#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
شور یا زمینه و زمزمه امام حسن عسکری گریز روضه حضرت زهرا
شعررضا نصابی
به نفس کربلایی ابوالفضل حسینی
بیا ببین که
توون نداره پیکره من
ببین تو جسمه لاغره من
ببین تو حاله مضطره من
از زهر کینه
پا تا سرم می سوزه بابا
چشم ترم می سوزه بابا
بال و پرم می سوزه بابا
غریب سامرا حسن جان
می سوزم از تب
افتاده ام میونه بستر
با قلبه خون و زار و مضطر
می خونم روضه های مادر
این لحظه ها من
به یاد دیوارو در هستم
یاد غمای حیدر هستم
به یاد داغه مادر هستم
غریب سامرا حسن جان
لگد به در زد
با ضربه های محکم پا
چهار چوب در کنده شد از جا
در افتادش به روی زهرا
به پشت اون در
می زد صدا محسن مو کشت
با ضربه پا محسن مو کشت
فضه بیا محسن مو کشت
غریب سامرا حسن جان
رضا نصابی
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#عسکری_لقب
سلام ما به توو سامراي اطهرتو
سلام ما به حرمخانه ی معطرتو
سلام برتو و برحُرمتت که جبرائیل
جبین گذاشته برآستانه ی درتو
سلام ما به تو ای عسکری لقب، که خدا
نهاده خیل ملک را معین وعسکر تو
سلام ما به شکوه و به شوکت وقدرت
که آگه است ازاین قدر و جاه داور تو
قسم به عمرکمت ای گل بهشت رسول
دوباره زنده شده یاد عمر مادرتو
سلام ما به دل پاره پاره ات هردم
سلام اهل سماواتیان به پیکرتو
سلام مابه تو و آن گُلی که از داغت
شررگرفته دل او کنار بسترتو
ز بس که رعشه به جانت فتاده بود از زهر
به دست او شده سیراب لعل اطهر تو
صدای آیه ی امن یجیب می آید
به پاس آن گل درد آشنا و مضطر تو
برای روز ظهورش تو خود دعایی کن
که مستجاب شود هر دعا زمحضر تو
به روز حشر «وفایی» کجا غمی دارد
اگر که ثبت شود نام او به دفتر تو
#حاج_سید_هاشم_وفایی
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#امام_زمان_عج
#احوال_مضطر
یابن الحسن فدای تو ودیده ی ترت
خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغی نشسته برجگرداغدار تو
درخون نشسته است دل درد پرورت
قربان آن امام، که درآخرین نفس
سیراب گشته است به دست مطهرت
ای سرو سرفراز جهان، سروسربلند
ازماتم پدر چه رسیده ست برسرت
بهر تسلی دل درد آشنای تو
صف بسته اند خیل ملائک برابرت
مارا شریک درد وغم خود حساب کن
مادل شکسته ایم ز احوال مضطرت
دلتنگ سامرای توهستیم وچون نسیم
مارا ببر به دیدن باغ معطرت
رفتی به پشت پرده ی غیبت ولی شده است
صدها هزار عاشق وعارف کبوترت
چشم انتظار مانده زمین تاکدام روز
روشن شود جهان زحضور منورت
از روی اشتیاق «وفایی» شب فراق
دارد سلام وعرض ارادت به محضرت
#حاج_سید_هاشم_وفایی
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#امام_زمان_عج
#قلب_مضطر
بیا و با نفست باغ را معطرکن
نگاه منتظرم را بیا منّورکن
تویی که سیّد و سالار اهل بیت منی
به پیش دیده ی من جلوه ای مکرّرکن
ببین که رعشه فتاده، ز زهر برجانم
به دست خویش به آبی لب مرا ترکن
کمی ز گوهر اشک یتیمی خود را
نثار دیدن این لحظه های آخرکن
بسان فاطمه عمرم اگر بود کوتاه
فغان و گریه ی خود را تو نذر مادرکن
به خانه دشمن ظالم اگر هجوم آورد
میان هاله ی غُربت تو یاد حیدر کن
بخوان تو آیه ی امن یجیب را وآن گاه
به یاد دوست تسلاّی قلب مضطر کن
شب فراق من و تو رسید، بعد از وصل
همیشه خلوت خود را تو با خدا سرکن
برو امید دل من خدا نگهدارت
رسیده غیبت طولانی تو، باور کن
تمام عمر «وفایی» در این غم و اندوه
دعا برای ظهورش به دیده ی ترکن
#حاج_سید_هاشم_وفایی
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#امام_زمان_عج
پسرم گریه نکن جان پدر قربانت
