eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
436 عکس
130 ویدیو
773 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴دوبند واحد تند حضرت فاطمه ی ام البنین سلام الله علیها 🏴بند اول شیر زن بنی کلاب همسر ابوتراب مادر گل و گلاب بی بی جان یا ام العباس زن با اصل و نسب فخر در قوم عرب تویی مادر ادب بی بی جان یا ام العباس بعد زهرایی برترین/بودی با وقار و متین در خانه ی مولا تویی/به لقب ام البنین به غلامیه حسین بن علی،شد ثمرت به فدای ادب و،حجب و حیای پسرت مددی فاطمه ی ام بنین،مولاتی 🏴بند دوم مادر عشق و وفا مظهر جود و سخا مدد ام الشهدا بی بی جان یا ام العباس جان عالم به فدات عمریه منم گدات سرمو میدم به پات بی بی جان یا ام العباس سائلم به درگاهه تو/نذرت جون ناقابلم فخرم اینه که نوکر/پسرت ابوفاضلم هم مسلمونا و شیعه،بلکه ارمنیا غذای نذری میدن برای بچت تاسوعا مددی فاطمه ی ام بنین،مولاتی 🙏التماس دعای خیر ✍🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی، که همراه امیری، چون امیرالمومنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک جا به تو بخشید، تا امّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی نور میشد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی نور می شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می گیرد رسیدی، باغبانِ غیرتٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً ، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که ام البنین باشی قاسم صرافان
ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی از مادر چشم انتظارت دل بریدی جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی تنها نه دلگرمی مادر بوده ای تو بر خاندان فاطمه روح امیدی بر گردنم انداختی با دستهایت زیبا مدال عزت «ام الشهیدی» زینب کنار گوش من آهسته می گفت هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی از خواری بعد از تو گفت و گفت دیگر بر پیکر مانیست جایی از سپیدی یک تکه مشک پاره را تا داد دستم فهمیدم ای بالا بلند من چه دیدی از مشک معلوم است با جسمت چه کردند وای از زمین افتادن،و از ناامیدی باور نخواهم کرد تا روز قیامت بی دست افتادی،به خاک وخون طپیدی در سینه پنهان میکنم یک عمر رازم پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم قاسم نعمتی
عینِ نور است همه روز و شب ام بنین قدر عرش است میان وجب ام بنین ترس داری پسرت نوکر خوبی نشود؟ بسپارش به کلاس ادب ام بنین پدرش پای علی دوست شدن سیلی خورد مهر مولاست عیارِ نسب ام بنین دلشان هر دو پر از معرفت زهرا بود رحمت حق به دلِ اُم و أبِ ام بنین قدر این زن به طلا نیست، فقط مهر علی است حق مولاست رود در طلبِ ام بنین محضر زینب کبری نشنیده است کسی هیچ جز سیدتی از دو لب ام بنین شمسِ منظومه شد و چهار یل بی باکش می درخشند همه در عقب ام بنین اگر عباس نگاهش همه را می لرزاند ارث برده است یقین از غضب ام بنین از معاویه بپرسید چه آمد به سرش چه کشید از سکناتِ خُطب ام بنین با دو چشم تر و برپایی روضه آخر کرد بر دشمن بی دین غلبه ام بنین هر زمان دید رباب آمده با چشم پر آب آمد از شرم و حیا، جان به لب ام بنین سر پیری پسری نیست عصایش بشود گریه دار است عجب این لقب ام بنین محمدجواد شیرازی
