eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
565 عکس
171 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
پایش امضا زدند خیلی زود نامه را تا زدند خیلی زود نامه را تا نکرده در واقع کوفیان جا زدند خیلی زود آستین های قتل مهمان را ظهر بالا زدند خیلی زود دیر نارو به فکرشان آمد دیر... اما زدند خیلی زود اول عازم شدند خیلی زود بعد نادم شدند خیلی زود باغ داران کوفه هم آن شب سکّه لازم شدند خیلی زود مثل قاضی شُریح مثل شمر همه عالِم شدند خیلی زود همه ی دارها خریدارِ سرِ مسلم شدند خیلی زود پس پریشان شدند خیلی زود بس پشیمان شدند خیلی زود پیش هفتاد و دو نفر کافر ها...مسلمان شدند خیلی زود نامه داران کوفه ظهرِ دهم نیزه داران شدند خیلی زود قاریان وای باعث قتلِ خود قرآن شدند خیلی زود مهدی رحیمی
کوفیان شعله به قلب و دل شیدا مزنید آتش کینه به هر خیمه ی صحرا مزنید کوفیان همسفر محنت و غم ها نشوید نقش اندوه به قلب و دل شیدا مزنید کوفیان بیعت خود از چه چنین می شکنید رخنه بر کشتی جا مانده به دریا مزنید کوفیان یکسره تا آتش دوزخ نروید بی وفایی مکنید این همه در جا مزنید کوفیان از چه درِ خانه ی خود می بندید طعنه بر بی کسی عترت طاها مزنید کوفیان مَرکب اندوه و بلا زین مکنید بر رکاب ستم و ظلم چنین پا مزنید کوفیان اهل حریم نبوی چون آیند شرر کینه به آرامش دل ها مزنید کوفیان از سرِ بام ستم خانه ی خود سنگ بر نور دل حضرت زهرا مزنید کوفیان هر چه که خواهید مرا سنگ زنید لیک سنگی به سر زینب کبری مزنید کوفیان شرم و حیا را به تمامی مبرید پاره ی آتش خود را به سرِ ما مزنید کوفیان از سرِ بامم به زمین اندازید به اسیران حرم نعره و آوا مزنید کوفیان گر سر نیزه سرِ یارم دیدید تهمت خارجی این گونه به مولا مزنید کوفیان شهره ی نامردی عالم نشوید این همه تیر جفا بر من تنها مزنید کوفیان هر چه که تیر است به سویم بزنید جانب محرم ما تیر تماشا مزنید محمد مبشری
نیمه شب است و کوچه به کوچه گذر کنم تا شام بی کسی دلم را سحر کنم یاد از وفا و عهد شکسته کنم به شهر تا از کنار هر درِ بسته گذر کنم پیمانه های مردم کوفی چه خالی اَست پیمانشان شکسته و باید خبر کنم اما چه می شود که در این کوفه مرد نیست تا که وصیتی ز دل پر شرر کنم این پیرزن که درب سرایش گشوده است تا آخرین شبم به سرایش به سر کنم آید ز کوچه نغمه ی شمشیر لشکری باید دگر لباس شهادت به بر کنم گودال حیله ها به سر راهم آمده ورنه نبرد خود همه دم با ظفر کنم گفته عدوی من که امانم دهد ولی دانم که حیله است و چنین من خطر کنم آبی که دشمنم بدهد سهم من نشد از اشک دیده این لبِ خشکیده تر کنم معراج عشق من سرِ دارالاماره است بهر عزیز فاطمه چون ترکِ سر کنم مانَد سرم به روی منبر دروازه های شهر تا که به نیزه و سرِ یارم نظر کنم محمد مبشری
کاش این همه خیانت عظمی دروغ بود این نامه ها و این همه امضا دروغ بود بیش از هزار نامه نوشتند کوفیان آقا نیا ، نیا ، که "بیا"ها دروغ بود اینجا دگر عزیز کسی نیستی حسین دلبستگی به یوسف زهرا دروغ بود برچهره حمیده من بوسه ای بزن با او بگو که لذت دنیا دروغ بود من که نبودم از طرفم کن نوازشش کاش این فراق دختر و بابا دروغ بود من زیر سایه باشم و زینب به آفتاب؟!!! حکم امان به دختر مولا دروغ بود؟ صد کیسه زر به حرمله پاداش می دهند وای از دل رباب ، مدارا دروغ بود طشت طلا به قصر خلیفه چه می کند!!! کاش آن سر بریده یحیی دروغ بود دست مُقَرَّمی پس از این کاش می نوشت از روی نیزه ها سر آقا ... دروغ بود یا می نوشت غارت خلخال جعلی است بی معجری زینب کبری دروغ بود مجید احدزاده
هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو حاضرم بر سر بازار به خیرات روم ننشیند پَرِ خاکی به سرِ خواهرِ تو بر سر من ، همه تفریح کنان سنگ زدند وای بر صورت چون برگِ گُلِ دختر تو از همین جا همه تقسیم غنائم کردند در کمینند به تاراج برند لشگر تو ترسم این است که گرفتار شوی در گودال می شود با نوک نیزه زیر و رو پیکر تو هر تکانی که سرت بر سر نیزه بخورد باز تر میشود این پاره گیه حنجر تو
کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا لب و دندان من از سنگ شکست و خون شد لب و دندان تو در نقشه ی اعداست نیا همه ی غصه ام این است که سنگت بزنند نیزه و سنگ زدن حرفه ی اینجاست نیا گر بیایی همه ی اهل حرم می بینند کمرت تاشده از غصه ی سقاست نیا پسرانم به فدای پسران تو شوند حیف از زندگی اکبر لیلاست نیا ترس دارم که بیایی و ببیند زینب ته گودال سر نعش تو دعواست نیا گر بیایی همه ی جن و ملک می شنوند که «بنیّ...» به لب حضرت زهراست نیا سر من را که بریدند و به میخی بستند فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا لااقل دختر خود را تو به همراه نیار کوفه جولانگه خولی و شبث هاست نیا ترس دارم ز روی نیزه ببینی آخر حرمله همسفر زینب کبراست نیا «دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود» نا مسلمانیِ این شهر هویداست نیا محمدعلی قاسمی
اشک من خون شد و از یار خبر نیست، خدا در دلم از قدم عشق اثر نیست خدا این حسین است که راهی شده تا کرببلا تو، به ارباب بگو وقت سفر نیست خدا قاسم و اکبر و عباس به همراهی او دیده ی زینب کبراست که تر نیست خدا تیر و نیزه، لگد و سیلی و زنجیر دگر تو مگو در سفر عشق خطر نیست خدا پای را چکمه اگر بود ... خدا رحم کند! قسمت عمه ما درد کمر نیست خدا ؟ روی نی شمس حسین است کجا هست قمر سر عباس نگو قرص قمر نیست خدا ؟ نیزه را بر جگر خون خدا می زد یا شایدم نیزه ی او روی جگر نیست خدا ؟ نیزه ای بر جگر شاه جهان جا خوش کرد منزل تیزی نی داخل سر نیست خدا ! معجر عمه ما غرق تهاجم باشد .... پس چرا کون و مکان زیر و زبر نیست خدا ؟ جعفر ابوالفتحی
مسلم اسیر زلف کمند شما بوَد در بند کوفه نه ! که به بند شما بوَد این خسته جان بی رمق کوچه گرد شهر دلخوش به یک بگو و بخند شما بوَد دارم امید کز افق کوفه مغربم در سایه سار قد بلند شما بوَد گفتم بیا بیا ، عجله کن به آمدن دل شوره ام ز شور روند شما بوَد اصلاً بیا ، نیا نه به وسع دهان ماست ما تابعیم هرچه پسند شما بوَد اما ، اگر ، اگرچه مرا ذکر هر شب است جای حسین ذکر لبم ، شور زینب است گرچه تنم اسیر هزاران جراحت است درد دل شکسته ی من بی نهایت است هرچند سنگ کینه سرم را شکسته است ممنونم از خدا سر ساقی سلامت است گفتم به باد تا که به زلفت خبر دهد این شهر بی ستاره نه جای اقامت است هر دست و پنجه ای که گلوی مرا فشرد خط بدون فاصله ی دست بیعت است تغییر کوفه امر محالی است ای عزیز کوفی هنوز هم به خدا بی مروت است گرمی دست بیعتشان زود سرد شد یعنی پسر عموی شما کوچه گرد شد گر پا نهی به مرکز حیله چه می شود تکلیف بانوان جلیله چه می شود ؟ نیت شدم که حرکت پروانه ای کنم اما چگونه اینهمه پیله چه می شود ؟ بادی نمی وزد که خبردارتان کنـم ای رب چاره ساز وسیله چه می شود ؟ آه از جگر کشیدم و گفتم به ناله وای ای مسلم عقیل ، عقیله چه می شود ؟ دردی شبیه مصرع بعدی کشنده نیست ششماهه ی عروس قبیله چه می شود ؟ آقا ببخش هر غزلم صد قصیده داشت یادم نبود قافله ات نو رسیده داشت ! سعید توفیقی