همه قربان تو و چشم زخون گریانت
دیدن اشک تو سوزنده تر از این زهر است
میزند شعله به من دیدهء پُر بارانت
بعد من بی کس و تنها و غریبی جانا
ای بقربان تو و غربت بی پایانت
هیچکس نیست تسلّی بدهد بر غم تو
یا که آرام کند آه دل سوزانت
خون لبهای پدر را که کنون میگیری
کاش میشد که ببوسم پسرم دستانت
حسن دوم زهرایم و زهرم دادند
منکه رفتم به سلامت سرو دست و جانت
بعد من سمت مدینه اگر افتاد رهت
بگو از سامره با مادر رُخ ریحانت
تو به مادر بگو از داغ تو ما پژمردیم
سوختند از غم و دردت همهء طفلانت
لگد پای حرامی چِقَدَر محکم بود
قطع شد ریشهء ششماهه گل گلدانت
روی پهلوی تو واکرد دهن ضربهء میخ
کاش میزد عوض میخ تو را پیکانت
ظرف آبی که به نزدیک لبم آوردی
بُرد من را به ببر جدّ به خون غلطانت
عوض آب فقط نیزه به خوردش دادند
لطمه میزد روی تَل عمّه ی سرگردانت
مجتبی صمدی شهاب۱۴۰۱
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#نوحه
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
بر لب آمد جان من
بسته شد چشمان من
من غريب سامرايم
كشته ء زهر جفايم
يا مظلوم يا مولا
قلب من شد پر شرر
چشم من مانده به در
با غم و محنت قرينم
كاش مهدي را ببينم
يا مظلوم يا مولا
.....
مثل گل پژمرده ام
ارث مادر برده ام
از در و ديوار خانه
ميكشد آتش زبانه
يا مظلوم يا مولا
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
غريبانه ميروم از دار دنيا
بيا مهدي اي نور ديده ء بابا
تو اي نورچشمانم
بببين چشم گريانم
رسيده بر لب جانم
واويلا
ترك خورده از زهركينه لبهايم
جوان مرده ميروم مثل زهرايم
دم آخر اي دلبر
تسلاي اين مضطر
بخوان روضه از مادر
واويلا
بيار آب و يادي كن از تشنه كامان
بياد آن گودال و شاه مظلومان
به موج خون غوغا شد
زخون مقتل دريا شد
سر نعشش دعوا شد
واويلا
يل خيبر تنها و بي سپر مانده
بيا مهدي كه زهرا پشت در مانده
به اين در آذر افتاد
كه زهرا با سر افتاد
روي جسمش در افتاد
واويلا
مدح و مرثیه امام حسن عسکری علیه السلام
عاشق و مبتلای عسکری ام
نوکر و جانفدای عسکری ام
در هوایش نفس نفس زده ام
از ازل در هوای عسکری ام
من کی ام؟ خاکِ پای فرزندش
همچنین خاکِ پای عسکری ام
نام او همچو مجتبی، حسن است
مستِ نامِ رسای عسکری ام
با نگاهش خدا شناس شدم
که مطیع خدای عسکری ام
صوت قرآن او زِ بس زيباست
بی قرارِ صدای عسکری ام
عده ای یا حسن حسن گفتند
من مریدِ نوای عسکری ام
بین جمع چهارده معصوم
حال تحت لوای عسکری ام
خواب و رؤيای هر شبم باشد
زائرِ سامرای عسکری ام
پسر فاطمه است این آقا
شکرلِله گدای عسکری ام
شالِ مشکی به گردنم دارم
آشنای عزای عسکری ام
شامل هر دعای مهدی ام
تا که گریان برای عسکری ام
همچو مهدی دوباره گریانِ
غربت و ناله های عسکری ام
بینِ حجره صدا زده مهدی..
که سرآسیمه آمده مهدی..
بینِ حجره چِقَدر نالان است
مهدی او حزین و گریان است
می چکد از دو چشم او باران
ای خدا، این چه وقت باران است
روز وصلش فرا رسیده یا..
..عسکری را چو عید قربان است
حالِ آقا چه مُنقلب گشته..
زهرِ قاتل چو تیغ برّان است
جگرش سوخت چون عموش حسن
ارث او سوزش دل و جان است
دل او سوخت از غم مادر
چون حسن مادریِ دوران است
جان او بر لب آمد از غم یاس
یاس پرپر که بر لبش جان است
با لب تشنه الوداع می گفت
این چه رسم وداع یاران است
طفل او ساقی اش شده حالا
لیک دست و تنش چه لرزان است
این دم آخری نفس نفس اش
نذرِ ناله به ذبحِ عطشان است
مهدی اش روضه خوان و او گریان،
بر شَهی که قتیل العریان است
گفت مهدی، حسین تنها بود..
قطعه قطعه میانِ صحرا بود..
