نور می خوانند/تمام اهل عالم عاشق و شیدای آن خالِ لبِ اویند/همه بیمارآن چشم خمار و تیغِ ابرویند/ /الهی ، در چنین روزی به زودی از پسِ آن پرده غیبت/ببارد بارِ دیگر ، ابر رحمت/بتابد نور عصمت/بر این تاریکی و ظلمت/بپیــچد عطــرِ ناب لالهٔ نرگس در این عالم/سر آید غصه و ماتم/بیاید آن طبیبی که ، دوای دردمندان است/حبیبی که نگاهش مایه آرامش جان است/ /بتاب ای ماه عالمتاب/ که دلهامان شده بی تاب/ امان و اَلامان مولا!/ بیا ای مهدی زهرا/ علم بردار و بگذر از مدینه / امیر و شهریار بی قرینه!/ چراغان کن مزار بی نشان مادرت زهرا/ بگیر از دشمنانت انتقام خون سرداران عاشورا/ به حق سرور و شاه شهیدان/ به حق ساقی طفلان/ بیا و زنده کن یکبار دیگر ، دین و قرآن را/ بیا یاد آوری کن ، معنی و مفهوم انسان را/ /اَلا ای منـجی عالَـم / نگاه عالم و آدم به شمشیر شما مانده/تویی که وارث شمشیر مولایی/امید قلب مجروح حسین و قلب زهرایی/تمام شیعیان امشب به لب ذکر و دعا دارند/تمنای ظهورت را ز درگاه خدا دارند/ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📝رقیه سعیدی(کیمیا)