#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
خاک، خون آغشته ی لب تشنگان کربلاست
آخر ای چشم بلابين! جوی خون بارت کجاست؟
جذبه چشم و چهره مسپر خاک اين ره، کان همه
نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست
اي دل بي صبر من آرام گير اينجا دمی
کاندر اينجا منزل آرام جان مرتضاست
اين سواد خوابگاه قرة العين علی است
وين حريم بارگاه کعبه عز و علاست
روضه پاک حسين است اين که مشک زلف حور
خويشتن را بسته برجاروب اين جنت سراست
شمع عالم تاب عیسی را درين دير کهن
هر صباح از پرتو قنديل زرينش ضياست
ز آب چشم زائران روضه اش «طوبی لهم »
شاخ طوبی را به جنت قوت نشوونماست
مهبط انوار عزت، مظهر اسرار لطف
منزل آيات رحمت، مشهد آل عباست
اي که زوار ملايک را جنابت مقصد است
وی که مجموع خلايق را ضميرت پيشواست
نعل شبرنگ تو گوش عرشيان را گوشوار
گرد نعلين تو چشم روشنان را توتياست
صفحه تيغ زبانت عاری از عيب خلاف
روی مرآت ضميرت صافی از رنگ رياست
ناری از نور جبينت، شمع تابان صباح
تاری از زلف سياهت، خط مشکين مساست
ناسزايی کاتش قهر تو در وی شعله زد
تا قيامت هيمه دوزخ شد و اينش سزاست
بهره جز آتش چه دارد هر که سربرد به تيغ؟
خاصه شمعي را که او چشم و چراغ انبياست
هر سگي کز روبهی با شير يزدان پنجه زد
گر خود او آهوی تاتارست، در اصلش خطاست
تا نهان شد آفتاب طلعتت در زير خاک
هر سحر پيراهن شب در بر گيتی قباست
در حق باب شما آمد «علي بابها»
هر کجا فصلی درين باب است، در باب شماست
تا صبا از سر خاک عنبرينت برد بوی
عاشق او شد به صد دل زين سبب نامش صباست
هر کس از باطل به جايی التجايی می کند
زان ميان ما را جناب آل حيدر ملتجاست
کوري چشم مخالف، من حسيني مذهبم
راه حق اين است و نتوانم نهفتن راه راست
اي چو دريا خشک لب، لب تشنگان رحمتيم
آب رويی ده ما کاب همه عالم تراست
خواهشت آب است و ما می آوريم اينک به چشم
خاکسار آنکس که با دريا به آبش ماجراست
بر لب رود علی، تا آب دلجوي فرات
بسته شد زان روز باز افتاده آب از چشمهاست
جوهر آب فرات از خون پاکان گشت لعل
اين زمان آن آب خونين همچنان در چشم ماست
سنگها برسينه کوبان، جامها در نيل غرق
می رود نالان فرات، آری ازين غم در عزاست
آب کف برروی ازين غم می زند، ليکن چه سود؟
کف زدن بر سر کنون کاندر کفش باد هواست
يا امام المتقين! ما مفلسان طاعتيم
يک قبولت صد چو ما را تا ابد برگ و نواست
يا شفيع المذنبين! در خشکسال رحمتيم
زابر احسان تو ما را چشم باران عطاست
يا امير المومنين! عام است خوان رحمتت
مستحق بی نوا را بردرت گوش صلاست
يا امام المسلمين! از ما عنايت وامگير
خود تو می دانی که سلمان بنده آل عباست
نسبت من با شما اکنون درين ابيات نيست
مصطفي فرمود سلمان هم زاهل بيت ماست
روضه ات را من هوا دارم بجان قنديل وار
آتشين دل در برم دايم معلق زين هواست
خدمتی لايق نمی آيد زمن بهر نشار
خرده ای آورده ام وان در منظوم ثناست
هرکسی را دست بر چيزی، و ما را بر دعا
رد مکن چون دست اين درويش مسکين بر دعاست
يا اباعبداله! از لطف تو حاجات همه
چون روا شد حاجت ما گر برآيد هم رواست
#سلمان_ساوجی
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
آنکس که گشت کشته، ز سودای چشم تو
خیزد صباح روز قیامت، ز خاک مست
#سلمان_ساوجی
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در دیده زمین باشد
گناه می کنم اما به خود نمی گویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد
«فدای یار کن این جان نازنین ای دل!
چه جان عزیزتر از یار نازنین باشد»1
بدم ولی به غبار سرای تو سوگند
گدای کوی تو باید که بهترین باشد
خوشا به حال گدایی که دستِ چشمانش
ز ابرِ خرمنِ چشمِ تو خوشه چین باشد
چه می شود که دم مرگ پا نهی به سرم
خودت بخواه که تقدیرم این چنین باشد
×
کنار اشک غم فاطمیه ات باید
دوباره چشم تو با غصّه ای قرین باشد
بگو به آه دل دردآورت امشب
که روضه خوان غم مادری حزین باشد
تو روضه خوان عمویی و روضه ات باید
برای مادر عباس دلنشین باشد
بخوان ز مرثیه خوانی که روز و شب می خواند
که دیگر امّ بنین امّ بی بنین باشد
#سلمان_ساوجی