آن کنیزم که در سرای علی همچو زهرا شدم فنای علی ریختم عشق را بپای علی شد همه هستی ام فدای علی کودکانی که پرورانیدم همه را بر حسین بخشیدم چونکه طفلان من بزرگ شدند با غم بی کفن بزرگ شدند با هزاران محن بزرگ شدند زیر دست حسن بزرگ شدند دوره های دفاع را دیدند راه و رسم جهاد فهمیدند داشت مولا از این جهان میرفت روح پاکش به لامکان میرفت نم نمک سوی آسمان میرفت اشک چشمش، چکان چکان میرفت با اشاره گذاشت نورِ دو عین دست عباس را بدست حسین گفت ای نور دیده، عباسم ای تمام امید و احساسم وی چراغ حرم، گل یاسم در صف رزم، اَشجع الناسم همه جا پرتوِ دو عینم باش کربلا همرهِ حسینم باش شبِ هجران فرا رسید آخر دلِ شب با برادرانِ دگر رفت شیر دلاورم به سفر شد علمدار و ساقی لشگر در شب غربت و قرارِ حسین یارِ زینب شد و وقار حسین روز آخر بنا شد آب آرَد آب بر کودک رباب آرد از شریعه کمی جواب آرد یا که تا خیمه درّ ناب آرد چشمتان روز بَد نبیند وای غرق خون شد امیر، سر تا پای وای از هجمه ها به نخلستان قطع شد دستها به نخلستان فرق او شد دوتا به نخلستان پاره شد مشکها به نخلستان شد امیدش که ناامید عباس یاس را دید و شد شهید عباس همه دست بریده را دیدند یارِ قامت خمیده را دیدند رنگ و روی پریده را دیدند گریه های ندیده را دیدند کمرش خم شد از غمِ سقا هلهله شد بپا در آن غوغا چونکه ماه مدینه ام برگشت زینب بی قرینه ام برگشت همرهِ او سکینه ام برگشت علت سوز سینه ام برگشت دخترم بی برادر آمده بود قد کمان پیش مادر آمده بود همه موهای او پریشان بود دلش آتش ز دست عدوان بود ناله هایش عجیب سوزان بود بین روضه صداش لرزان بود از اسیری چو کرد شِکوه تمام گفت از مجلسِ شرابِ شام محمود ژولیده
ای بــه بنیــن تــو درود همـه فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه بانوی دین، مظهر عشق و وفا ام بنین، مادر صدق و صفا بــاغ گــل یــاس سـلام علیک مـــادر عبــاس ســلام عـلیک سفرهء جود و کرمت با حسین اذن دخـول حــرمت یا حسین فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی ماه تو از ماه فلک خوبتر پیش علی از همه محبوب تر ستارگانت همه خورشید نور چشم بد از جمالشان باد دور جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟ جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد؟ جز تو که در کرب و بلای حسین چـار پسـر کــرده فـدای حسین ای به علی پس از وفات بتول همچو خدیجه در سرای رسول تو گفته ای، ای گل باغ عفاف با پسر فاطمه شام زفاف کی همه جا چشم و چراغ همه منم کنیز مادرت فاطمه... تو بانوی بیت ولی گشته ای دور حسین ابن علی گشته ای تا که در آن بیت مقرّب شدی از دل و جان عاشق زینب شدی حق به تو یک بهشت احساس داد دسته گلی به نام عبّاس داد سزد که ناموس خدا خوانمت مادر کلّ شهدا خوانمت معرفتت زبانزد عالم است مدحت عالم به ثنایت کم است در بغلت بود گل یاس تو یعنی قندانۀ عبّاس تو بود چو خورشید رخش منجلی خواستی اش دهی به دست علی مشام تو شنید بوی حسین چشم تو افتاد به روی حسین فدایی خون خدا خواندی اش دور سر حسین گرداندی اش... دلم گرفته ذکر امّن یجیب زیارت مدینه ام کن نصیب که گریم از برای تو در بقیع به یاد گریه های تو در بقیع بقیع از اشک تو آمد به جوش صدای گریۀ تو آید بگوش کرده به داغ چار فرزند صبر کشیده ای چهار تصویر قبر اشک مصیبت ز بصر ریختی به یادشان خون جگر ریختی چشم تو از بس که فراوان گریست به گریۀ تو چشم مروان گریست تو نالۀ وا ولدا می زدی اهل مدینه را صدا می زدی بدین سخن فکند آهت طنین که کس نگوید به من امّ البنین چار گلم به تیغ پرپر شدند چار مهم به خون شناور شدند امّ بنین باغ گل یاس داشت دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت ای ثمر دل گل احساس من ساقی اهل بیت عبّاس من شنیده ام دست تو از تن زدند به فرق تو عمود آهن زدند شنیده ام تا تنت از هم گسست پشت حسین ابن علی هم شکست شنیده ام که جای من فاطمه به دیدنت آمده در علقمه شنیده ام شعله به خشمت زدند شنیده ام تیر به چشمت زدند شنیده ام سکینه بی تاب بود به خیمه ها منتظر آب بود شنیده ام که دشمنان صف زدند کنار جسم بی سرت کف زدند شنیده ام که شد ز شمشیر تیز پیکر تو چو برگ گل ریز ریز گریه کنم روز و شب ای نور عین بر تو نه بلکه در عزای حسین تو در مدینه مادری داشتی مادر خونین جگری داشتی اگر که پاره پاره شد پیکرت بود به دامان برادر سرت حسین فاطمه برادر نداشت کشته شد و مثل تو مادر نداشت.... چـار پســر دادی و زیــن افتخــار شــد حــرم چــار امــامت مــزار پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو تو را فراق اشجع النّاس کشت داغ حسین و داغ عبّاس کشت گریهء تو به جز عبادت نبود وفات تو غیر شهادت نبود جز غم و اندوه و فغانت نبود حیف که آن چار جوانت نبود تا که بگریند برایت همه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک دگر تنت دفن نشد شبانه تنت نداشت جای تازیانه بـر در بیـت تـو شـرارت نشد بر گل روی تـو جسـارت نشد ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس.... استاد حاج غلامرضا سازگار
السلام ای مادر ایثار یا ام البنین دلخوشی حیدر کرار یا ام البنین وقت توصیف تو ای بانو زبان ها لال شد مدح تو بالاتر از گفتار یا ام البنین جز تو در عالم کدامین زن برای زینب است بعد زهرا بهترین غمخوار یا ام البنین تو همانی که به عشق قبله عالم حسین تربیت کردی سپهسالار یا ام البنین خوش به حال هر که چون تو غیر گریه بر حسین تا دم آخر ندارد کار یا ام البنین مادر یل ها سرت را تا ابد بالا بگیر دست از شرمندگی بردار یا ام البنین جان عباست بیا بس کن ، برایت خوب نیست گریه با این چشم های تار یا ام البنین بیشتر از هر چه غم در سینه ات داری تو را پیری زینب دهد آزار یا ام البنین خوب شد ماندی ، ندیدی که حسین افتاده بود بین مقتل تشنه و بی یار ، یا ام البنین خوب شد ماندی ندیدی زینب افتاد از نفس از حرم تا قتلگه صد بار ، یا ام البنین خوب شد ماندی ندیدی خیمه ها می سوخت در آتش بین در و دیوار یا ام البنین خوب شد ماندی ندیدی کاروان را بی حسین در میان کوچه و بازار یا ام البنین خوب شد ماندی ندیدی بر فراز نیزه ای خورده از پهلو سر ِ سردار یا ام البنین خوب شد ماندی ندیدی خنده مستانه بر اهل بیت احمد مختار یا ام البنین محمدحسین رحیمیان