از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان یک پیره زن فقط به سَفیرت پناه داد ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟ کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است سر می زنم ز غُصه به دیوارهایشان جای طناب، بر دهنم مشت می زدند اینجا همه عوض شده رفتارهایشان محصول باغ ها همه خرج سپاه شد از خار و سنگ پر شده انبارهایشان خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد تغییر کرده کاسبی و کارهایشان سکه شده فروختن چکمه هایشان رونق گرفته دکه يِ نجارهایشان بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته اند غوغا شده میان کماندارهایشان اینجا برای غارت خلخال و روسری خُرجین خریده اند خریدارهایشان جواد پرچمی
کاش می شد باز برگردی به شهر مادرت تا که راحت جان دهد این کفتر نامه برت من نوشتم که بیا ... ای کاش دستم می شِکست کاش می شد پیکِ من هرگز نیاید محضرت نامه هاشان را نخوانده پاره کن ، آتش بزن هیچ کس اینجا نخواهد ماند ، یار و یاورت سر به سر با مردم این شهر نگذار و برو نقشه ها دارند در سر ، کارها هم با سرت یک کمی هم رحم کن بر دلخوشی های رباب جان من برگرد ... تا زنده بماند اصغرت نیزه داری نیزه اش را تیزِ تیزِ تیز کرد تا بیفتد با تمامِ آن به جان اکبرت مشک هایت را حسابی پُر کن اینجا آب نیست رحم کن بر آبروی حضرت آب آورت لااقل اهل و عیالت را ببر یک جای امن گُنگ و سربسته بگویم "وای ، موی دخترت" چشم های بی حیای مردم اینجا هرزه است وای ، می ترسم بیفتد بر نگاه خواهرت لااقل ای کاش خون من کند دفع بلا ... از تو و اهل و عیالت از تمام لشکرت رضا قاسمی
۹۹ سلام الله علیه شعر به قلم: کربلایی کربلایی کوفه نیا پسر عمو که اینا خیلی پستن عهداشونو شکستن و دستای من رو بستن دروغ میگفتن همشون ،که عاشق تو هستن با حرمله و چند سپاه ،به کمینت نشستن قسم به زینب برگرد حسین جون اینایی که من میبینم رحمی ندارن به هم می گفتن میخوان برای بچه هاشون گوشواره سوغاتی بیارن اگه داری میاری اون ،سه ساله دخترت آقا دیگه نیاری با خودت ،شیر خواره اصغرت آقا 😔یا حسین😔 اگه بیای تو چنگ این ،گرگا میشی گرفتار اهل و عیالت میبینن از اینا خیلی آزار مردم کوفه ندارن ،شرم و حیایی آقا تا دیر نشد برگردنشه ،زینب تو عزادار دیدم تو بازار تیر سه شعبه گرفت به روی دوشش اون مرد کموندار آهی کشیدم گفتم به ناله خدا کنه نبینه چشمای علمدار نقشه دارن داغ عظیم توی دلت بزارن کنار جسم اکبرت به گریه در بیارن 😔یاحسین😔 نامه نوشتم که بیای، ای کاش نمی نوشتم کوفه برای حرف حق، چشم و گوشش رو بسته بازار آهنگراشون، خیلی شلوغه آقا اینجا در انتظار تو، شمشیر کین نشسته کوفه و وحشت کوفه و ظلمت اگه بیای نداری یک دم استراحت اینجا برای کشتنت آقا گذاشتن جایزه هزاران سکه قیمت وای از زمانی که بری؛ میونِ گودالِ بلا میاد چه بر سَرِ همه؛ مخدراتِ تو آقا 😔یاحسین😔 شعر به قلم: کربلایی کربلایی
  مولا    مولا از غمت  سینه ی سوزان دارم مولا    مولا  از غمت حاله پریشان دارم مولا     مولا نگرونه اکبره تو هستم  و مولا    مولا نگرونه اصغر ه  تو هستم و کاش که می شکست دستای من که بهت نامه نمیدادم بیای کاش که اقا می شدش که سمت این شهره پر از فریب نیای  شرح حاله سفیره تو شد زبون زده تمومه خاص و عام با لبای خونی مولا می دم از این راه دور به تو سلام  ای حسینم    ای حسینم   ای حسینم   ای حسینم  ای    حسین  مولا    مولا حرفه کوفی ها همه دروغه وو مولا   مولا بازار اهنگرا شلوغه وو  مولا    مولا نگرونه دختر   تو هستم   و مولا   مولا نگرونه خواهر   تو هستم و توی جارو توی جنجال می بینه تن تورو شده که چاک می بینه که تو ی گودال افتادی با تنه خون به روی خاک می بینه که یکی داره با نیزه می بنده پلک تر ه تو می بینه که یکی داره می بره با خنجر کند سره تو  ای حسینم    ای حسینم ای حسینم  ای حسینم ای حسین رضا نصابی