سرِ شَه را به نیزه ها زده اند
تنِ شَه را چِقَدر پا زده اند
اول او را به گودی آوردند
دوم او را به هر کجا زده اند
مثل زهرا که بی هوا زدنَش
پسرش را چه بی هوا زده اند
پیش چشمان تار خواهرِ او..
عده ای زخمِ ناروا زده اند
عده ای نیزه، عده ای شمشیر
پیرِمردان که با عصا زده اند
عده ای هم که سنگ بَر رویَش..
..نيّتِ قُربِ بر خدا زده اند
عده ای نعلِ تازه بر مرکب
بعد هم بر تنِ رها زده اند
قطعه قطعه شده تَنِ پاکش
بدنَش را جدا جدا زده اند
هیچ کس یار او نَشد گودال
اهلِ کوفه دوباره جا زده اند
بعدِ او نوبت حرم شده است
شعله بر خیمه از جفا زده اند
وحشیانه به خیمه ها رفتند
تازیانه به اولیا زده اند
چشم عباس را که دیدند دور
سیلی بر زینبش چرا زده اند؟
زینب و طعنه و جسارت وای..
ناموسِ حیدر و اسارت وای..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مدح_مرثیه_امام_حسن_عسکری_ع
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
نوحه، زمینه،واحد،شور امام حسن عسکری علیه السلام
(شعر کاربردی)
بقیة الله... آجرک الله...
عزا گرفتی.. برای بابا
فدای قلبت.. مهدیِ زهرا
تو سامرا باز.. عزا به پا شد
ابن الرضایِ.. سوم فدا شد
یه شال مشکی.. رو دوشِت آقا
اشکِت می باره.. شبیه ابرا..
بقیة الله... آجرک الله...
میونِ حجره.. چه بی قراره
ابا محمد.. آروم نداره
توی غریبی.. چون مجتبی شد
با زهر دشمن.. آخر فدا شد
اونکه شبیه.. حسن غریبه
تو سامرا بی.. یار و حبیبه
بقیة الله... آجرک الله...
لحظه ی آخر.. داره نوایی
هی میگه بابا.. مهدی کجایی
بیا که تشنه.. شده لب من
میسوزه قلبِ.. پر از تب من
شبیه جَدّم.. شهیدِ عطشان
لبهای خشکم.. گردیده سوزان
بقیة الله... آجرک الله...
الهي که با.. دعای آقا
بیاد یروزی.. مهدیِ زهرا
بریم مدینه.. بریم سامرّا
کربلا باشیم.. یه روز ایشالا
شبای جمعه.. بخونه روضه
تو قتلگاهش..با اشک و گریه
غریبِ مادر... غریبِ مادر...
آقای بی سر.. بریده حنجر
فدای زخمات.. غریبِ مادر
قتیل العطشان.. ذبیح العریان
از داغ تو شد.. زینب پریشان
امامِ تنها.. میونِ اَعدا
ای قطعه قطعه.. به روی خاکا
غریبِ مادر... غریبِ مادر...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#زمینه_امام_حسن_عسکری_ع
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
سبک نوحه، زمینه امام حسن عسکری علیه السلام
بیا صاحب عزا
عزا بر پا شده
که غوغای محشر
تو سامرا شده
پیرهن سیاه،(به تن داری)(۳)
برا پدر ، (عزاداری)(۳)
شال غم، روی دوشت افتاده
مضطری، از چه تو آقا زاده
پیش تو، بابای تو جون داده
تسلیت، صاحب زمان تسلیت(۳)
(تسلیت، یابن الحسن تسلیت(۳))
به زهر معتمد
دلش پُرْ محن شد
شهید راه حق
امام حسن شد
دور از وطن(پریشونه)(۳)
تو بسترش(نیمه جونه)(۳)
فاطمه، در غم او نوحه خوان
سامرا، مقتل مرد جوان
دست دل، برده سوی آسمان
تسلیت،صاحب زمان تسلیت(۴)
هم اسم امامِ
حسنِ مجتباست
عزیز فاطمه
غریب سامراست
مسموم زهر(شده آقا)(۳)
مهدی شده(صاحب عزا)(۳)
لحظه ی، آخر و مهدی غمین
خون فشان، در غم آن نازنین
چون حسین،غربت اوشدحزین
تسلیت، صاحب زمان تسلیت(۳)
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#نوحه_امام_حسن_عسکری_ع
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
سبک نوحه سنتی امام حسن عسکری علیه السلام
سامرا شد دوباره غرق آه و نوا
مهدی فاطمه، گردیده صاحب عزا
در غم عسکری
کرده نوحه گری
آه و واویلا(۴)
مظهر مجتبی در سامرا کشته شد
دست ظلم و ستم بر خونش آغشته شد
شد غمش بی بدیل
راوی اش جبرئيل
آه و واویلا(۴)
زهرِ کاری زده ، بر جان آقا شرر
همدم او شده، در وقت مرگش پسر
نزد او جان دهد
جان به جانان دهد
آه و واویلا(۴)
از عطش سوخته است، پا تا سرت وای من
تشنه لب کِی شدی، آن لحظه آقای من؟
تشنه لب یاحسین
بر حسن نور عین
آه و واویلا(۴)
پیکرت لرزد از، بی حالیِ تو چرا؟
غرق خون شد دگر، دندان تو ای آقا
غرق تاب و تبی
زار و جان بر لبی
آه و واویلا(۴)
شد کفن عاقبت، با دست مهدی تنت
کی دگر پاره شد، در معرکه پیرهنت؟
گفتی ای نور عین
گریه کن بر حسین
آه و واویلا(۴)
تو حسن هستی اما قاتلت زن نشد
پیکر تو هدفِ تیر دشمن نشد
جان فدای حسن
آن غریب وطن
آه و واویلا(۴)
سامرای تو چون کرببلا حاجتم
در ظهورْ طوف قبرت ای شها حاجتم
مهديا كن نظر
سامرایم ببر
آه و واویلا(۴)
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#نوحه_امام_حسن_عسکری_ع
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
مدح و مرثیه امام حسن عسکری علیه السلام
عاشق و مبتلای عسکری ام
نوکر و جانفدای عسکری ام
در هوایش نفس نفس زده ام
از ازل در هوای عسکری ام
من کی ام؟ خاکِ پای فرزندش
همچنین خاکِ پای عسکری ام
نام او همچو مجتبی، حسن است
مستِ نامِ رسای عسکری ام
با نگاهش خدا شناس شدم
که مطیع خدای عسکری ام
صوت قرآن او زِ بس زيباست
بی قرارِ صدای عسکری ام
عده ای یا حسن حسن گفتند
من مریدِ نوای عسکری ام
بین جمع چهارده معصوم
حال تحت لوای عسکری ام
خواب و رؤيای هر شبم باشد
زائرِ سامرای عسکری ام
پسر فاطمه است این آقا
شکرلِله گدای عسکری ام
شالِ مشکی به گردنم دارم
آشنای عزای عسکری ام
شامل هر دعای مهدی ام
تا که گریان برای عسکری ام
همچو مهدی دوباره گریانِ
غربت و ناله های عسکری ام
بینِ حجره صدا زده مهدی..
که سرآسیمه آمده مهدی..
بینِ حجره چِقَدر نالان است
مهدی او حزین و گریان است
می چکد از دو چشم او باران
ای خدا، این چه وقت باران است
روز وصلش فرا رسیده یا..
..عسکری را چو عید قربان است
حالِ آقا چه مُنقلب گشته..
زهرِ قاتل چو تیغ برّان است
جگرش سوخت چون عموش حسن
ارث او سوزش دل و جان است
دل او سوخت از غم مادر
چون حسن مادریِ دوران است
جان او بر لب آمد از غم یاس
یاس پرپر که بر لبش جان است
با لب تشنه الوداع می گفت
این چه رسم وداع یاران است
طفل او ساقی اش شده حالا
لیک دست و تنش چه لرزان است
این دم آخری نفس نفس اش
نذرِ ناله به ذبحِ عطشان است
مهدی اش روضه خوان و او گریان،
بر شَهی که قتیل العریان است
گفت مهدی، حسین تنها بود..
قطعه قطعه میانِ صحرا بود..
سرِ شَه را به نیزه ها زده اند
تنِ شَه را چِقَدر پا زده اند
اول او را به گودی آوردند
دوم او را به هر کجا زده اند
مثل زهرا که بی هوا زدنَش
پسرش را چه بی هوا زده اند
پیش چشمان تار خواهرِ او..
عده ای زخمِ ناروا زده اند
عده ای نیزه، عده ای شمشیر
پیرِمردان که با عصا زده اند
عده ای هم که سنگ بَر رویَش..
..نيّتِ قُربِ بر خدا زده اند
عده ای نعلِ تازه بر مرکب
بعد هم بر تنِ رها زده اند
قطعه قطعه شده تَنِ پاکش
بدنَش را جدا جدا زده اند
هیچ کس یار او نَشد گودال
اهلِ کوفه دوباره جا زده اند
بعدِ او نوبت حرم شده است
شعله بر خیمه از جفا زده اند
وحشیانه به خیمه ها رفتند
تازیانه به اولیا زده اند
چشم عباس را که دیدند دور
سیلی بر زینبش چرا زده اند؟
زینب و طعنه و جسارت وای..
ناموسِ حیدر و اسارت وای..
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#مدح_مرثیه_امام_حسن_عسکری_ع
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#امام_حسن_عسکری_ع