ابتدا گفت السلام علیک بنده اذن ورود می خواهم به کنیزی زینب آمده ام اگر از لطف خود دهد راهم السلام علیکما حسنین پرتو نور ذات لم یزلی آمدم تا شوم ڪنیز شما گر گذارم قدم به بیت علی جان عالم فدایت ای زینب بشنو از این کنیز زمزمه ای نام من فاطمه است اما تو بعد زهرا فقط تو فاطمه ای من شنیدم که مادرت زهرا بین دیوار و در فدا گردید آن قَدَر حامی ولایت بود که فدایی مرتضی گردید کاش در بین کوچه ها زده بود جای زهرا به روی من سیلی کاش ام البنین زمین می خورد کاش می گشت روی من نیلی بود آن کوچه خلوت و پنداشت می رسد زور او به زور حسن کاش می زد به روی من سیلی تا دگر نشکند غرور حسن ڪاش در پشت در سپر بودم همچو زهرا به یاری مولا ڪاش در سینه ام فرو می رفت میخ در جای سینه ی زهرا روضه می خواند وقت آمدنش نوعروسی ڪه جای فاطمه بود آن عروس سیاه پوش علی فاطمه در عزای فاطمه بود پا به بیت علی نهاد و سپس به ڪنیزیش مفتخر گردید سال ها بعد هم به لطف خدا مادر حضرت قمر گردید گشت از نور آفتاب علی جلوه ی ماه هاشمی حاصل به جهان پا نهاد از این پیوند یل ام البنین ابوفاضل از ادب طفل خود به دور سر شاه بی سر ز مهر می گرداند گفت عباس من فدایی توست یاور تو همیشه خواهد ماند داد قنداقه اش به دست علی مرتضی دست های او بوسید و سپس گریه ڪرد،ام بنین سبب گریه ی علی پرسید گفت این دست های زیبا را می دهد در ره شه بی سر روزی آید به دشت ڪرب و بلا می شود از بدن جدا، مادر آسمان بود و داشت چهار قمر همه زیبا و پاڪ و تابنده تا بریزد به پای خورشیدی ڪه بود نور او درخشنده چون ڪه آن ڪاروان به راه افتاد گفت عباس من ضیاء دوعین پسرم جان من،عزیزدلم هرچه شدجان تووجان حسین همه ی عمر افتخارم بود ڪه توئی اُسوه ی جوانمردی جان فدای حسین زهراباش نڪند بی حسین برگردی خبر آمد بشیر آمده است با دل زار و خسته، با افغان گفت مادر همه پسرهایت ڪشته گشتند با لب عطشان گفت ام البنین ڪه ای قاصد فقط از شاه عالمین بگو همه ابناء من فدای حسین فقط از سرورم حسین بگو گفت مادر ڪنار نهر فرات تشنه لب، راس اوجدا ڪردند سر او را به نیزه ها بردند دربیابان تنش رها ڪردند بدنش قطعه قطعه از ڪین شد آنچنان ڪه به بوریا بردند بی ڪفن دفن گشت بعد سه روز بی سر او را به خاڪ بسپردند دید نتواند این غمِ عظما مادری خسته دل ڪشد بردوش ازغم داغ سیدالشهدا ناله ای برڪشید و رفت ازهوش اولین روضه را بپا ڪرد و روضه خوانی مدام ڪارش بود گریه برداغ سیدالشهدا مرهمی بهر قلب زارش بود روضه می خواندوبافغان می گفت، اُم عباس با دلی غمگین من ندارم دگر پسر مَردم ودگرنیستم من امِِّ بنین آری آن پاڪدامن ازسرِمهر بهر احیای دین حق ڪوشید همچو زهرا به یاری حیدر بود و جام ولای اونوشید السلام علیڪ ای خورشید مهرِ منظومه ی چهارقمر السلام علیڪ مادر عشق هم نفس هم قدم تو باحیدر جواد کریم زاده
به آسمان و به وقتِ سحر نیاز ندارد که هست مادرِ ماه و قمر نیاز ندارد چهار شیر-پسر را روانه کرده به میدان حسین(ع) بعدِ جوانش سپر نیاز ندارد نشسته أمّ وهب پای درس ِ أمّ ادب که؛ به روزِ واقعه هرگز پسر نیاز ندارد علی(ع) و خیلِ ملائک به وصفِ او شده مشغول به وصفِ حدّاقلِّ بشر نیاز ندارد شده ست همسر او بوتراب! تا به ابد به بنی کلاب! قبیله! پدر! نیاز ندارد انیس و مونس قرانِ ناطق است! به قران- مقام و رتبه ازین بیشتر نیاز ندارد بشیر با خبر است از علاقه اش به حسینش(ع) همینکه از پسرانش خبر نیاز ندارد بناست جان بدهد در رکابِ خون خداوند دو دست و چشم و سرش را اگر نیاز ندارد تمام ِ دار و ندارش فدای سیدٱلعطشان کنار علقمه سقّا به سر نیاز ندارد! مرضیه عاطفی